✍آيت الله مجتهدی (ره) فرمودند:
من علمای بسياری را درک كردم ،
از امام خمينی گرفته تا آيت الله بروجردی
و آيت الله شاه آبادی و آيت الله حایری و ...
و اگر بخواهم در يک كلام
نصيحت تمام بزرگان را بگويم
می گويم :
👈 اگر دنيا و آخرت می خواهيد ،
اگر رزق و روزی می خواهيد
و در يک كلام اگر همه چيز می خواهيد ،
【نماز اول وقت بخوانيد】
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
✍امام خمینی (ره) :
شریفترین شغل در عالم ، بزرگ کردن یک بچه است ، و تحویل دادن یک انسان است به جامعه .
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
┄┅─✵💝✵─┅┄
خدایا
آغازی که تو
صاحبش نباشی
چه امیدیست به پایانش؟
پس با نام تو
آغاز می کنم روزم را
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷🇮🇷🏴🏴🏴
#سلام_امام_زمانم 💖
عالمبہعشق روی تو بیدار میشود
هـر روز عاشقان تـو بسیار میشود
وقتی سلام میدهمت در نگاہ مـن
تصویر مهربانی تو تڪرار میشود
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
4_5764687542569927995.mp3
1.8M
🔸ترتیل صفحه 39 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام رست - سه گاه
🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه
☘️☘️☘️☘️
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
039-baghare-ta-1.mp3
5.88M
039-baghare-ta-2.mp3
6.7M
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يَا أَبَا الْقاسِمِ، يَا رَسُولَ اللّٰهِ، يَا إِمامَ الرَّحْمَةِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@hedye110
#کتابدا🪴
#قسمتدویستپنجاهنهم🪴
🌿﷽🌿
زهرا به طرف بچه رفت، او را از روی زمین بلند کرد. بچه از
شدت بی حالی هیچ واکنشی که نشان نداد هیچ، سرش هم یکوری
خم شد. از اینکه زهرا مادر بود و بی خیال بچه اش را رها کرده
بود، تعجب کردم. اصلا مثل یک مادر هم رفتار نکرد. انگار دلش
برای او نمی تپید، حتی او را در آغوشش هم نگرفت و نبوسید.
به سر کج نگاه کردم، به نظرم آمد الان است که بمیرد. با اینکه
حدود یکسال داشت ولی از شدت ضعف و بیماری انگار شش ماهه
بود. زیر نگاه سرزنش آمیز کس و کار زهرا داشتم آب میشدم.
کنار زنی که دیگر می دانستم مادر شوهرش است، ایستادم. زن
پرسید این با شما بوده؟
گفتم: آره. پرسید: اون دست آب چی کار می کنید؟ گفتم: والا من
تو مسجد جامع کمک میکنم. گفت: این چی؟ اینم با شماست؟ گفتم:
آره اینم تو مسجده گفت: نگاه کن، تو رو خدا بچه اش داره میمیره.
پدر ما رو در آورده، این دختره اصلا عین خیالش نیست. نه میاد
سراغی از بچه اش بگیره، نه می یاد ببینه زیر این آتیش ما مردیم،
موندیم.
با تعجب پرسیدم: آخه چرا؟ گفت: نمی دونم، از خودش بپرس.
دیگر نپرسیدم شوهرش کجاست و چه کار می کند. به نظرم آمد
هر چه هست زهرا به زندگی اش دلگرم نیست وگرنه این قدر
عادی و بی تفاوت برخورد نمی کرد. مادر شوهر زهرا که انگار
کسی را برای درد و دل کردن پیدا کرده بود، با لهجه لری گفت:
ما در آخه این چه وضعیه، ما تا کی می تونیم اینجوری دوام
بیاریم. توی این چند روز بچه هامون مریض شدن. پس این جنگ
کی تموم میشه. نیروهای ما تا کجا پیش رفتن ؟ صدامیها کی
گورشون رو گم میکنن؟
نمی دانستم چه جوابی بدهم. گفتم: شما دعا کنید مادر. باید خدا
کمکمون کنه. بعد گفتم: من دیگه باید برم.
زهرا گفت: صبر کن با هم بریم گفتم: لازم نکرده با من بیای.
بمون پیش بچه ات.
خداحافظی کردم و از نخلستان بیرون آمدم. پیاده تا نزدیک پل
آمدم. وانتی سر رسید و سوارم کرد. تا فلکه فرمانداری مرا رساند.
باز پیاده راه مسجد را در پیش گرفتم. از جلوی کتابخانه عمومی و دبیرستان اتحاد که رد شدم، سر و صدای پسرهای دبیرستانی به
گوشم رسید. توی خیالم می دیدم که در حیاط مشغول فوتبال بازی
اند یا از سر و کول هم بالا می روند، دنبال هم می دوند و به
همدیگر آب می باشند، خیلی از این پسرها الان توی خط بودند.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#کتابدا🪴
#قسمتدویستشصتم🪴
🌿﷽🌿
فصل پانزدهم
از روز هشتم، نهم مهر که تانک های عراقی تا فلكه راه آهن جلو
آمده بودند. مردها به فکر افتادند در خلال تخلیه خانواده ها،
دخترها هم از شهر خارج شوند. ما از آن روز این زمزمه ها را
می شنیدیم ولی اهمیتی نمی دادیم. کار به جایی رسید که گفتند:
جهان آرا گفته خواهرها باید بروند.
من که این حرف را شنیدم گفتم: خودشان بروند، چرا ما برویم.
شیخ شریف قنوتی - همان روحانی که عبایش را به مریم امجدی
سپرد - تنها کسی بود که اعتقاد داشت وجود خواهرها ضرورت
دارد و آنها سهم عمده ایی در انجام کارها دارند. فردای روزی که
از مسجد اسباب کشی کردیم و به مطب آمده بودیم، دوباره پیغام
فرستادند، خواهرها بروند. کسی اهمیتی نداد، مشغول نظافت مطب
بودیم که محمود فرخی با چند نفر از آقایان مسجدی که دیگر
همدیگر را خوب می شناختیم، وارد مطب شدند. گفتند: خواهرها
وسایلشان را همین حالا جمع کنند و دیگر توی شهر نمائند.
از این حرف و حرکت خیلی ناراحت شدیم. محمود فرخی گفت:
برید، بهتره. وقتی میگن بروید، بروید دیگه، حتمأ صلاح در اینه
حرف همه مان این بود که برای چی ما باید بریم. هنوز که عراقی
ها نیومدن. هر وقت نزدیک شدن ما خودمون میریم.
به بچه ها اشاره کردم و کمی این طرف تر آمدیم. به دخترها گفتم:
ببینید من یکی از اینجا نمیرم. شماها هم هر کدومتون می خواید
بمونید باید محکم بایستید. اگه شل بیایید، اینا ما رو بیرون می کنن.
ولی اگه محکم رو حرفتون بمونید اینا به خودشون اجازه نمیدن
بیان دست ما رو بگیرن به زور بیرون مون کنند. نهایتش اینه که
میشینیم تو مطب و میگیم کسی حق نداره بیاد به ما بگه بروید. بچه
ها قبول کردند. نظرمان را به آقایان گفتیم، گفتند: اصلا دکتر
شیبانی مطبش رو می خواد. گفته نمی خواد شما اینجا باشید.
گفتیم: نه خیر. دکتر شیبانی کجاست که همچین حرفی بزنه؟! اگه
راست می گویید، خودش بیاید حرفش رو بگه مردها رفتند و ما به
کارمان ادامه دادیم. نیم ساعتی نگذشته بود، در حال آب پاشی و
جاروی راهرو بودم که یک دفعه مردها آمدند. این بار دکتر شیبانی
را هم آورده بودند. گفتند: آن هم دکتر شیبانی، حالا چی میگید؟
داشتم شاخ در می آوردم. دکتر تا حالا کجا بود که الان پیدایش شد.
دکتر شیبانی که مرد متینی بود، گفت: من مطبم را می خوام.
قصد دارم وسایلش را بردارم، درش را قفل کنم
گفتیم: خب شما وسایلتون رو ببرید. ما به وسایل شما نیازی نداریم.
مطب هم وقتی خالی باشه برای شما چه فرقی میکنه، درش قفل باشه
یا باز بمونه؟ ما می خوایم اینجا کار کنیم
بنده خدا چند لحظه مکث کرد. مانده بود چه بگوید، حرف ما حق
بود. همان طور که اشک ما را نگاه می کرد، مردی که کنارش بود
تردید دکتر را فهمید و با نگاهش دکتر را مجبور کرد بگوید: نه،
دیگه میخوام اینجا رو تحویل بگیرم.
من که اوضاع را این طور دیدم، فکر دیگری به ذهنم زد. گفتم:
خب شما مطبت را می خواهید، این مطب شما، ما می ریم بیرون
مطب وسط خیابون میشینیم. اونجا که دیگه مال کسی نیست. یا شما
می گذارید ما توی مطب بمونیم و کارمون رو ادامه بدیم یا توی
خیابون میشینیم خمپاره ها بیان ما رو بگشند. دخترها هم از حرفم
پشتیبانی کردند و می گفتند: آره ما تو خیابون میشینیم تا تکیلف مون
معلوم بشه. از مطب بیرون آمدیم و نبش خیابان فخر رازی
درست روبه روی مسجد جامع نشستیم. گفتند: بلند شید. این چه
کاریه، مگه نمی بینید از آسمون آتیش میباره؟!
گفتیم: تا تکلیف ما روشن نشه ما از اینجا جنب نمی خوریم.
رفتند و آمدند و اصرار کردند. هر کس چیزی میگفت: تو خیابون
سر راه نشینید، ماشین میاد رد میشه خطرناکه. بیایید توی مسجد
یا حداقل تا موقع رفتن تون بیایید توی مطب و..
گفت: خب قرمزه گفتم: خون ما هم همرنگ خون شماست. چرا
شما باید بمونید و ما برویم؟! گفت: خب مصلحت اینه.
گفتم: این چه مصلحتی یه ؟! هنوز که اوضاع اونقدر بحرانی نشده،
ما که توی محاصره نیفتادیم. میدونیم شما نگران هستید دشمن ما رو
محاصره کنه و به اسارت ببره. اما ما قول میدیم که اسیر نشیم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
شکرانه 20.mp3
8.41M
♥️ #امام_صادق_عليهالسلام :
جلوی چشم مردم، صدقه نده تا تو را ستایش کنند. زیرا اگر چنین کنی، پاداش خود را فقط در دنیا گرفته ای نه در آخرت. بلکه طوری پنهانی، با دست راستت صدقه بده، که حتی دست چپت هم خبردار نشود.
زیرا آن کسی که به خاطر او پنهانی صدقه میدهی، پاداش تو را آشکارا خواهد داد.
📗بحارالانوار جلد ۷۸ صفحه ۲۸۴
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌷امام سجاد علیه السلام:
کسی که به دنبال ثروت و اموال و وسعت در زندگی دنیا می رود مقصودش آسایش است و آسایش در دنیا خلق نشده است و نه برای اهل دنیا، آسایش فقط در بهشت آفریده شده است و برای اهل بهشت.
📗بحارالانوار، ج۷۰ ص۹۲
📗غررالحکم، ص۲۷۶ روایت۶۰۷۹
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
✍اهمیت سیر و سلوک عملی
🔸 مرحوم علامه رحمة الله:
🔹استاد ما آقا شیخ اسدالله یزدی به ما اجازه نمیداد که فقط عرفان نظری بخوانیم بلکه دستورهای عملی هم به ما می دادند که باید با عرفان عملی تقرب إلی الله حاصل شود؛ (لذا باید به سیر و سلوک عملی تن بدهید).
به طوری که به ما اجازه نمی داد بدون وضو به محفل درسی او وارد شویم و می فرمود: اگر وضو ندارید، نیایید.
📚شرح فصوص الحکم قیصری| جلد اول
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
صوت دعای احتجاب امیرالمؤمنین ع.mp3
5.05M
:: صوت دعای قدرتمند احتجاب امیرالمؤمنین علیه السلام ::
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
مرحوم آیت الله کشمیری به خواندن دعاهای احتجاب، یستشیر، قاموس القدرة، دعای مشلول و توسل و زیارت ائمه اطهار علیهم السلام و به نماز شب تأکید بسیار داشت و به دیگران سفارش می کرد.
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
# آیتالله #سعادت_پرور:
✍ کـــــسی که نظم مـادی ندارد، به درد
سیر و سلوک نمی خورد، چون کسی که
نظم مادی نداشت، به طـــریق اولی نظم
مــعنوی هم که رکــــن در سیر و سلـــوک
است نخواهد داشت.
📚 برگرفته از کتاب سلوک با فرزند، ص 303
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
┄┅─✵💔✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🏴🏴🏴🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_مهربانم
هر صبح ڪہ سلامت مےدهم
و یادم مےافتد ڪہ صاحبے
چون تو دارم:
ڪریم،مهربان،دلسوز،رفیق،
دعاگو،نزدیڪ...
و چہ احساسِ نابِ آرامش بخش
و پر امیدے است داشتنِ تو...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊