eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
کارگردان دنیا خداست !مهم نیست نقش ما ثروتمند است یا تنگدست، سالم است یا بیمار !مهم این است که محبوبترین کار گردان عالم نقشی به ما داده! نباید از سخت بودن نقش گله مند بود ، چرا که سخت بودن نقش ، نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر است. امیدوارم خوش بدرخشید ! غر نزن گله نکن خدا حکمت همه کار ها را میدونه فقط بهش بگو : ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده ...               @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
‌∞♥∞ خـدایـا حـرام کـن بر دل هـای ما انـدوه دنیـا را...               @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
13.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷گوشه ای از فعالیتهای شهید ۲۵ ساله حرم السلام سرباز ولایت شهادتت مبارک راهت ادامه دارد....               @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
روایت شده است که حضرت امیرالمومنین علیه السلام هنگام افطار این دعا را زمزمه می‌کردند:  «بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ لَکَ صُمْنا وَعَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْنا فَتَقَبَّلْ مِنّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»  خدایا براى تو روزه  گرفتیم و با روزى تو افطار می‌کنیم پس از ما بپذیر که به راستى تو شنوا و دانایى. @hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خـدایـا ⭐️صفحه اے دیگر 🌸از عمرمان ورق خورد ⭐️روز را در پنـاهت 🌸بـه شـب رسـانـدیـم ⭐️پـروردگـارا 🌸شب را بر همه عزیزانمان ⭐️سرشـار از آرامش بفـرما 🌸و در پنـاهت حافظشان باش شبتون سرشار از آرامش الهے 🦋🌹💖🌟✨🌙
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهـــی به نام تو که بی نیازترین تنهایی... با تکیه بر لطف و مهربانی ات روزمان را آغاز می کنیم: سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🌸🌺🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ علم الکتاب در قرآن (4⃣) ✅💐 جمع بندی 💐✨ براساس مطالب گفته شده در مورد ، و ، می‌توان متوجه شد که قرآن کریم این سه موضوع را حقیقت واحدی می‌داند، که به اقیانوسی از دانش که اسرار هستی در آن نهان است، اشاره می‌کنند. 💐✨ در مطالب گذشته براساس آیات قرآن، بطور مختصر و مفید به شرح این موضوعات پرداخته شد و مشخص شد که تمام براساس آیه 43 سوره رعد، نزد امیر مؤمنان علی (ع) است تا جاییکه امام علی (ع) این آیه از قرآن را، برترین فضیلت خود می‌داند که در قرآن به آن اشاره شده است (رجوع شود به مطالب: امام علی (ع) در قرآن). برای آشنایی بیشتر با این مباحث می‌توان به روایات مراجعه کرد. ✅💐 در آیه 40 سوره نمل به یک توانایی فوق‌العاده در یک انسان اشاره می‌شود. قرآن کریم دارنده این قدرت و توانایی را به عنوان کسی که اندکی از علم کتاب را دارد، یاد می‌کند و در مقایسه با آیه 43 سوره رعد در مورد کسی که علم تمام کتاب را دارد، این نکته معلوم می‌شود که دانش این کتاب باید بسیار گسترده باشد که اندکی از آن، این گونه انسان را قدرتمند می‌کند. ✅💐 در احادیث متعدّد از اهل البیت(ع) ذکر شده است که فرمودند: «دانش آنکه بخشی از علم الکتاب را داشت، در مقابل دانش کسی که تمامی علم کتاب را دارد، همانند تری بال مگسی است از آب دریا!!» ✅💐 با تکیه بر همین علم و منبع بود که عده‌ای از اصحاب امام صادق(ع) از او شنیدند که می‌فرمود: «من می‌دانم آنچه در زمین‌ها و آنچه در بهشت و آنچه در جهنّم و آنچه بوده و آنچه خواهد بود». ✅💐 در روایات می‌خوانیم که امام صادق(ع) به عبدالله بن ولید فرمود: «مردم در مورد پیامبر اولوالعزم و امیرالمؤمنین چه می‌گویند؟» عبدالله بن ولید گفت: مردم هیچ کس را بر پیامبران اولوالعزم مقدّم نمی‌کنند. 💐 امام (ع) فرمود: خداوند تبارک و تعالی 1⃣💐 در مورد موسی(ع) فرمود: «وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الأَلْوَاحِ مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْعِظَۀً؛ برای او در آن لوح‌ها برخی از مواعظ را نوشتیم» و نفرمود: تمامی موعظه‌ها را، 2⃣💐 و در مورد عیسی(ع) فرمود: «وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ» تا عیسی برای شما برخی از موارد اختلاف را بیان کند و نفرمود: همه آن را، 3⃣💐 امّا در مورد امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «قُلْ کَفَی بِاللّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ؛ بگو خدا و کسی که تمامی علم کتاب نزد اوست میان من و شما برای گواهی کافیست.» ✅💐 در این هنگام امام صادق (ع) به سينه‌ مبارک خویش اشاره كرد و فرمود: «و عندنا و الله علم الكتاب كله» به خدا سوگند تمام علم كتاب نزد ما [اهلبیت] موجود است . . .               @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
نگاهم از صورتش به چادرش کشیده میشود. فکرهای مختلف به ذهنم هجوم میآورد. گلویم را صاف میکنم و میگویم:حتما..ممنون میشم . مثل بچه ها ذوق میکند. با قدم های تند به طرف آشپزخانه رو میکند . پشت سرش وارد آشپزخانه میشوم و پشت میز مینشینم. کمی عسل داخل لیوان بلندی میریزد و شیرجوش را روی لیوان خم میکند. قاشق دسته بلندی داخل لیوان میکند و پیش دستی را به سمتم میگیرد. لیوان را برمیدارم. :+ممنون :_نوش جان بازهم همان کلمات،همان لحن،همان لبخند.. چه اعجازی دارد این دختر. به صندلی کناری ام اشاره میکنم:میشینی؟ سر تکان میدهد و مینشیند. لیوان را سر میکشم. :+دستت درد نکنه.. چسبید :_گوارای وجود نه!امشب این دختر با چند سپاه به جنگ قلبم آمده... بیچاره قلبم... و از آن بیچاره تر،من! باید حرف بزنم.. باید خفقان قلبم را به روشنی میهمان کنم. :+نیکی؟ یه خواهشی ازت دارم.. یعنی میگم،نمیخوای کار دیشب رو جبران کنی ؟ همین که غذاها رو دادیم.. یه کاری واسه من میکنی؟ میخندم تا شوخی کلامم را درک کند. :_کاری از دستم بربیاد،حتما... :+میشه تو خونه،چادر سر نکنی؟ ببین سوءتفاهم نشه ها.. هرجور که دوست داری حجاب داشته باش،ولی چادررنگی سر نکن... وقتی تو با این همه لباس و روسری و اینا،چادر هم سر میکنی،من از خودم بدم میاد... میگم یعنی آنقدر ضعیفم که نیکی نگرانه.. :_پسرعمو من به شما اعتماد دارم.. یعنی بهتون اعتماد پیدا کردم.. به علاوه عمووحید هم به شما مطمئنن.. اینکه چادر سر میکنم،به خاطر دل خودمه.. اخم میکنم. :+باشه فراموشش کن..بابت شیرعسل ممنون بلند میشوم و از آشپزخانه بیرون می آیم صدایم میزند :_پسرعمو برمیگردم،سرش را پایین انداخته،اما... اما چادرش را درآورده لبخند میزنم :+جبران شد! سرش را بیشتر پایین میاندازد و ،ملیح،میخندد. من چرا چنین چیزی از او خواستم؟ ★ صدای در میآید. سرم را از روی نقشه بلند میکنم . یک هفته از ازدواج من و نیکی گذشته. در این یک هفته،من برای سقف سر مردم نقشه ها کشیده ام و نیکی همه ی کارهای خانه را انجام داده و دانشگاه رفته.. به طرف در میروم،از چشمی بیرون را نگاه میکنم. نیکی چادر به دست از اتاق بیرون میآید. چادرش را سر میکند و پشت سرم میایستد :کیه؟ شانه بالا میاندازم:آشنا نیست در را باز میکنم،پیرزنی بیرون در ایستاده. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 📌خاطرات شهید سن شهادت: 16 سال هل شهرستان بهبهان ⃣ زردآلو 🍃به همراه تعدادی از بچه ها رفتیم برای گردش به یکی از روستاها. آنجا سرسبز بود و باغ های میوه زیادی داشت. همین جور که داشتیم می رفتیم، تعدادی زردآلو از درخت افتاده بود روی زمین. بچه ها شروع کردند به برداشتن و خوردن زردآلوها. من و حبیب الله هم برداشتیم. یکدفعه صاحب باغ با عصبانیت و داد و بیداد کرد و دوید به سمت ما. بچه ها همه فرار کردند. به حبیب الله گفتم فرار کن، الان بیاد تکه بزرگمون گوشمونه. 🍃خواستم برم حبیب الله دستم را گرفت. گفت بذار بیاد. بعد میوه ها را گذاشت کنار و گفت: پدر جان، من فکر می کردم این میوه ها ریخته بود روی زمین، فکر می کردم کسی بهشون کاری نداره و همه اش هم از بین میره. گفتم اسراف میشه که برداشتم. حالا که ماجرا را فهمیدم، دست نخورده گذاشتمش کنار. باغبان که متوجه شد جنس حبیب الله با بقیه فرق که فرار کردند فرق می کند، شرمنده شد و دیگه چیزی نگفت. 🍃بعد حبیب الله گفت: اما پدر جان، من در هر صورت اشتباه کردم بدون اجازه دست به میوه ها زدم، صدتا صلوات برای پدر خدا بیامرزت می فرستم و یک روزه مستحبی هم براش می گیرم. باغبان همینجور هاج و واج مانده بود. از باغبان خداحافظی کردم و آمدیم شهر. صدتا صلوات و یک روز روزه را هم برای پدر آن باغبان به جا آورد. نه در قبال خوردن حتی یک دانه زردآلو. فقط به خاطر اینکه بی اجازه دستش به میوه های آن باغبان خورده بود. 📚کتاب حبیب خدا ، صفحه 42 الی 43               @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸