eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ صبح را آغاز میکنیم با نام خدایی که همین نزدیکیهاست خدایی که در تارو پود ماست خدایی که عشق را به ما هديه داد، و عاشقی را درسفره دل ما جای داد الهی به امید تو💚 🌼🌸🌺🎋🎋🎋🎋
سلام امام زمانم 💚 🌼«صبحم» شروع می شود ✨«آقا به نامتـان » 🌼«روزی من» همه جـا ✨«ذکـر نـامتـان» 🌼صبح علی الطلوع ✨«سَلامٌ عَلی یابن الحسن» 🌼مـن دلخـوشـم بـه ✨«جـواب سلامتـان» ...!!❤️ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
سلام من به صبح به این طلوع قشنگ به آفتاب و نسیم به این شروع قشنگ سلام من به هوا به باغ ودشت ودمن به شاخه های درخت به زیبایی فصل پاییز ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ اوصاف سابقون در قرآن (3⃣) ✅💐 نخستین مهاجرین و انصار و پیروان آنان 💐✨ در آیه 100 سوره توبه، مسلمانان ِ صدر اسلام به سه گروه تقسيم شده‌اند: 1⃣💐 پيشگامان در اسلام و هجرت. 2⃣💐 پيشگامان در نصرت پيامبر و يارى مهاجران. 3⃣💐 متأخّران كه راه آنان را ادامه داده‌اند. 💐💫 وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (آیه 100 سوره توبه) پیشگامان ِ نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند؛ و باغهایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است پیروزی بزرگ! ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
از موقعیت استفاده میکنم :میشه من برم؟ مامان میخواهد اعتراض کند که بابا میگوید: میتونی بری ... بلند میشوم و از منیرخانم تشکر میکنم. از سالن که خارج میشوم میشنوم که مامان میگوید: مسعود آخر این کارای تو،تربیت این دخترو بهم میزنه. بابا جوابش را میدهد:پدر و مادرای ما بهمون یاد دادن ؟آخرش خودمون یاد گرفتیم دیگه،کاریش نداشته باش،این همه حــرص نخور عزیزم به اتاق که میرسم،لپ تاب را روشن میکنم. شاید بتوانم راه حلی برای آشفتگی ام بیابم. وارد جست وجوگر می شوم و می نویسم:چادری و سراغ عکس ها میروم. جرقه ای چراغ ذهنم را روشن میکند،شاید باز هم ایمیلی از آن ناشناس رسیده باشد. دیگر این معما مهم نیست که او چه کسی بود،مهم این است که مثل فرشته ای به داد من رسید. زیر لب میگویم:آره تو یه فرشته ای،شک ندارم. دو ایمیل جدید از طرف او ارسال شده،خودم را لعنت می کنم که چرا زودتر به فکر ایمیل نیفتادم... اولی را که باز میکنم،تنها یک جمله و دیگر هیچ.... )وقتش رسیده که از امام حسین بیشتر بدونی( امام حسین....آه خدای من،چرا تمام این مدت از کشتی نجاتم غافل شدم... همان که تا اینجا رسیدن را مدیون او هستم.... غم او بود که بر جانم نشست و من به اینجا رسیدم.. تاریخ ایمیل،متعلق به دوهفته پیش است. ای وای من،کاش زودتر میخواندمش.. ایمیل بعدی را که باز میکنم،نوشته: »برو سراغ اهل بیت از اون ها کمک بخواه این کتابا به دردت میخورن: کشتی پهلوگرفته سقای آب و ادب آفتاب در حجاب و لهوف به ترتیب بخونشون،از نهج البلاغه و احادیث هم غافل نشو،نوبت زیارت عاشورا هم رسیده . مداحی هم گوش بده،راستی چرا نمازخوندن رو امتحان نمیکنی ؟« نـــــمـــــــاز؟مـــــــــن؟شاید یهتر است امتحانش کنم.... لیست کتاب ها را می نویسم،باید خانه تکانی کنم،دِل .... َ **** اشـــــک هایم را پاک میکنم،کشتی پهلــوگرفته را می بندم... دلــمـ می گیرد از این هـمـه غصه،از این همه غم.......... چـرا تنها به فاصـݪه ی چنـد هفته،از رحـلت پیامبر}ص{ چنین اهانتی نسبت به خانواده ی ایشان می شود... مگـــر این حجم از وقاحت ممکن است؟مگر میشود کل زحمات رسالت پیامبر را از یاد برد و این چنین به یاس پیامــبر ، بی احترامی کـرد.... اگـر از باده ی کوثر اصالت اسلام مست بودند،چنین نمیکردند و آخرتشان را به دو روز دنیا نمی فروختند... تصمیمم را گرفته ام.از فاطمه ی زهــرا شرم میکنم... نمیخواهم فردای محشر،از ســربلند کردن برابر دخترپیامبر خجالت کنم و نگاهـم به زمــین خیره شود. وای من....چگونه این هـمـه سال در منجالب گناه دست و پا زده ام وقتی ســـتــ★ـــاره ی درخشانی چون زهـــرای مرضیه در آسمان بالای ســرم،بوده... وای بــر من و کارنــامه ی سیاه من.... بس است هرچقدر پیمان شکنی کردم... کافیست هرچه،نمک خوردم و نمکدان شکستم... من،میــهـمان چند روزه ی این دنیا هستم،چطور حرمت صاحبخانه را فراموش کردم و انسانیت را از یاد بردم... از اینتر نت،شیوه ی صحیح وضو گرفتن را یاد میگیرم،هرچند شک دارم که درست آن را آموخته باشم..باید همین روزها،از منیر بخواهم کمی راهنمایی ام کند... آب وضوی دست و صورتم را با حوله میگیرم. مانتوی بلندی میپوشم و شالم را محکم درو سرم میپیچم... دوباره پشت میز مینشینم،باید نماز را هم یاد بگیرم... آموزش نمازظهــر را در جست و جوگر تایپ میکنم. ☘ 🌹☘ 🌹🌹☘ 🌹🌹🌹☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
AUD-20211021-WA0105.mp3
2.49M
♨️ترس از جهنم 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه سر هم تا کربلا بریم🦋🦋🦋 کربلا نرفته ها ببینن ارسالی یکی از اعضای محترم کانال ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
☘ 🌹☘ 🌹🌹☘ 🌹🌹🌹☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
☘ 🌹☘ 🌹🌹☘ 🌹🌹🌹☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
خانواده آسمانی ۹.mp3
12.27M
۹ ♨️ عجیب نیست؟ خودکشی‌ها ، حیوان‌پرستی‌ها، شیطان‌پرستی‌ها، قتل‌ها، فتنه‌ها ... از همان آدمیزادی سَر میزند که خداوند او را اَشرف مخلوقاتش، نامیده است ... ※ کجای کار خراب شد؟؛ که بشر تا اینجایِ دره‌ی حیوانیّت سقوط کرد. 🎤 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
فرستاده ابن زياد به سرعت خود را به قصر مى رساند و به ابن زياد گزارش مى دهد كه امام حسين(ع) اهل سازش و بيعت با يزيد نيست. ابن زياد بسيار عصبانى مى شود و به اين نتيجه مى رسد كه اكنون تنها راه باقى مانده، جنگيدن است. او به فكر آن است كه فرمانده جديدى براى سپاه خود پيدا كند. به راستى، چه كسى انتخاب خواهد شد تا اين مأموريّت مهم را، به دلخواه آنها انجام دهد؟ همه فرماندهان كوفه نزد ابن زياد نشسته اند. او به آنها نگاه مى كند و فكر مى كند. هيچ كس جرأت ندارد چيزى بگويد. او سرانجام مى گويد: "حسين به كربلا آمده است. كداميك از شما حاضر است به جنگ با او برود؟". همه، سرهايشان را پايين مى اندازند. جنگ با حسين؟ هيچ كس جواب نمى دهد. ابن زياد بار ديگر مى گويد: "هر كس از شما به جنگ با حسين برود من حكومت هر شهرى را كه بخواهد به او مى دهم". باز هم جوابى نمى شنود. جنگيدن با تنها يادگار پيامبر، تصميم ساده اى نيست. قلب عمرسعد مى لرزد. نكند ابن زياد او را به اين كار مأمور كند. ناگهان ابن زياد عمرسعد را مورد خطاب قرار مى دهد: ــ اى عمرسعد! تو بايد براى جنگ با حسين بروى! ــ قربانت شوم، خودت دستور دادى تا من به رى بروم. ــ آرى! امّا در حال حاضر جنگ با حسين براى ما مهم تر از رى است. وقتى كه كار حسين را تمام كردى مى توانى به رى بروى. ــ اى امير! كاش مرا از جنگ با حسين معاف مى كردى. ــ بسيار خوب، مى توانى به كربلا نروى. من شخص ديگرى را براى جنگ با حسين مى فرستم. ولى تو هم ديگر به فكر حكومت رى نباش! در درون عمرسعد آشوبى برپا مى شود. او خود را براى حكومت رى آماده كرده بود، امّا حالا همه چيز رو به نابودى است. او كدام راه را بايد انتخاب كند: جنگ با حسين و به دست آوردن حكومت رى، يا سرپيچى از نبرد با حسين و از دست دادن حكومت. البته خوب است بدانى كه منظور از حكومت رى، حكومت بر تمامى مناطق مركزى سرزمين ايران است. منطقه مركزى ايران، زير نظر حكومت كوفه است و امير كوفه براى اين منطقه، امير مشخّص مى كند و دل كندن از كشورى همچون ايران نيز، كار آسانى نيست! به همين جهت، عمرسعد به ابن زياد مى گويد: "يك روز به من فرصت بده تا فكر كنم". ابن زياد لبخند مى زند و با درخواست عمرسعد موافقت مى كند. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef