#متن_عربی #متن_ترجمه #صفحه_149 سوره مبارکه #انعام
#سوره_6
#جزء_8
نوشته استاد انصاریان - منبع: پایگاه
(https://erfan.ir)
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
4_5805426363934442804.mp3
1.92M
🔸ترتیل صفحه 149 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام ماهور
🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊👇
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
149-anam-ta-1.mp3
4.18M
149-anam-ta-2.mp3
2.71M
#کتابدا🪴
#قسمتچهارصدچهلششم🪴
🌿﷽🌿
روز موعود بعد از نماز صبح دا و بچه ها را برداشتم و به محسن
که آن موقع هجده ساله بود، گفتم بیاید خانواده وطنخواه هم آماده
بودند
ساعت شش صبح راه افتادیم. وقتی رسیدیم جماران هیچ کس نیامده
بود. منتظر ماندیم کمی بعد چشمم به کسی خورد که چند وقت پیش
در بنیاد شهید با او درگیری لفظی پیدا کرده بودیم. من آن موقع به
او گفته بودم. شکایت شان را پیش امام می کنم. او هم گفته بود کی
شما را پیش امام راه میدهد؟
حالا این آقا با نامزدش آمده بود تا امام خطبه عقدشان را بخواند.
نگاهم که به او افتاد خندهام گرفت. گفتم: دیدید ما را هم پیش امام
راه دادند! حالا چه کار کنم، شکایت کنم؟
خندید و چیزی نگفت. کمی بعد صف ایستادیم و به نوبت وارد
حیاط کوچک خانه ایی شدیم که در کنار حسینیه جماران بود. امام
توی بالکن روی صندلی نشسته بودند، لباس مقیدی به تن و عرق
چینی به سر داشتند. نمدی هم روی پاهایشان انداخته بودند. اول
آقایان به نوبت نزدیک رفتند و بعد خانم ها همه از روی نمدی که
روی دستان امام بوده دست ایشان را می بوسیدند. نگاهم را به امام
دوخته بودم. بغض راه گلویم را می فشرد. لحظه ایی که دستم را
روی دستان امام گذاشتم، یاد بابا و علی افتادم. خصوصا على که
خیلی دوست داشت امام را بین
یاد اولین عکسی افتادم که در پنج سالگی از امام دیده بودم عکسی
که بابا به دیوار خانه مان در بصره زده بود. اصلا دلم نمی
خواست دستم از دست امام جدا شود. وقتی از روی نمد دست امام
را لمس می کردم احساس می کردم مقدس ترین چیز در دنیا را
لمس می کنم. گریه می کردم. دست امام را بوسیدم و به سرم
کشیدم. اصلا انگار در این دنیا نبودم. احساس سبکی می کردم.
گویی در ابرها سیر می کنم
توی حال و هوای خودم بودم که داماد امام آقای اشراقی گفت: امام
را اذیت نکنید، رفتم کنار و روبه روی امام ایستادم. نتوانستم حتی
یک کلمه صحبت کنم. برادران مسئول همه ما را به امام معرفی
کردند که این ها خانواده شهید هستند
امام هم نگاه می کردند. لبخند می زدند و دعا می کردند. بی اختیار
صدای گریه ام بلند شده بود. نمی توانستم ملاحظه کنم. فقط من
اینطور نبودم، همه در حال گریه بودند، دا هم گریه می کرد. او هم
دست امام را بوسید. امام با صدای آرامی دعایش کرد، بعد وارد
حسینیه شدیم تا با گروهی که آمده بودند، یک بار دیگر امام را
ببینیم. این دیدار تأثیر خوبی روی دا داشت. با اینکه هیچ صحبتی
با امام نکرد ولی حس می کردم دیگر شهادت علی را پذیرفته
است. از آن به بعد خیلی صبور شده بود برای خود من آن روز
بهترین روز زندگیم بود، از زمان شروع جنگ و از وقتی که از
خرمشهر بیرون آمده بودیم و در تهران ساکن شدیم دلتنگی عجیبی
در وجودم بود طوری هیچ چیز خوشحالم نمی کرد. همیشه سعی
می کردم خودم را خوشحال نشان بدهم ولی قلبم غمی سنگینی می
کرد. آن روز احساس کردم آن غم از سینه ام برداشته شده و
راحت تر نفس می کشم شهناز وطنخواه دوستی به نام نسرین داشت
که خانه شان توی کوچه جماران بود، یک بار اتفاقی ما را در
حسینیه دیده به اصرار به خانه شان برد. دیگر ما روزهای دوشنبه
و چهارشنبه که به جماران می رفتیم، ناهار را در خانه نسرین می خوردیم، نسرین و خانواده اش ایشان را موظف کرده بودند، از
میهمانان امام پذیرایی کنند. سادگی سفره شان خیلی برایم جالب بود. نان، پنیر، سبزی، کره مربا، ترشی و غذا هم دمپختک داشتند و
جالب تر اینکه
چیزهایی را که سر سفره می آوردند، خودشان درست کرده بودند.
سبزی را از باغجه میچیدند. مربا را پخته و کلا همه چیز محصول
زحمت خودشان بود. از همه به این شکل پذیرائی می کردند. در خانه
شان به روی همه باز بود تا مردم بیایند، نماز بخوانند استراحتی
کنند و لقمه ایی غذا بخورند بعد از مدتی که حال امام بد شد
پزشکان دیدارهای عمومی را لغو کردند.....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#سلام_امام_زمانم
تو را آزردهام اما همیشہ دوستٺ دارم
نیاید لحظہاے ڪه از خیالٺ دسٺ بردارم
بہ تاوان گناه من همیشہ اشڪ مےبارد
بہ چشمٺ معذرٺ خواهے بسیارے بدهڪارم
#العجل_یا_حجةالله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
.
🍁اى رفته سفر يوسف گمگشته كجايى؟
هيهات از اين خونِ دل و دردِ جدایی...
🍁دنيا شده لبريز ز ظلم و ستم و جور...
ای كاش خدا امر كند تا كه بيايی...
#امام_زمان
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
﴾﷽﴿
اگر یه زبان نـیش دار ، داری❗️
و همه ی افتخارت اینه ڪه اگه کسی کاری مخالف میلت انجام بده حسابی حالشو میگیری‼️
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
16.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رزق ما بسته به یک نظر فاطمه است... ❤️
👤 #کلیپ «معنی خوشبختی» با نوای حاج مهدی #رسولی تقدیم نگاهتان
📥 دانلود با کیفیت بالا
🏴 ایام شهادت #حضرت_زهرا ؛ #فاطمیه
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
14.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
7.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا