#تاخداراهىنيست
#صفحهچهارم
خدايا! من مى دانم كه ابراهيم(ع) دوست توست، تو او را به مهمانى بزرگ خودت دعوت كرده اى، تو او را به اوج آسمان ها آورده اى تا از آنجا همه آسمان ها و زمين را ببيند، او امروز در ملكوت تو مهمان است.
ابراهيم(ع) نگاهى به آسمان ها مى كند و زيبايى هايى را كه تو خلق كرده اى مى بيند، او زبان به حمد و ستايش تو مى گشايد. لحظه اى مى گذرد، نگاهى به زمين مى اندازد، او همه چيز را مى تواند از آن بالا ببيند، همه كوه ها، درياها و دشت ها. او همين طور كه زمين را مى بيند، نگاهش به صحنه گناهى مى افتد، طاقت نمى آورد و دست به نفرين بر مى دارد و در حقّ آنان نفرين مى كند. تو نفرين او را مستجاب مى كنى و آن گنهكاران مى ميرند.
لحظاتى بعد، باز ابراهيم(ع) منظره اى را مى بيند، نفرينى ديگر مى كند و...
براى بار سوم نيز اين جريان تكرار مى شود، ابراهيم(ع) طاقت ندارد، ببيند كه روى زمين گناه بشود. تو اكنون با ابراهيم(ع) سخن مى گويى:
اى ابراهيم! از اين كار خود دست بردار و ديگر بندگان مرا نفرين نكن! من خداى مهربان آنان هستم و بدان كه گناه بندگانم به من هيچ ضررى نمى زند.
اى ابراهيم! من هرگز مانند تو بر آنان خشم نمى گيرم!! من مى توانستم آن ها را خلق نكنم، آن ها بندگان من هستند، بدان كه گروهى از آنان، پس از گناه توبه مى كنند و من آن ها را مى بخشم و هيچ گاه گناهان آن ها را آشكار نمى كنم... اى ابراهيم! من بر بندگان خود مهربان تر از تو هستم.
💖💖💖💖🦋💖💖💖💖
#تاخداراهینیست
#عاشقخداباش
#بهماهخدانزدیکمیشویم
#نویسندهمهدیخدامیان
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#خورشیدایران
#صفحهچهارم
1. علی بن عبدالاعلی هاشمی میگوید: ما حدود شصت نفر در کنار قبر رسول خدا(ص) بودیم، ناگاه دیدیم امام کاظم(ع) در حالی که دستش در دست پسرش حضرت رضا(ع) بود آمد، وقتی به ما رسید، فرمود: «آیا میدانید من کیستم؟»
عرض کردیم: «تو آقا و بزرگ ما هستی.» فرمود: نام و نسب مرا بگویید، عرض کردیم: شما موسی بن جعفر بن محمد(ع) هستید، فرمود: «این شخص که همراه من است کیست؟»
عرض کردیم: «علی بن موسی بن جعفر است.» فرمود:
«فَاشهَدوُا اَنَّهُ وَکِیلی فِی حَیاتِی، وَ وَصِیِّی بَعدَ مَوتِی:
پس گواهی دهید که این شخص؛ وکیل و نمایندهی من در هنگام زندگی من، و وصیّ من پس از رحلت من میباشد.»
2. عبدالله بن مرحوم میگوید: از بصره به قصد مدینه حرکت کردم، در مسیر راه امام کاظم(ع) را دیدم که به سوی بصره میرفت، برای من پیام داد نزد من بیا، نزدش رفتم، نامهای به من داد و فرمود: «این نامه را به مدینه برسان.» عرض کردم: به چه کسی برسانم؟ فرمود:
«اِلی ابنِی عَلِیٍّ، فَاِنَّهُ وَصِیِّی وَ القَیِّمُ بِاَمرِی، وَ خَیرُ بَنِیَّ:
به پسرم علی (حضرت رضا) برسان، چرا که او وصیّ من، و سرپرست امور من و برترین پسرانم میباشد.»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#خورشیدایران
#مسابقهویژهدههیکرامت
#هفتمینمسابقه
#شناختامامرضاعلیهالسلام
#شناختحضرتمعصومهسلامالله
#نشر_حداکثری
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
#کانال_کمال_بندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#لبخندبزنید
#صفحهچهارم
لبخند پديده اى زيبا و دلنشين مى باشد كه در بيشتر موارد براى نشان دادن شادمانى و لذت به كار مى رود و ما بدون آنكه آموزش ببينيم از همان آغاز كودكى لبخند مى زنيم.
در دوران كودكى، لبخند بيشترين وقت ما را به خود اختصاص مى دهد و در اين دوران است كه ما لبخندهاى طبيعى، واقعى، شيرين و معصومانه داريم ولى با سپرى شدن ايام كودكى و قدم گذاشتن به دوران نوجوانى، جوانى و سپس بزرگسالى، لبخندهاى ما به تدريج كمتر و كمتر مى شود.
امروزه ماشينى شدن زندگى و كمرنگ شدن روابط انسانى باعث شده است تا ما شاهد لبخند كمترى در چهره انسان ها باشيم وبه جاى آن افسردگى، غمگينى، نااميدى و احساس بدبختى در چهره افراد موج بزند.
اما تمام شواهد نشان مى دهد كه ما انسان ها مى توانيم زندگى شادى داشته باشيم تا آنجا كه هميشه در مسير زندگى خود، گل لبخند به لب داشته باشيم.
همه ما مى دانيم كه نگران شدن در مورد مسائل زندگى، نه تنها به حل آنها كمك نمى كند بلكه آن مشكلات را براى ما پيچيده تر مى كند.
ما با لبخند زدن به مشكلات، مى توانيم مانع آن شويم كه افكار و احساسات منفى، وجودمان را فرا گيرد و به اين وسيله بهتر مى توانيم براى رفع مشكل خويش چاره اى بينديشيم.
البته لبخند زدن به مشكلات، به معنى فرار كردن از مشكلات نيست; بلكه به معناى برخورد صحيح و مناسب با آنها مى باشد بدون آنكه از آنها تأثير منفى بپذيريم.
هنگامى كه مشكلى در راه رسيدن به هدف براى شما پيش مى آيد شما چه مى كنيد؟
آيا هدف خود را كنار مى گذاريد يا اينكه راه خود را ادامه مى دهيد؟
اگر شما به مشكل خود، لبخند بزنيد در واقع خودتان را بزرگ كرده ايد و مشكل را كوچك; اما اگر قيافه آدم هاى شكست خورده را به خود بگيريد مشكل را بزرگ كرده و خود را كوچك نموده ايد.
با توكّل به خداى متعال، به مشكل پيش آمده لبخند بزنيد، آن را پشت سر بگذاريد و راه رسيدن به سوى هدف خويش را ادامه بدهيد.
از نظر علمى لبخند، نه تنها نشانه نابخردى و كم هوشى نيست، بلكه اگر هوش را توانايى سازگارى با مسائل و مشكلات زندگى تعريف كنيم، لبخند نشانه اى از خردمندى انسان ها مى باشد و آنهايى كه بيشتر به مشكلات خود لبخند مى زنند خيلى باهوش تر از كسانى هستند كه هنگام برخورد با مشكلات، در دام نگرانى و افسردگى گرفتار مى آيند.
لبخند موهبتى الهى است كه خداوند به ما عنايت كرده است تا آن را براى مقابله با سختيها و نابسامانى هاى زندگى به كار گيريم و همواره براى خود و خانواده و جامعه خود فردى مثبت انديش باقى بمانيم.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#لبخندبزن
#خندهنشانهمومن
#لبخندصدقهجاریست
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهچهارم
از شب گذشته است. نامه رسانى وارد مدينه مى شود و بدون درنگ به سوى قصر حكومتى مى رود تا با امير مدينه (وليد بن عُتبه) ديدار كند.
نامه رسان به نگهبانان قصر مى گويد:
ــ من همين الآن، بايد امير مدينه را ببينم.
ــ امير مدينه استراحت مى كند، بايد تا صبح صبر كنى.
ــ من دستور دارم اين نامه را هر چه سريع تر به او برسانم. به او خبر دهيد پيكى از شام آمده است و كار مهمّى دارد.
اميرِ مدينه با خبر مى شود، نامه را مى گيرد و آن را مى خواند. او مى فهمد كه معاويه از دنيا رفته و يزيد روى كار آمده است.
امير مدينه گريه مى كند، امّا آيا او براى مرگ معاويه گريه مى كند؟
امير مدينه به خوبى مى داند كه امام حسين(ع) با يزيد بيعت نمى كند. گريه او براى انجام كارِ دشوارى است كه يزيد از او خواسته است. آيا او اين مأموريّت را خواهد پذيرفت؟
امير مدينه خود را ملامت مى كند و با خود مى گويد: "ببين كه رياست دنيا با من چه مى كند. آخر مرا با كشتن حسين چه كار".
او سخت مضطرب و نگران است و مى داند كه نامه رسان منتظر است تا نتيجه كار را براى يزيد ببرد. اگر از دستور يزيد سرپيچى كند، بايد منتظر روزهاى سختى باشد.
"خدايا، چه كنم؟ كاش هرگز به فكر حكومت كردن نمى افتادم! آيا اين رياست ارزش آن را دارد كه من مأمور قتل حسين شوم. هنوز مردم مدينه فراموش نكرده اند كه پيامبر چقدر به حسين علاقه داشت. آنها به ياد دارند كه پيامبر، حسينش را غرق بوسه مى كرد و مى فرمود: "هر كس كه حسينِ مرا دوست داشته باشد خدا نيز، او را دوست مى دارد". هر كس امام حسين(ع) را مى بيند به ياد مى آورد كه پيامبر او را گلِ زندگى خود مى دانست. چرا يزيد مى خواهد گل پيامبر را پر پر كند؟
<=====■■■■■■=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#نهمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#شیرینترازعسل
#صفحهچهارم
بعضى ها راز اين صلح را نفهميدند و زبان به اعتراض گشودند. تاريخ، دو خاطره را در حافظه خود ثبت كرده است:
خاطره اول: زمانى كه يكى نزد پدر تو آمد و چنين گفت: "السّلامُ عَلَيكَ يا مُذِلَّ المؤمنينَ، سلام بر تو اى كسى كه مؤمنان را ذليل و خوار نمودى".
خاطره دوم: زمانى كه يكى از ياران به پدر تو چنين گفت: "كاش، پيش از اين مرده بودى و با معاويه صلح نمى كردى!".
آنان انتظار داشتند كه پدر تو در برابر معاويه، مقاومت كند، امّا با كدام يار؟ وقتى تعداد ياران باوفاى او از تعداد انگشتان يك دست هم كمتر بودند، او چه بايد مى كرد؟
پدرت با آنان چنين سخن گفت: "من با معاويه صلح كردم تا شيعيان باقى بمانند، اگر من اين كار را نمى كردم معاويه، همه شيعيان را مى كشت.
پس از مدّتى، پدر تو براى هميشه كوفه را ترك گفت و به مدينه آمد.
به راستى كه حماسه صلح پدر تو، ناشناخته است، پدر تو مظلوم است، كاش فرصت داشتم و بيشتر از مظلوميّت او سخن مى گفتم...
<====♡♡♡♡♡♡♡====>
#شیرینترازعسل
#حضرتقاسمعلیهالسلام
#نوجوانسیزدهسالهکربلا
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef