eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
7هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
يوسف در چاه بود و تو را صدا مى زد. هيچ كس از حال او خبر نداشت، پدر در انتظار او بود، او از تاريكى چاه وحشت كرده بود. او تو را مى خواند و مى دانست كه تو صدايش را مى شنوى و به زودى جواب او را خواهى داد. و تو جبرئيل را به زمين فرستادى، از او خواستى تا به ته چاه برود و با يوسف سخن بگويد: ــ اى يوسف! اينجا چه مى كنى؟ ــ تو كه هستى كه مرا با اسم صدا مى زنى؟ ــ من فرستاده خداى تو هستم. آيا مى خواهى از اين چاه بيرون بيايى؟ ــ اگر خدا بخواهد مرا از چاه بيرون خواهد آورد، من راضى به رضاى او هستم. اين سخن يوسف، چقدر زيبا بود، او در اوج بلا ايستاده بود و از رضاى تو سخن مى گفت. جبرئيل به سخن خود ادامه داد: ــ خدا مرا فرستاده است تا اين دعا را به تو ياد بدهم تا از اين چاه نجات پيدا كنى؟ ــ كدام دعا؟ ــ اى يوسف! اين دعا را بخوان: بار خدايا! من تو را مى خوانم، هيچ خدايى جز تو نيست. تو نعمت هاى زيادى به من ارزانى داشتى. تو زمين و آسمان ها را آفريدى. تو خداى بزرگى هستى كه بر بندگان خود كرم مى كنى. از تو مى خواهم تا بر محمّد و آل محمّد درود بفرستى و مرا از اين گرفتارى نجات دهى. يوسف مى فهمد كه محمّد و آل محمّد(عليهم السلام) نزد تو خيلى عزيز هستند، پس تو را به حقّ آنان مى خواند و تو هم او را از چاه نجات مى دهى. معلوم است كه اين دعا فقط براى يوسف نيست، هر كس كه چون يوسف گرفتار شود و اميدش از همه جا قطع شود، بايد اين دعا را بخواند، باشد كه تو او را نجات دهى. 🦋🦋🦋🦋🌹🦋🦋🦋🦋 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
 ادامه برخی از ویژگی‌های حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 3- عصمت بر اساس روايتى كه مرحوم سپهر در «ناسخ‏» از امام رضا(ع)روايت كرده، لقب «معصومه‏» را به حضرت معصومه، امام هشتم‏ اعطا كرده ‏اند. طبق اين روايت امام رضا(ع) فرمود: «من زار المعصومه بقم كمن زارنى‏» «هركس حضرت معصومه را درقم زيارت كند، همانند كسى است كه مرا زيارت كرده باشد.» اين ‏روايت را مرحوم محلاتى نيز به همين تعبير نقل كرده است. با توجه به اين كه عصمت‏ به چهارده معصوم(عليهم السلام) منحصرنيست، بلكه همه پيامبران، امامان و فرشتگان معصوم هستند. و علت اشتهار حضرت رسول اكرم، فاطمه زهرا و امامان(عليهم‏السلام) به «چهارده معصوم‏» آن است كه آنها علاوه بر مصونيت ازگناهان صغيره و كبيره، از «ترك اولى‏» نيز كه منافات با عصمت‏ ندارد، پاك و مبرا بودند. مرحوم مقرم در كتابهاى ارزشمند: «العباس‏» و «على الاكبر» دلائل عصمت ‏حضرت ابوالفضل و حضرت ‏على ‏اكبر(عليهماالسلام) را بر شمرده‏ است. و مرحوم نقدى در كتاب‏«زينب الكبرى‏» از عصمت‏ حضرت زينب سلام الله عليها سخن‏ گفته است. و مولف «كريمه اهلبيت‏» شواهد عصمت‏ حضرت معصومه(س)را بازگو نموده است. و با توجه به اين كه حضرت معصومه(س) نام شريفشان «فاطمه‏»است و در حال حيات به «معصومه‏» ملقب نبودند، تعبير امام(ع)دقيقا به معناى اثبات عصمت است، زيرا بر اساس قاعده معروف:«تعليق حكم به وصف مشعر بر عليت است‏» دلالت‏ حديث‏ شريف برعصمت آن بزرگوار بى‏ ترديد خواهد بود. 💖🌹💖🌹💖🌹💖🌹💖 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
هنگامى كه در جامعه حضور پيدا مى كنيد و به روى مردم لبخند مى زنيد، بدانيد كه با اين كار خود باعث شادى قلب پيامبر مى شويد. رسول خدا فرمود: هر كس كه مؤمنى را شاد سازد مرا شاد ساخته است و هر كس مرا شاد سازد خدا را شاد ساخته است. آيا در محيط خانه وقتى با همسر خود روبرو مى شويم لبخند مى زنيم يا اينكه غم و غصه هاى خود را براى لحظه ديدار همسر خود مى گذاريم؟ آيا شايسته است كه جامعه شيعه اين قدر در عطش عشق و محبّت بسوزد؟ آيا ما مايه افتخار امامان خويش هستيم؟ امام صادق(ع) فرمودند: هرگاه يكى از شما مؤمنى را شاد نمايد، خيال نكند كه فقط آن مؤمن را شاد ساخته است، به خدا قسم ما را شادمان نموده، به خدا قسم رسول خدارا مسرور نموده است. از امروز به بعد بدانيد كه با لبخندى شيرين و يا كمك كردن به برادر مؤمن، مى توانيد مولاى خود حضرت على(ع) و ديگر ائمه اطهار(عليهم السلام) را شاد سازيد. آن لحظه كه شادى به قلب همسر، فرزند و دوست با ايمانتان مى نشانيد بدانيد كه همان لحظه، اين شادى بر قلب نازنين رسول خدا و ائمه اطهار(عليهم السلام) هم مى رسد. و شما خود مى دانيد كه هيچ چيز در اين دنيا به اندازه شاد نمودن دل آن عزيزان ارزش ندارد. اگر مى خواهيد امام زمان(ع) را شادمان سازيد، از همين امروز تصميم بگيريد با مردم با روى باز و لبخند روبرو شويد، چرا كه آن حضرت به همه شيعيان خود علاقه و محبّت دارد، چطور شما فرزند خودتان را دوست داريد؟ آيا شادابى فرزندتان شما را شاد نمى كند؟ اگر ببينيد كه همه مردم، احترام فرزند شما را مى گيرند و به روى او لبخند مى زنند آيا خوشحال نمى شويد؟ خوب، امام زمان(ع) هم پدر معنوى جامعه شيعه مى باشد و همه ما چون فرزندانى براى آن حضرت هستيم، آرى، هر پدرى فرزندان خود را دوست دارد؟ اكنون كه شما با شيعيان مولايتان با روى باز و شادمانى برخورد مى كنيد و مى كوشيد به همه آنها لبخندى زيبا هديه كنيد، باعث مى شويد كه امام زمان(ع) خوشحال شود و به وجود شما افتخار كند. خواننده محترم، حال كه سخن به اينجا رسيد من از شما سؤالى دارم: آيا مى خواهيد به روى خدا لبخند بزنيد؟ حتماً از سخن من تعجب مى كنيد، آخر چگونه مى شود به روى خدا لبخند زد؟ پيامبر در حديثى فرمود: آگاه باشيد هر كس برادر مؤمن خود را احترام كند، خدا را احترام نموده است. آرى، هنگامى كه با برادر خود روبرو مى شويد و به روى او لبخند مى زنيد و با اين كار از او احترام مى گيريد بدانيد كه در واقع به روى خدا لبخند زده ايد و احترام خالق خويش را گرفته ايد. 🦋🌻🌷🌹🦋🌻🌷🌹🦋 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
هاى مدينه بسيار تاريك است. امام و جوانان بنى هاشم به سوى قصر حركت مى كنند. اكنون به قصر مدينه مى رسيم، امام رو به جوانان مى كند و مى فرمايد: "من وارد قصر مى شوم، شما در اين جا آماده باشيد. هرگاه من شما را به يارى خواندم به داخل قصر بياييد". امام وارد قصر مى شود. امير مدينه و مروان را مى بيند كه كنار هم نشسته اند. امير مدينه به امام مى گويد: "معاويه از دنيا رفت و يزيد جانشين او شد. اكنون نامه مهمّى از او به من رسيده است". آن گاه نامه يزيد را براى امام مى خواند. امام به فكر فرو مى رود و پس از لحظاتى به امير مدينه مى گويد: "فكر نمى كنم بيعت مخفيانه من در دل شب، براى يزيد مفيد باشد. اگر قرار بر بيعت كردن باشد، من بايد در حضور مردم بيعت كنم تا همه مردم با خبر شوند". امير مدينه به فكر فرو مى رود و درمى يابد كه امام راست مى گويد، زيرا يزيد هرگز با بيعت نيمه شب و مخفيانه امام، راضى نخواهد شد. از سوى ديگر، امير مدينه كه هرگز نمى خواست دستش به خون امام آلوده شود، كلام امام را مى پسندد و مى گويد: "اى حسين! مى توانى بروى و فردا نزد ما بيايى تا در حضور مردم، با يزيد بيعت كنى". امام آماده مى شود تا از قصر خارج شود، ناگهان مروان فرياد مى زند: "اى امير! اگر حسين از اين جا برود ديگر به او دسترسى پيدا نخواهى كرد". آن گاه مروان نگاه تندى به امام حسين(ع) مى كند و مى گويد: "با خليفه مسلمانان، يزيد، بيعت كن"، امام نگاهى به او مى كند و مى فرمايد: "چه سخن بيهوده اى گفتى، بگو بدانم چه كسى يزيد را خليفه كرده است؟". مروان از جا برمى خيزد و شمشير خود را از غلاف بيرون مى كشد و به امير مدينه مى گويد: "اى امير، بهانه حسين را قبول نكن، همين الآن از او بيعت بگير و اگر قبول نكرد، گردنش را بزن". مروان نگران است كه فرصت از دست برود، در حالى كه امير مدينه دستور حمله را نمى دهد. اين جاست كه امام، ياران خود را فرامى خواند، و جوانان بنى هاشم در حالى كه شمشيرهاى خود را در دست دارند، وارد قصر مى شوند. مروان، خود را در محاصره جوانان بنى هاشم مى بيند و اين چنين مى شنود: "تو بودى كه مى خواستى مولاى ما را بكشى؟". ترس تمام وجود مروان را فرا مى گيرد. مروان اصلاً انتظار اين صحنه را نداشت. او در خيال خود نقشه قتل امام حسين(ع) را طرح كرده بود، امّا خبر نداشت كه با شمشيرهاى اين جوانان، روبرو خواهد شد. همه جوانان، منتظر دستور امام هستند تا جواب اين گستاخى مروان را بدهند؟ ولى امام سخن مروان را ناديده مى گيرد و همراه با جوانان، از قصر خارج مى شود. مروان نگاهى به امير مدينه مى كند و مى گويد: "تو به حرف من گوش نكردى. به خدا قسم، ديگر هيچ گاه به حسين دست پيدا نخواهى كرد". امير مدينه به مروانِ آشفته مى گويد: "دوست ندارم همه دنيا براى من باشد و من در ريختن خون حسين، شريك باشم". مروان ساكت مى شود و ديگر سخنى نمى گويد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
تو همراه با ديگر جوانان در حالى كه شمشيرهاى خود را در دست داريد، وارد قصر مى شويد، مروان، خود را در محاصره شما مى بيند، شما به او چنين مى گوييد: "آيا تو بودى كه مى خواستى آقاىِ ما را بكشى؟". ترس تمام وجود مروان را فرا مى گيرد. مروان اصلاً انتظار اين صحنه را نداشت. او در خيال خود نقشه قتل حسين(ع) را كشيده بود، امّا خبر نداشت كه با شمشيرهاى شما روبرو خواهد شد. شما منتظر دستور حسين(ع) هستيد تا جواب گستاخى مروان را بدهيد، حسين(ع) سخن مروان را ناديده مى گيرد و همراه شما از قصر خارج مى شود. هوا تاريك است، شب 27 رجب سال 60 هجرى است، من در مدينه ام. مى بينم كه تو با مادرت آماده سفر هستيد. شما وسايل سفر را فراهم كرده ايد. با من سخن بگو. شما كجا مى رويد؟ امشب حسين(ع) مدينه را ترك مى كند و به مكّه مى رود، ديگر مدينه براى او امن نيست، يزيد نامه ديگرى نوشته است تا حسين(ع) را به قتل برسانند. ساعتى قبل حسين(ع) كنار قبر پيامبر رفت و با خداى خويش چنين مناجات كرد: "خدايا! تو مى دانى كه من براى اصلاح امّت جدّم قيام مى كنم... يزيد مى خواهد دين تو را نابود كند، مى خواهم از دين تو دفاع كنم". سپس او به قبرستان بقيع مى رود و با قبر برادرش حسن(ع) وداع مى كند. اى قاسم! تو هم كنار قبر پدر برو و خداحافظى كن! تو تصميم گرفته اى تا همراه حسين(ع) به اين سفر بروى! آخرين سخنان خود را با پدر بگو و مسافر راه آزادگى شو! <====♡♡♡♡♡♡♡====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef