8.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ شاهین نجفی پشت پرده اپوزوسیون و سلبریتیهای فراری را افشا کرد
♦️به هیچ هنرمندی اعتماد نکنید، اینها پروژه هستند؛ اپوزیسیون و این تلویزیونهای فارسیزبان (اینترنشنال و بیبیسی و...) لاشخور و گدا هستند!
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
پادکست حضرت ام البنین.mp3
3.51M
#روایت_محرم 🖤
#محرم
#امام_حسین
#قصه_شب
روایتی از حضرت ام البنین🥀
اولین مربی شمشیر زنی، حضرت عباس🖤
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم 💚
اى آنكه در نگاهت حجمى زنور دارى
كى از مسیر كوچه قصد عبور دارى؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابى
اى آنكه در حجابت دریاى نور دارى
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#کتابدا🪴
#قسمتچهارصدپنجاههشتم🪴
🌿﷽🌿
وقتی ما به آنجا رفتیم وسایل خانه
خیلی کثیف بود. توی این خانه موش نبود ولی مارمولک های
زیادی داشت. احتمالا موش ها اینجا چیزی برای خوردن پیدا نکرده
بودند. اول که من مارمولک ها دیدم با وحشت روی میز وسط حال پریدم تا حبیب آنها را بکشید حبیب دنبال مارمولکها کرد و هفت،
هشت تایی از آنها را از بین برد
با زحمت فراوان خانه را تمیز کردیم. دورتادور خانه پنجره بود.
از شدت صداها و موج درها همه شیشه ها خرد شده بودند. حبیب
به جای شیشه پلاستیک های ضخیم و تمام رنگی آورد تا برای
استار و در امان ماندن از باد و بوران به پشت پنجره ها نصب
کنید. در ورودی اصلی که به داخل بالکن راه داشت با خمپاره ایی
به کلی از جا کنده شده بود. چارچوب در را با مشمی و پتو میخ زد و آنجا را بست، قرار شد از در آشپزخانه رفت و آمد کنیم.
هر چند وقت یکبار با اصابت گلوله خمپاره ایی برق ها قطع میشد
و آمدند درست می کردند و دوباره خمیارهایی دیگر و
آب باریکه ایی هم از شیر بیرون ساختمان آب می آمد. هر وقت می
خواستم چند تکه ظرف بشوریم به خاطر کمی فشار آب یک ساعت
طول می کشید، چون اگر کسی دیگری از خانه مجاور آب را باز
می کرد از این طرف قطع می شد. بعد از چند وقت همان آب
باریکه هم قطع شد. می گفتند منبع اصلی آب را قطع کرده اند. از طرف سپاه برای هر خانه ایی یک منبع آب آوردند، هر چند روز
یکبار ماشین تانکردار می آمد و منبع ها را پر می کرد. چون منبع
را به لوله کشی ساختمان وصل کرده بودند، آب داخل لوله های
ساختمان هم جریان پیدا کرد. اما چاه آشپزخانه ما گرفته بود
و وسیله ایی برای باز کردنش نداشتیم، آب مرتب بالا میزد و هم آب می ماند بوی متفعنی خانه را می گرفت اجاق گاز خانه خراب
بود. یخچال هم داشتیم. در آن وضعیت دوره سه ماه دیگر من مادر می شدم، در حالی که از ساعت هشت صبح به بعد آفتاب سوزان می شد و حتی دمای هوا تا ۵۹ - ۵۸ درجه بالا می رفت. من
ناچار بیرون ساختمان در قسمت خاکی باغچه روی آتش هیزم
پخت و پز می کردم. حبیپ میگفت نیازی نیست تو کار کنی و این
قدر به خودت فشار بیاوری
به حبیب می گفتم: من آمدم اینجا هیچ کاری ازم برنمی آید. الاقل
به شما که رزمنده هستی من رسیدگی کنم.
ولی حبیب همان هفته ای یکبار هم که می آمد نمی گذاشت من
لباسهایش را بشویم. حتی لباس های مرا هم او می شست. در
عوض من سعی می کردم وقتی او نیست . هرچند برایم سخت بود
و به کارهای خانه رسیدگی کنم. اما گاهی درد ستون فقراتم چنان
فشار می آورد که اصلا نمی توانستم راه بروم، انگار سوزنی در
نخاع ام فرو می بردند. بعضی اوقات کارم به جایی می رسید که
چهار دست و پا راه می رفتم و جارو میکشیدم......
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef