eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
مذهبی راغب بازگرد امام زمان عج .mp3
4.48M
🥀در غیابت آب را گل کرده اند ... بازگرد ... اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
شب قشنگتون بخیر......... 🦋🌹🌟✨🌙🌹🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ بنام او آغاز میکنم چرا که نام او آرامش دلهاست و ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺳﻬﻢ ﺩﻟﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺼﺮﻑ ﺧﺪﺍﺳﺖ💖 سلام صبحتون بخیر الهی به امید تو💚 💐☘🎁🇮🇷🇮🇷🇮🇷
الا که راز خدایی، خدا کند که بیایی تو نور غیب نمایی، خدا کند که بیایی . شب فراق تو جانا خدا کند به سرآید سرآید و تو برآیی، خدا کند که بیایی . دمی که بی تو سر آید خدا کند که نیاید الا که هستی مایی، خدا کند که بیایی ترا به حضرت زهرا، بیا ز غیبت کبری دگر بس است جدایی، خدا کند که بیایی ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ اهلبیت (ع) در قرآن (4⃣) ✅💐 آیه کلمات 💐✨ آیه 37 سوره بقره، یکی دیگر از آیاتی است که براساس روايات شیعه و اهل سنت به اهلبیت (ع) دلالت دارد. 💐✨ هنگامی که آدم از غذايى كه نبايد بخورد، چشيد و از آن همه نعمت و رفاه محروم شد، متوجه اشتباه خود گرديد. او در اثر پشيمانى و ندامت، كلماتى را از خداوند دريافت كرد و به وسيله‌ آن كلمات، توبه نمود: 💐💫 فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (آیه 37 سوره بقره) پس آدم کلماتی را [مانند کلمه استغفار و توسّل به اهل بیت (ع) که مایه توبه و بازگشت بود] از سوی پروردگارش دریافت کرد و [پروردگار] توبه‌اش را پذیرفت؛ زیرا او بسیار توبه‌پذیر و مهربان است. ✅💐 طبق آنچه از روايات اهل تشیع و اهل سنت استفاده مى‌شود، مراد از كلماتى كه آدم به وسيله‌ آن توبه نمود، توسّل به بهترين خلق خدا يعنى حضرت محمّد(ص) و اهلبيت او است. چنانكه در تفسير درّالمنثور از ابن عباس نقل شده است كه آدم براى پذيرش توبه‌اش، خداوند را به اين نام‌ها قسم داد: «بحّق محمّد و علىّ و فاطمة و الحسن و الحسين». ✅💐 براساس این آیه، اولين توبه در روى زمين، با توسّل به محمّد و آل محمّد پذيرفته شد. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
:+عمــــــــــو؟ :_خیلی خب بابا... هیچی..حرفات رو بهش زدم.. اونم آروم لبخند زد ، گفت}من شده تا سر قاف میرم و پر سیمرغ رو میآرم تا آقای نیایش راضی بشه{ :+یعنی چی عمو؟؟ همه ی حرفای منو بهش گفتین ؟ :_بله،همه رو گفتم.. گفتم این دفعه جواب خود نیکی منفیه... گفتم نیکی حاضر نیست شما بیشتر از این به زحمت بیفتید.. گفتم کلا قصد ازدواج نداره،چه باتو چه با هرکس دیگه... ولی سیاوش کوتاه بیا نیست نیکی جان..از اول هم گفتم،در این مورد شبیه باباته ... کلافه میشوم،اصال انتظار این جواب را نداشتم... باید جا میزد،باید بعد از جواب منفی من کنار میکشید.. .نمیخواهم بیشتر از این بیهوده تلاش کند... احساس عذاب وجدان دارم.. صدای عمو از فکر و خیال بیرونم میکشد :_آها...یه چیز دیگه ام گفت .. گفت }من نه آن مستم که ترک شاهد و ساغر کنم/محتسب داند که من این کارها کمتر کنم{ .* موهایم را پشت گوشم میدهم و کتاب را ورق میزنم. صدای در میآید. اهمیتی نمیدهم. دوباره مشغول مطالعه میشوم... سرم را با کتاب داستان مشغول کرده ام تا کمتر فکر و خیال به سراغم بیاید و من کمتر به جان ناخن هایم بیفتم! صدای گفت و گو چند نفر از حیاط میآید. صدا کمی بلند است و نگرانم میکند. بلند میشوم و گوشه ی پرده را کنار میزنم. برق از سر میپرد. سیاوش،سبد گلی به دست دارد و روبه روی عمو و بابا ایستاده. بابا چند قدم جلو میرود و با مشت به شانه ی سیاوش میکوبد.. باید کاری کنم... صحبت هایشان به نظر دوستانه نمیآید. دامنم را صاف میکنم و مانتو بلندم را میپوشم،سریع دست میبرم و شالم را بیرون میکشم.. در حالیکه تند از پله ها پایین میروم،موهایم را میبندم و شال را سرم میکنم . در خانه باز است و حیاط دیده میشود.. بابا جلو رفته و بلند با سیاوش حرف میزند. حواسم پرت میشود،پایم پیچ میخورد و از پله ی دوم میخورم زمین. آخ بلندی میگویم.. مچ پایم را در دست میگیرم و کمی فشارش میدهم. سرم را کمی بلند میکنم. بابا یقه ی سیاوش را میگیرد. سریع از جا میپرم... درد را فراموش میکنم و به طرف حیاط میدوم. بابا،سیاوش را به دیوار میکوبد.. :_پسر بهت مؤدبانه گفتم دست از سر زندگیم بردار..فکر نمی کنی ما آبرو داریم؟ عمو جلو میرود تا جدایشان کند... :+مسعـــود،به خودت مسلط باش دسته گل،روی زمین افتاده و گل هایش زیر پا له شده.. مینالم:بـــــابـــــا هرسه متوجه من میشوند. بابا یقه ی پیراهن سیاوش را رها میکند. جای چنگ بابا روی پیراهن سیاوش،چروک شده... بابا چند قدم دور میشود. سیاوش سرش را پایین میاندازد... بابا برمیگردد،انگشت اشاره اش را به نشانه ی تهدید به طرف سیاوش میگیرد :_دیگه این اطراف نبینمت... به طرف من میآید :_نیکی...بریم تو عمو دستی به پیراهن سیاوش میکشد. سرم را پایین میاندازم و شرمنده،به دنبال بابا کشیده میشوم... بابا عرض سالن را با قدم هایش میپیماید و هر از گاه،دست به موهایش میکشد..عادت زمان هایی که عصبانیست... ورودی سالن میایستم و چشم به زمین میدوزم.. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هرگاه مؤمن برادر دینی خود را تهمت بزند، ایمان او همانند نمک که در آب حل می‌شود ذوب و مضمحل می‌گردد!‌ ✨ موضوع: ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
عالی.mp3
2.43M
♨️دین داری ناقص 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸