eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز پنجشنبه دوم محرّم است و آفتاب سوزان صحرا بر همه جا مى تابد. سربازان حُرّ خسته شده اند و اصرار مى كنند تا فرمانده آنها امام را دستگير كند و نزد ابن زياد ببرد. حُرّ با امام سخن مى گويد و از آن حضرت مى خواهد تا همراه او نزد ابن زياد برود، ولى امام قبول نمى كند. بعضى از سربازان حُرّ به او مى گويند: "دستور جنگ را بدهيد". ولى حُرّ آنها را به ياد پيمانى كه با امام حسين(ع) بسته است، مى اندازد و مى گويد: "من پيمان خود را نمى شكنم". آنجا را نگاه كن! اسب سوارى، شتابان به اين سو مى آيد. او نزديك مى شود و مى گويد كه نامه اى از ابن زياد براى حُرّ آورده است. همه منتظرند. حالا ديگر از اين سرگردانى نجات پيدا مى كنند. حُرّ نامه را مى گشايد: "از ابن زياد به حُرّ، فرمانده سپاه كوفه: زمانى كه اين نامه به دست تو رسيد سخت گيرى بر حسين و يارانش را آغاز كن. حسين را در بيابانى خشك و بى آب گرفتار ساز، تا جايى كه هيچ پناهگاه و سنگرى نداشته باشد". او نامه را نزد امام مى آورد و آن را مى خواند و مى گويد: "بايد اين جا فرود آييد". اين جا بيابانى خشك و بى آب است و صحرايى است صاف، مثل كف دست. صداى گريه بچّه ها به گوش مى رسد. ترس و وحشت، در دل كودكان نشسته است. به راستى، آيا اين رسم مهمان نوازى است؟ امام نگاهى به بچّه ها مى اندازد. نمى دانم چه مى شود كه دل دريايى امام، منقلب شده و اشك در چشمان او حلقه مى زند. آن حضرت به آسمان نگاهى مى كند و به خداى خود عرض مى نمايد: "بار خدايا! ما خاندان پيامبر تو هستيم كه از شهر جدّ خويش آواره گشته ايم و اسير ظلم و ستم بنى اميّه شده ايم. بار خدايا! ما را در مقابل دشمنانمان يارى فرما". امام به حُرّ مى فرمايد: "پس بگذار در سرزمين نينوا فرود آييم". گويا ما فاصله اى تا منزلگاه نينوا نداريم. امام دوست دارد در آنجا منزل كند، امّا حُرّ قبول نمى كند و مى گويد: "من نمى توانم اجازه اين كار را بدهم. ابن زياد براى من جاسوس گذاشته است و بايد به گفته او عمل كنم". امام به حُرّ مى گويد: "ما مى خواهيم كمى جلوتر برويم". حُرّ با خود فكر مى كند كه ابن زياد دستور داده كه من حسين(ع) را در صحراى خشك و بى آب فرود آورم. حال چه فرق مى كند حسين(ع) اين جا فرود آيد يا قدرى جلوتر. كاروان به راه مى افتد و لشكر حُرّ دنبال ما مى آيند. ما از كنار منزلگاه نينوا عبور مى كنيم. كاش مى شد در اين جا منزل مى كرديم. اين جا، آب فراوانى است و درختان خرما سر به فلك كشيده اند، امّا به اجبار بايد از اين نينوا گذشت و رفت. همه مضطرب و نگران هستند كه سرانجام چه خواهد شد. بعد از مدّتى، حُرّ نزد امام مى آيد و مى گويد: ــ اى حسين! اين جا بايد توقّف كنى. ــ چرا؟ ــ چون اگر كمى جلوتر بروى به رود فرات مى رسى. من بايد تو را در جايى كه از آب فاصله داشته باشد فرود آورم. اين دستور ابن زياد است. نگاه كن! سپاه حُرّ راه را بر كاروان مى بندد. امام نگاهى به اطرافيان خود مى كند: ــ نام اين سرزمين چيست؟ ــ كربلا. نمى دانم چه مى شود؟ امام تا نام كربلا را مى شنود بى اختيار اشك مى ريزد و مى گويد: "مشتى از خاك اين صحرا را به من بدهيد". آيا مى دانيد امام خاك را براى چه مى خواهد؟ امام اين خاك را مى بويد و آن گاه مى فرمايد: "اين جا همان جايى است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)درباره آن به من خبر داده است. يارانم! اين جا منزل كنيد كه اين جا همان جايى است كه خون ما ريخته خواهد شد". آرى! اين جا منزلگاه ابدى و سرزمين موعود است. آن گاه امام خاطره اى را براى ياران خود تعريف مى كند. آيا تو هم مى خواهى اين خاطره را بشنوى؟ امام مى فرمايد: "ياران من! با پدر خويش براى جنگ با لشكر معاويه به سوى صفيّن مى رفتيم، تا اينكه گذر ما به اين سرزمين افتاد. من ديدم كه اشك در چشمان پدرم نشست و از ياران خود پرسيد كه نام اين سرزمين چيست؟ وقتى نام كربلا را شنيد فرمود: اين جا همان جايى است كه خون آنها ريخته خواهد شد. زمانى فرا مى رسد كه گروهى از خاندان پيامبر در اين جا منزل مى كنند و در اين جا به شهادت مى رسند". <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef