eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 آیا برای حل مشکل حجاب، فقط و فقط باید کار فرهنگی انجام داد؟ اما همه جای دنیا در کنار کار فرهنگی، قوانین هم وضع شده.. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بد اخلاقی آخوندها و اختلاس برخی سیاستمداران دلیل نماز نخواندن برخی جوانان! حجت الاسلام رفیعی: 🔸در شهری رفتم تا برای هزار جوان سخنرانی کنم تا نماز بخوانند گفتم من سخنرانی نمی کنم خودتان بگویید علت این‌که نماز نمی خوانید چیست ؟ 🔸عوامل را گفتند من روی کاغذ آوردم ۵۰ عامل شد، جالب است در این ۵۰ عامل یکی نگفت من خدا را قبول ندارم ! ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🦌توکل آهو در زمان حضرت موسی خشكسالی پیش آمد. آهوان در دشت، خدمت موسی رسیدند كه ما از تشنگی تلف می شویم و از خداوند متعال در خواست باران كن. موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود .خداوند فرمود: موعد آن نرسیده است. موسی هم برای آهوان جواب رد آورد. تا اینكه یكی از آهوان داوطلب شد كه برای صحبت ومناجات بالای كوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید كه باران می آید وگرنه امیدی نیست. آهو به بالای كوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد و گفت هنوز موعد نرسیده است. اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد . شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال می كنم و توكل می نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست. تا آهو به پائین كوه رسید باران شروع به باریدن كرد!... موسی معترض پروردگار شد. خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توكل او بود. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
خـــدایا در این شـب زیبا ایـمان غبار گرفته ما را در باران رحمت خویـش پاک کن شب تون بخیر و سرشار از آرامش در پناه خـدا 🌹💖🌟✨🌙💖🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ ✨صبحتان متبرك بہ اسماء اللہ یا اللہ و یا ڪریم یا رحمن و یا رحیم یا غفار و یا مجید یا سبحان و یا حمید ‌ سلاااام الهی به امیدتو💖 🌺🌸🌼🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
امام زمان (عج): و مارا از شیعیان دور نگه نمی دارد مگر اعمال بد آنان که به ما می رسد و برای ما ناخوشایند و دور از انتظار است . . . ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ حسرت در قرآن (3⃣) ✅💐 عوامل حسرت خوردن در قیامت ✅✅ خرج کردن علیه دین 💐✨ در آیاتی از قرآن به بیان علل و عوامل حسرت خوردن در قیامت پرداخته شده است. یکی دیگر از مواردی که باعث حسرت خوردن انسانها در روز قیامت می‌شود، خرج کردن علیه دین می‌باشد. 💐✨ كفّار همواره براى جلوگيرى از گسترش اسلام، اموال خود را خرج مى‌كنند، ولى در نهايت نتيجه‌اى جز حسرت و شكست قطعى ندارد: 💐💫 إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ۚ فَسَيُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ ۗ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَىٰ جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ (آیه 36 سوره انفال) آنها که کافر شدند اموالشان را براى باز داشتن [مردم از راه خدا] انفاق مى کنند، آنها این اموال را [در این راه] مصرف مى کنند اما مایه حسرت و اندوهشان خواهد شد و سپس شکست خواهند خورد. و [در جهان دیگر این] کافران همگى به سوى دوزخ گردآورى خواهند شد! ✅💐 تكرار جمله‌ى‌ «الَّذِينَ كَفَرُوا» شايد براى آن باشد كه برخى از كفار سرمايه گذار، بعداً مسلمان شدند و حسرت پول‌هاى خرج شده را مى‌خوردند، برخى هم كه بر كفر باقى ماندند و اهل دوزخ شدند. آرى، جهنّم براى كفّارى است كه بر كفر خود باقى مى‌مانند، امّا مؤمنان اگر به نتيجه هم نرسند حسرت نمى‌خورند، چون خداوند اجر آنها را مى‌دهد. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
صدای عمو میآید:نیکیخاتون آماده شو بریم گردش بلند میشوم،همچنان زیر لب از خداوند طلب بخشش میکنم. مانتو بلند مشکی میپوشم با گل های زرشکی. روسری به رنگ گل های لباس سرم میکنم،قرار است به لندن گردی برویم. از اتاق خارج میسوم،عمو آماده شده و روی مبل نشسته. بارانی بلند سرمه ای پوشیده. سعی میکنم با لبخندی،تلخی چهره ی دمغم را پنهان کنم. :_بریم عمو؟ و به طرف در راه میافتم،عمو پشت سرم میآید:نیکی؟ برمیگردم:بله؟ :_مشکلی پیش اومده؟ :+نــه،همه چی خوبه و برای تأیید گفته هایم،لبخندی چاشنی میکنم. عمو با نگرانی نگاهم میکند،در نهایت میگوید:اینجا یازده ماه از سال هوا ابریه،بهتره لباس گرم برداری، یه وقت دیدی بارون گرفت. چشمی میگویم و به سرعت از اتاق،بارانی سرمه ای ام را برمیدارم. دست در دست عمو،از خانه خارج میشوم. عمو راست میگفت،خبری از آفتاب نیست. عمو میگوید:با سیاوش میریم،از نظر تو که اشکالی نداره؟ :+نه،چه اشکالی؟ :_پس بزن بریم که سیاوش زیر پاش درخت سبز شد! با عمو به طرف ماشین آقاسیاوش میرویم،مارا که میبیند پیاده میشود و سلام و احوال مرسی میکند. ماشین او هم،یکی از بهترین مدل های بریتانیایی است که تصویرش را روی جلد مجله ها دیده بودم. خود آقاسیاوش هم،کت چرم مشکی پوشیده. سوار میشویم. عمو میگوید:سیاوش میذاشتی من ماشین میآورم دیگه. آقاسیاوش با خنده جوابش ر ا میدهد:خیلی خب، فهمیدیم تو هم ماشین داری! عمو میخندد و میگوید:نیکی هنوز به این خل و چل بازی هات عادت نکرده،نکن این کارا رو، فکر میکنه دیوونه ای ها! میخندم،چقدر به رابطه ی صمیمیشان غبطه میخورم. حس میکنم با حضور در جمعشان،حالم بهتر است. میگویم:آقاسیاوش،حاج خانم چرا نیومدن؟ :_واال حاج خانم تو این هوا بیرون نیان بهتره. عمو به طرفم برمیگردد:خوبی؟ آرام میگویم:همیشه دلم میخواست سوار این ماشینای راست فرمون بشم! آقاسیاوش حرفم را میشنود و زیر لب میخندد. عمو لبخندی میزند و میپرسد:خب برنامه ی امروز چیه؟ آقاسیاوش میگوید:برنامه،سورپرایزیه و جواب فضول ها داده نمیشه عمو آرام از پس کله اش میزند:شاید نیکی بخواد بپرسه سیاوش متوجه اشتباهش میشود:البته دور از جون شما،نیکی خانم ☘ 🌹☘ 🌹🌹☘ 🌹🌹🌹☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸