#آخرین_عروس
#صفحه_بیست_پنجم
ابن وصيف در فكر فرو رفته است، او مى خواهد خليفه جديد را انتخاب كند. بايد كسى به عنوان خليفه انتخاب شود كه ديگر به سپاهيان بى احترامى نكند.
او مى داند كه پايه هاى حكومت سست شده است و مردم از ظلم ها و ستم ها خسته شده اند و جامعه مانند آتش زيرِ خاكستر است. اكنون بايد از فردى كاملاً مذهبى استفاده كرد تا بتوان اين فتنه ها را خاموش كرد.
بايد با ابزار دين مردم را آرام كرد.
فكرى به ذهن او مى رسد، مُعتَزّ پسر عمويى دارد كه ظاهراً خيلى انسان باخدايى است. او روزها روزه مى گيرد و شب ها نماز مى خواند. او بهترين گزينه براى خلافت است. اكنون او را به قصر مى آورند.
بايد براى او لقب خوبى انتخاب كرد تا مناسب او باشد. لقب "مُهتَدى" براى او انتخاب مى شود. خيلى عجيب است اين لقب چقدر به نام مهدى(ع) شبيه است!
من فكر مى كنم آنها شنيده اند كه به زودى "مهدى(ع)" خواهد آمد، براى همين از نام "مُهتَدى" استفاده مى كنند.
سرانجام مُهتَدى به عنوان خليفه انتخاب مى شود و همه با او بيعت مى كنند و او را بر تخت خلافت مى نشانند.
مُهتَدى دستور مى دهد تا موسيقى در تمام شهر سامرّا ممنوع بشود، زنانى كه ترانه مى خوانند از اين شهر اخراج شوند.
مردم اين شهر خيلى خوشحال هستند; آنها مى بينند بعد از سال ها، يك حكومت كاملاً اسلامى روى كار آمده است كه مى خواهد احكام خدا را اجرا كند.
مردم او را به عنوان "العَدلُ الرَّضى" مى شناسند. يعنى خليفه اى كه همه وجودش عدالت است و خدا از او خيلى راضى است، مردم براى او همواره دعا مى كنند.
آنها براى خليفه دعا مى كنند و دوام حكومت او را از خدا مى خواهند.
واقعاً بايد به هوش اين ها آفرين گفت! اين ها دست شيطان را از پشت بسته اند!
ببين چگونه فتنه اى بزرگ را آرام كردند، چگونه از ابزار دين استفاده كردند، مردم چقدر خوشحال هستند، خليفه هاى قبلى فقط كارشان آدم كشى بود و همه فكرشان شهوت رانى بود و زنان ترانه خوان را دور خود جمع مى كردند; امّا مُهتَدى در اين هواى گرم تابستان، روزه مستحبى مى گيرد و شب ها صداى گريه اش تا به آسمان ها مى رود!
اين چنين است كه دوباره شهر سامرّا آرامش خود را به دست مى آورد.
#میلاد_نور
#آخرین_منجی
#کانال_کمال_بندگی
#مسابقه
🌻🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃🍃
🌹🌹 #کمال_بندگی
https://eitaa.com/hedye110
@hedye110
#تشنه_تر_از_دریا
#صفحه_بیست_پنجم
به اين فكر مى كنى كه آب را به خيمه ها برسانى، با دست چپ، شمشير مى زنى و دشمنان را عقب مى رانى، ناگهان از پشت نخل ديگرى، شمشيرى بر دست چپ تو مى نشيند، دست چپ تو قطع مى شود.
فرياد برمى آورى و با خود چنين سخن مى گويى: "اى عبّاس! از اين كافران هراسى به دل راه نده و به رحمت خدا خرسند باش! اى عبّاس! تو به ديدار پيامبر و خوبان مى روى. خدايا! اين مردم دست چپ مرا قطع كردند، از تو مى خواهم آنان را به عذاب خود گرفتار سازى".
تو در اوج بلا ايستاده اى، خون از دو دست تو جارى است، امّا هنوز اميد در دل دارى، تو نااميد نشده اى، هراسى به دل راه نمى دهى و از رحمت خدا سخن مى گويى!
تو با خود اين گونه سخن مى گويى يا با من؟
تو دارى با تاريخ سخن مى گويى، تو درس ايثار و استقامت به شيعيان مى دهى! تو به من ياد مى دهى كه مى توان در اوج بلا ايستاد و نااميد نشد و از رحمت خدا سخن گفت.
اى عبّاس! تو كيستى؟
من تو را نشناختم، مرام تو را ندانستم، فقط نام تو را شنيدم و درس تو را نياموختم!
به من فرصت بده تا به اين سخن تو فكر كنم. اين سخن تو، چه شكوهى دارد: "از اين كافران هراسى به دل راه نده و به رحمت خدا خرسند باش.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#تشنه_تر_از_دریا
#قمر_منیر_بنی_هاشم
#کانال_کمال_بندگی
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
#هدیه_ای_به_شما
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef