#تشنه_تر_از_آب
#فصل_یگم
من كجا ايستاده ام؟ اين نهر از كجا مى آيد؟ نام اين نهر، چيست؟
بايد به جستجو بپردازم، اين نهر را "عَلْقَمه" مى خوانند، از فرات سرچشمه گرفته است و به اينجا رسيده است.
چرا اين نهر را علقمه مى گويند؟
اين نهر بيش از هزار سال است كه در اين سرزمين جارى است، كنار اين نهر، درختى مى رويد كه عرب ها به آن درخت، "عَلقَم" مى گويند، براى همين اين نهر را "عَلقَمه" نام نهادند.1
علقمه نهرى است كه مرا به سوى فرات مى خواند.
اينجا كربلاست، من مى خواهم به سوى فرات بروم. بايد در امتداد اين نهر حركت كنم، بايد بروم. فرصت نيست... وقت پرواز نزديك است، چه كسى فكر پرواز را به ذهن من انداخت؟ همان كس كه به من فهماند نبايد اسير اين دنيا شد. بايد حركت كرد.
اى فرات! اى آب روان! به سوى تو مى آيم...
من از كنار علقمه مى آيم، اين طورى راه را گم نمى كنم، صد كيلومتر راه مى آيم... خسته ام، ديگر توان ندارم.
اين فرات است، آبى و روشن و آرام!
اين فرات چه فرياد مى زند؟ بايد گوش كنم...
صداى تشنگى مى آيد. فرات تشنه است، او به سوى دريا مى رود، اين چه حكايتى است. فرات از تشنگى فرياد مى زند، مى رود تا دريا سيرابش كند، او راهى طولانى در پيش دارد...
ساعتى كنار فرات مى مانم، معمّاى من بى جواب مى ماند، آبى كه در داغ تشنگى مى سوزد! اينجا تشنگى بيداد مى كند، نمى دانم بروم يا بمانم؟
آيا همراه فرات به سوى دريا بروم؟ مى ترسم به دريا هم كه برسم، باز فرياد تشنگى بشنوم...
فكر مى كنم دريا هم تشنه باشد و بى قرار، پس رفتن من به سوى دريا، چه سودى برايم دارد؟
چه كنم؟ كنار فرات بمانم؟ به ديدار دريا بروم؟
بايد فكر كنم، بهترين تصميم چيست. من اين همه راه آمده ام امّا به تشنگى رسيده ام. فرياد تشنگى فرات، بلند است...
من تصميم خودم را گرفتم. برمى گردم. از كربلا به فرات آمده ام، اكنون از فرات به كربلا مى روم، همين طور، از كنار نهر علقمه، راه را مى گيرم و مى روم. صد كيلومتر راه در پيش دارم، آرام آرام مى روم...
نگاهم به آبى است كه در اين نهر، جارى است، در هر ثانيه، پنجاه هزار ليتر آب از فرات جدا مى شود و در اين نهر به سوى كربلا پيش مى رود. من هم به سوى كربلا مى روم.
چه شكوهى دارد اين سفر. من همراه آبى شده ام كه به كربلا مى رود، آبى كه خود تشنه است، نهرى كه از تشنگى مى سوزد...
اين معمّا را چه كسى پاسخ خواهد داد؟ چه كسى تا به حال، آبِ تشنه ديده است؟
از زير سايه نخل ها مى آيم، نسيم مىوزد، آبِ فرات، همراه من است و راهنماى من. كسى كه آب راهنمايش است، راه را گم نمى كند...
خسته ام، زير آن نخل كمى مى نشينم تا قدرى استراحت كنم. به تنه نخل تكيه مى دهم، قلم و كاغذ هم در دست من است، مى خواهم بنويسم، امّا آب مى رود، اين آب، استراحت ندارد و به سوى هدف خويش مى رود، من چرا بايد از آن، عقب بيفتم؟
بايد برخيزم. چرا رفيق نيمه راه شوم؟ اين كار درستى نيست. از جا برمى خيزم و به حركت ادامه مى دهم....
🌷🌷🌷🌷🌷🍃🍃🍃🍃🍃
#تشنه_تر_از_دریا
#قمر_منیر_بنی_هاشم
#کانال_کمال_بندگی
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
🌹 #هدیه_ای_به_شما
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef