eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین علیه السلام يَا أَبَا الْحَسَنِ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، يَا عَلِىَّ بْنَ أَبِى طالِبٍ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🦋 يا فاطِمَةُ الزَّهْراءُ، يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ، يَا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكِ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعِي لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
🪴 🪴 🌿﷽🌿 على این مبحثی ها را به جان می خرید، ولی پولش را می آورد به بابا و دا میداد. من بارها دیده بودم وقتی علی پولش را به بابا می دهد، بابا گریه می کند. او را می بوسد و می گوید: بابا این پول را برای خودت خرج کن. من میدونم این زحمتی که تو میکشی برای اینه که باری از روی دوش ما برداری دستت درد نکنه ولی همین را هم خودت خرج کن. علی حاضر نمی شد پول را بگیرد. می گفت نه من برای خودم کار نکردم. می خواهم این پول برای خانه باشد. علی کنار کار کردن، کلاس کاراته و ورزش های رزمی می رفت. کمربند سیاه داشت. توی خانه گاهی اوقات به ما فن می زد و می گفت: بیایید به شما هم یاد بدهم. مرتب تمرین خوشنویسی میکرد. طوری که بدون استاد، یک خطاط حرفه ایی شده بود، شنا هم که به برکت شط خرمشهر، اکثر پسرهای خرمشهری بلد بودند. با این حال علی شا را به شکل حرفه ایی در استخر سازمان جوانان هلااحمر که به شیر و خورشید معروف بوده دنبال می کرد علی همیشه به خاطر قرائت قرآن و مداحی با ورزشی و خطاطی و... تشویق نامه می گرفت. دا ذوق میکرد و می گفت: سرت تو هر دیگی پخته شده بالأخره بعد از یکسال منازل کارگران شهرداری ساخته شد و ما به خانه ایی که سهمیه مان بود و در انتهای شهرک قرار داشت، اسباب کشی کردیم، پشت خانه مان مزار وسیعی بود که سطحی از خانه های ما پایین تر بود. هر وقت باران می آمد آنجا به دریاچه مصنوعی تبدیل می شد. خانه ها را به سبک انگلیسی ساخته بودند، حیاط دیوار نداشت. فقط فنس های فلزی که معمولا با کاشت شمشاد استتار می شد، خانه ها را از هم جدا می کرد خیلی ها نسبت به این مسئله که زن و بچه هایشان در معرض دید باشند، تعصب داشتند، بابا هم یکی از آنها بود. همان روزهای اول یکی از دوستانش را آورد تا با محسن و علی دیوار حیاط را بالا ببرند. حیاط را موزاییک کردند و عطاریه انداختند على بند کشی دیوارها و محسن و بابا جوشکاری ساختمان را انجام می دادند. من و لیلا هم کمک می کردیم. من ملاط درست می کردم و توی استانبولی می ریختیم. لیلا آن را می برد و دست بابا می داد. بعد جاهایمان را عوض می کردیم تا خسته نشویم. ساعت ده صبح که می شد دا پریموس را توی حیاط روشن می کرد. تخم مرغ ها را در ظرفی می شکست و هم می زد. وقتی کف می کردند آن را توی تابه ایی که در آن روغن حیوانی ریخته بود، خالی می کرد، خاگینه که آماده می شد آن را کنار گوجه هایی که جدا سرخ کرده بود، می گذاشت. خوردن این خانه با پیاز، وسط حیاط و سرکشیدن چای داغ بعد از خستگي اور خیلی می چسبید بالاخره با تلاشی همگی خانه درست شد. بعد از این همه، خانه عوض کردن و تحمل اخلاق های صاحبخانه ها، حالا خانه ایی داشتیم که مال خودمان بود. خانه ایی که در آن تازه امنیت و آسایش را می شد حس کرد. چیزی که سال ها کمتر طعمش را چشیده بودیم و توی همین سال بود که کم کم زمزمه های انقلاب از گوشه و کنار به گوشمان می رسید. علی هم خیلی زود توی خط فعالیت های انقلابی افتاد کم کم درسش را هم کنار گذاشت. بابا از اینکه همیشه روی درس علی و محسن حساس بود، چون خودش سابقه فعالیت سیاسی داشت، نه تنها با موضع على مخالفتی نکرد، بلکه خودش هم با او همراه شد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
| دعای روزهای ماه رمضان 🏷 (دعای روز ششم) 🤲 خدایا مرا به سبب نافرمانیت خوار مکن...@hedye110
15.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞نماهنگ |🔸جلسه قرآن 🌀همخوانی موزیکال قاریان نوجوان با موضوع تلاوت و حفظ قرآن کریم و آیین جلسات سنتی قرآن ⚜اجرا: 💠گروه تواشیح نوجوانان تسنیم💠 🚧تهیه شده در: 🎙استدیو قرآنی تسنیم 📹تصویر برداری شده در: 🏡عمارت تاریخی شیخ جعفر - گورت اصفهان 🌙به مناسبت ماه مبارک رمضان، ماه بهار قرآن 📺مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت: 🌐 aparat.com/v/sIqCn
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @hedye110
روایت شده است که حضرت امیرالمومنین علیه السلام هنگام افطار این دعا را زمزمه می‌کردند:  «بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ لَکَ صُمْنا وَعَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْنا فَتَقَبَّلْ مِنّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»  خدایا براى تو روزه  گرفتیم و با روزى تو افطار می‌کنیم پس از ما بپذیر که به راستى تو شنوا و دانایى. @hedye110
↷❈🔅❂🌙❂🔅❈↶ 💫امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند روزه را واجب كرده تا بدین وسیله دارا و ندار (غنى و فقیر) مساوى گردند.✨ @hedye110
Audio_821968.m4a
20.84M
سالم ۳ قسمت : سوم 🌱 موضوع : ظاهر بیانگر باطن 🌾 استاد : «حاجیه خانم رستمی فر» ➥ @hedye110
💥💥 _مشكلات_دشوار با خواندن 🌱🌱آقاى ... مى نويسد دوبار با مشكلات دشوارى مواجه شدم كه با خواندن زيارت عاشورا همه مشكلاتم حل شد. 🔆اولين توسل : با سه مشكل مهم رو به رو شدم ، و به شدت از آنها متأ ثر شدم . ✨1 براى خريد منزل دويست هزار تومان مقروض بودم و در طى نه سال قادر به اداى قرض نبودم . ✨2 با مشكل سخت ديگرى مواجه شدم كه قادر به گفتن آن نيستم . ✨3 از لحاظ رزق و روزى در مضيقه بودم . اين مشكلات به من بسيار فشار مى آوردند و براى حل آنها از همه چيز نا اميد شدم ، به حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام متوسّل شدن و به ذهنم خطور كرد كه زيارت عاشورا به مدت چهل روز بخوانم ، و ثوابش را به حضرت نرجس خاتون اهدا كنم ، و با شفاعت اين خاتون نزد فرزندش امام زمان همه اين مشكلات حل شود. 🌱توسل را به اين ترتيب آغاز كردم : هر روز بعد از نماز صبح زيارت امين اللّه را به قصد زيارت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى خواندم و سپس زيارت عاشورا را با صد بار لعن و صد بار سلام مى خواندم و سجده زيارت را به جاى مى آوردم ، و دو ركعت نماز زيارت را مى خواندم پس از آن دعاى معروف به دعاى علقمه را مى خواندم ، در روز بيست و هشتم و به طريقه اى شگفت مشكل دوم من حل شد. 🌱در روز سى و هشتم يكى از دوستانم كه به قرض منزلم آگاه بود آمد و حالم را پرسيد، سپس مبلغ دويست هزار تومان به من داد و گفت : اين مبلغ براى قرض منزل توست . بعد از چهل روز وضع اقتصادى من نيز بهتر شد، و پس از آن با مشكل اقتصادى مواجه نشدم . 🔆دومين توسّل : پس از گذشت يك سال از اولين توسّل ، با مشكل ديگرى مواجه شدم : يكى از تجار تهران نزد من آمد و گفت : ما كالاهاى بسيارى براى شما مى فرستيم تا بفروشى و مبالغ آن را ارسال كنى . با بعضى از دوستان و تجار در اين باره مشورت كردم گفتند: مبلغ هفتصد هزار تومان به عنوان پيش پرداخت براى او بفرست تا رضايت او را جلب كنى ، من نيز مبلغ يكصد هزار تومان از قرض الحسنه تهيه كردم و يكى از دوستان پانصد هزار تومان به من داد، به هر حال براى او مبالغ را جور كردم و فرستادم و به مدت سه روز منتظر ماندم تا اجناس برسد، اما متأ سفانه برايمان آشكار شد كه تاجر از حقه بازان بوده ، و پس از گرفتن پولها از بانك متوارى شده و بدهى بسيارى دارد كه بالغ بر هفتاد ميليون تومان مى شود... مدّت سه ماه دنبال او جستجو كرديم ولى اثرى از او نيافتيم تا ما را به او برساند. ✨با استفاده از اولين تجربه ام كه آن را از خواندن زيارت عاشورا به دست آورده بودم ، اين بار نيز با همان نيّت و با همان سبك متوسل شدم ، پس از بيست روز اين تاجر با من تلفنى تماس گرفت و مبلغ را پس داد، بعد از چند روز او را بازداشت كردند و به تهمت حقه بازى و مال مردم خورى به زندان انداختند، و هيچ طلبى به ديگران مسترد نشد. مايلم متذكر شوم كه در هر دو بار با قلبى اندوهگين و با قطع اميد از همه به وسيله اين زيارت به سرور شهيدان متوسل شدم . 📚زيارت عاشورا و داستانهاى شگفت آن : ص 46 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
Audio_775349.m4a
21.74M
سالم ۴ قسمت : چهارم 🌱 موضوع : «آیینه ها»🌾 استاد : «حاجیه خانم رستمی فر» ➥ @hedye110
Mohammadreza Taheri - Ey Khoda Sharmandatam (128).mp3
2.97M
امشب بگو که ای خدا شرمندتم شرمندتم واکن به روی من درو من هرچه باشم بنده تم یاربنا یاربنا یاربنا 😭‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ➥ @hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄ روزگارتان از رحمت  «الرَّحْمَنُ الرَّحِیم» لبریز سفرهٔ تان از نعمت   «رَبُّ الْعَالَمِين» سرشار روزتون پراز لطف وعنایت خداوند ‌ سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 ➥ @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
هرصبح بہ رسم نوڪرے از ما تورا سلام اے مانده در میان قائله تنها، تو را سلام ما هرچہ خوب و بد، بہ درِخانہ‌ے توییم از نوڪران مُنتظر آقا تو را ســلام @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به امام حسن مجتبی علیه السلام و امام حسین علیه السلام يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْمُجْتَبىٰ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🦋 يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ، يَا حُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الشَّهِيدُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ، اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
| دعای روزهای ماه رمضان 🏷 (دعای روز هفتم) 🤲 خدایا مرا بر روزه داری و اقامه نماز یاری بنما... @hedye110
🪴 🪴 🌿﷽🌿 على این مبحثی ها را به جان می خرید، ولی پولش را می آورد به بابا پا دا میداد. من بارها دیده بودم وقتی علی پولش را به پاپا می دهد، بابا گریه می کند. او را می بوسد و می گوید: بابا این پول را برای خودت خرج کن. من میدونم این زحمتی که تو میکنی برای اینه که باری از روی دوش ما برداری دستت درد نکنه ولی همین را هم خودت خرج کن. علی حاضر نمی شد پول را بگیرد. می گفت نه من برای خودم کار نکردم. می خواهم این پول برای خانه باشد. علی کنار کار کردن، کلاس کاراته و ورزش های رزمی می رفت. کمربند سیاه داشت. توی خانه گاهی اوقات به ما فن می زد و می گفت: بیایید به شما هم یاد بدهم. مرتب تمرین خوشنویسی میکرد. طوری که بدون استاد، یک خطاط حرفه ایی شده بود، شنا هم که به برکت شط خرمشهر، اکثر پسرهای خرمشهری بلد بودند. با این حال علی شنا را به شکل حرفه ایی در استخر سازمان جوانان هلال احمر که به شیر و خورشید معروف بوده دنبال می کرد علی همیشه به خاطر قرائت قرآن و مداحی با ورزشی و خطاطی و... تشویق نامه می گرفت. دا ذوق میکرد و می گفت: سرت تو هر دیگی پخته شده بالاخره بعد از یکسال منازل کارگران شهرداری ساخته شد و ما به خانه ایی که سهمیه مان بود و در انتهای شهرک قرار داشت، اسباب کشی کردیم، پشت خانه مان مزار وسیعی بود که سطحی از خانه های ما پایین تر بود. هر وقت باران می آمد آنجا به دریاچه مصنوعی تبدیل می شد. خانه ها را به سبک انگلیسی ساخته بودند، حیاط دیوار نداشت. فقط فنس های فلزی که معمولا با کاشت شمشاد استتار می شد، خانه ها را از هم جدا می کرد خیلی ها نسبت به این مسئله که زن و بچه هایشان در معرض دید باشند، تعصب داشتند، بابا هم یکی از آنها بود. همان روزهای اول یکی از دوستانش را آورد تا با محسن و علی دیوار حیاط را بالا ببرند. حیاط را موزاییک کردند و عطاریه انداختند على بند کشی دیوارها و محسن و بابا جوشکاری ساختمان را انجام می دادند. من و لیلا هم کمک می کردیم. من ملاط درست می کردم و توی استانبولی می ریختیم. لیلا آن را می برد و دست بابا می داد. بعد جاهایمان را عوض می کردیم تا خسته نشویم. ساعت ده صبح که می شد دا پریموس را توی حیاط روشن می کرد. تخم مرغ ها را در ظرفی می شکست و هم می زد. وقتی کف می کردند آن را توی تابه ایی که در آن روغن حیوانی ریخته بود، خالی می کرد، خاگینه که آماده می شد آن را کنار گوجه هایی که جدا سرخ کرده بود، می گذاشت. خوردن این خانه با پیاز، وسط حیاط و سرکشیدن چای داغ بعد از خستگي اور خیلی می چسبید 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
Audio_239532.m4a
19.85M
سالم ۵ قسمت : پنجم 🌱 موضوع : نشانه های قلب سالم 🌾 استاد : «حاجیه خانم رستمی فر » ➥ @hedye110
Joze 07.mp3
4.21M
⑥ تندخوانی جزء هفتم قرآن 🎙 استاد معتز آقایی @hedye110
🌿 از آیت‌اللـہ بهجــت(ره) پرسیـدند: آقا می‌شود راه صد سالـہ را یڪ شبـہ رفـــت؟ ایشان فرمودند: با آقا سیـدالشهدا(؏) می‌شـــود. ➥ @hedye110
یاد خدا ۱۵.mp3
11.76M
مجموعه ۱۵ | ✘ چرا بعضیا خستگی ناپذیرند، و بعضیا همیشه کسل و فشل و خسته؟ ✘ چرا بعضیا صاحب همت و دغدغه‌های بلندند، و بعضیا مشغول خاله بازی؟ ➥ @hedye110
کوبیده‌ام کلون دری را زِ کودکی من دوست داشتم سفری را زِ کودکی ➥ @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
تو شدی شاه و چه خوب است که رعیت هستیم در کرم خانه تو صاحب عزت هستیم از خدا ما چه بخواهیم ازین بالاتر سالیانی است که جاروکش کویَت هستیم ➥ @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
┄┅─✵💝✵─┅┄ ✨صبحتان متبرك بہ اسماء اللہ یا اللہ و یا ڪریم یا رحمن و یا رحیم یا غفار و یا مجید یا سبحان و یا حمید ‌ سلاااام الهی به امیدتو💖 ➥ @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
بیا که رنج فراقت بُرید امان مرا💔😔 به یُمن آمدنت تازه کن جهان مرا بیا بهار حقیقی و از سر احسان به غمزه‌ایی نظری کن دل خزان مرا 🔸علیرضا بشارتی @hedye110
| دعای روزهای ماه رمضان 🏷 (دعای روز هشتم) 🤲 خدایا همنشینی با نیکان را نصیبم فرما...@hedye110
🪴 🪴 🌿﷽🌿 بالأخره با تلاش همگی خانه درست شد. بعد از این همه، خانه عوض کردن و تحمل اخلاق های صاحبخانه ها، حالا خانه ایی داشتیم که مال خودمان بود. خانه ایی که در آن تازه طعم امنیت و آسایش را می شد حس کرد. چیزی که سال ها کمتر طعمش را چشیده بودیم و توی همین سال بود که کم کم زمزمه های انقلاب از گوشه و کنار به گوشمان می رسید. علی هم خیلی زود توی خط فعالیت های انقلابی افتاد کم کم درسش را هم کنار گذاشت. بابا از اینکه همیشه روی درس علی و محسن حساس بود، چون خودش سابقه فعالیت سیاسی داشت، نه تنها با موضع على مخالفتی نکرد، بلکه خودش هم با او همراه شد. شب ها می نشستند و آهسته درباره جریانات انقلاب صحبت می کردند. من خیلی کنجکاو بودم از صحبت های آنها سر در بیاورم ولی چیزی دستگیرم نمی شد. آخرهای شب بیرون میرفت تا اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی امام و را که علی می آورده بخشی که در جریان این مسائل على از نظر فکری واقعة رشد کرد. انگار این افکار روی جسمش هم تاثیر گذاشته بود. تحت تاپر او ما هم بزرگ شدیم و به خواندن کتاب هایی که او می خواند، رو آوردیم. بابا دورادور حواسش به ما بود، یک بار علی پو ستوری از چه گوارا آورد. در آن زمان این فرد مورد توجه آزادی خواهانی بود که قصد مبارزه با امپریالیسم را در سر می پروراندند وقتی بابا به خانه آمد و عکس چه گوارا را روی دیوار اتاق دیده ناراحت شد. بعد از چند روز پوستر را از دیوار جدا کرد و توی کمد علی گذاشت. علی هم که دلیل کار بابا را می دانست چیزی نگفت. آخر بابا آدم نکته سنج و دقیقی بود. او حتی با تمام عشقی که به ائمه اطهار داشت، پوسترهایی که عکس امامان در آن نقاشی شده بود، قبول نداشت و مخالف نصب این تصاویر به در و دیوار خانه بود. می گفت: یک عده یهودي ضاله این ها را کشیده اند تا در دین ما انحراف ایجاد کنند جریانات انقلاب که علنی تر شد و به اعتراضات خیابانی تبدیل شده علی یک دوربین عکاسی و ضبط صوت کوچکی خرید، توی تظاهرات صدای مردم را ضبط می کرد و عکس میگرفت. بابا که پا به پای علی حرکت می کرد، محسن را هم با خودش می برد. او و دوستانش قرار گذاشته بودند به مردم آب برساند. قالب های بزرگ بخ می خریدند، توی بشکه می انداختند و با وانت میان جمعیت می بردند. بابا به من و لیلا اجازه شرکت در تظاهرات را نمی داد. می گفت: شما دخترید. از اینکه دست ساواکیها بیفتید می ترسم دو سالی می شد که من دیگر به مدرسه نمی رفتم. با اینکه درسم خوب بود ولی مختلط بودن پسرها و دخترها در یک مدرسه باعث شد با خواست بابا بعد از کلی گریه و زاری ترک تحصیل کنم. در دوران مدرسه معلمی به نام خانم نجار داشتیم. او زنی محجبه بود. توی شرایط آن سال ها به خاطر مذهبی بودنش هر مدرسه ایی می رفت، بعد از یک مدت عرض را می خواستند خواهر خانم نجار همکلاسی من بود و از خانه شان برایم کتاب های مختلفی می آورد. در بین کتاب هایش، سری کتاب هایی با اسم جوانان چرا که فکر می کنم احمد بهشتی نویسنده آنها بوده به نظرم خیلی جالب می آمد. آنها هم که علاقه مرا می دیدند کتاب های دیگری به من می دادند. خواندن این کتاب ها ذهنم را باز کرده بود. از طرفی کارهای علی و بابا را هم که می دیدم، بیشتر مشتاق می شدم در تظاهرات شرکت کنم. لیلا هم دست کمی از من نداشت. اغلب اوقات یواشکی خودمان را به محل های تجمیع می رساندیم. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef