▪️پیامبر صلی الله علیه وآله:
انگار میبینم آن لحظهای را که ذلت وارد خانه او (فاطمه سلام الله علیها) شده، حرمتش پایمال گشته،
حقش غصب شده، از ارث خود منع شده، پهلوی او شكسته شده و فرزندی را كه در رحم دارد، سقط شده؛
در حالی كه پیوسته فریاد میزند: وا محمداه ! ولی كسی به او پاسخ نمیدهد، کمک میخواهد؛ اما كسی به فریادش نمیرسد..
▪️و او اوّل كسی است كه از خاندانم به من ملحق میشود ؛
و در حالی بر من وارد میشود كه محزون و غمگین است حقش غصب شده و شهید شده است.
منبع شیعه: الامالی صدوق، ص114
منبع سنی: فرائد السمطين ج2، ص35
#به_عشق_مادر
#به_نیت_فرج
#فاطمیه
🌷🌷 کتابی برای شهیدی با مزاری همچنان خاکی
آقای رسول ملاحسنی، نویسندهی کتاب «هواتو دارم»
👈کتاب «هواتو دارم» روایتی دلچسب از روزهای زندگی شهید مدافع حرم «مرتضی عبداللّهی» است؛ فراز و فرودهایی که ما را با یک زندگی ساده اما پرماجرا همراه میکند.
نویسنده کتاب: من هیچ شناختی از شهید عبداللّهی نداشتم؛ یعنی نه اسمشان را شنیده بودم و نه اصلاً حتی میشناختمشان. منِ ملاحسنی یک شهر بزرگ شده بودم و شهید اهل شهر دیگری بود. یک روز خانمی با من تماس گرفت و گفت همسر شهید عبداللّهی است. حرف زدیم و برایم سوال شد که چطور من را برای نوشتن کتاب شهید انتخاب کردهاند که از این جا به بعدش نقل همسر شهید است.
🌷همسر شهید گفت که ما همسران شهدا روزهای شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها سوریه بودیم. که مثل اینکه یک تعدادی از همسران شهدای مدافع حرم رفته بودند برای زیارت و خادمی حرم در آن روزها. ایشان میگوید کنار ضریح حضرت زینب سلاماللهعلیها در سوریه و موقع خادمی حرم، همسر شهید سیاهکلی، راوی کتاب یادت باشد را آنجا میبیند. بعد حال و احوال میکنند و صحبت از کتاب میشود، کتاب یادت باشد. و آنجا خانم سیاهکلی پیشنهاد میدهند به ایشان که اگر مایل باشید همین نویسندهی کتاب یادت باشد کتاب شهید عبداللّهی را هم بنویسند و آنجا شمارهی من را داده بودند و صحبت کرده بودند و بعد هم خود خانم سیاهکلی و همسر شهید عبداللّهی پیگیر شدند و ما از اینجا دیگر با شهید عبداللّهی آشنا شدیم.
۳۰ آبان، انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر سه کتاب «هواتو دارم»، «مجید بربری» و «بیست سال و سه روز»
متن کامل گفتوگو را بخوانید👇
khl.ink/f/57718
روایتهایی زنانه از قلب لبنان و در دل جنگ
روایتهایی بیواسطه،
به قلم📝 خانم رقیه کریمی
نویسنده و مترجم جبهه مقاومت،
برگزیده اولین دوره
و داور دومین دوره
دوسالانه جایزه ادبی شهید محمدحسین حدادیان
🍃جنگ به روستای ما آمد 🍃
قسمت اول
از صبح همه فهميده بوديم كه امروز شبيه روزهاي ديگر نیست. تا ديروز جنگ فقط در مناطق مرزی بود و مردم زندگی عادی شان را می کردند. بچه ها مدرسه می رفتند. مردها سر کار. زن ها قهوه حاضر می کردند و شب ها شب نشینی بود و اخبار جنگ. فقط روستاهای مرزی خالی شده بود و مردم جای روری نرفته بودند. مثلا از روستای میس الجبل یا خیام رفته بودند دیر قانون یا نبطیه.
اما حالا صدای جنگنده ها و بمباران یک لحظه قطع نمیشد. منتظر بودیم که شاید آرامتر بشود. نشد. با هر انفجار خانه ما انگار که دینامیت زیر پایه هایش گذاشته باشی می لرزید و انفجارها تمامی نداشت. حالا شوهرم هم تلفنش را جواب نمی داد و من نمی دانستم که باید چکار بکنم. از پنجره بیرون را نگاه کردم هر کس که می توانست برود زندگی اش را برداشته بود و می رفت. شوهرم جواب نمیداد. مشغول تلفن بودم كه دختر کوچکم چهار دست و پا رفت روی بالکن خانه و با انفجاری بزرگ نزدیک خانه ما صدای جیغش بلند شد. تمام شیشه ها ریخته بود و با وحشت بدون اینکه به فکر شیشه های شکسته باشم دویدم روی بالکن و محکم بغلش کردم. قلبش مثل گنجشکی کوچک می زد و وحشت زده نگاهم می کرد. فقط دعا می کردم که سالم باشد و دستم را که از صورتش بر می دارم خونی نباشد. حتی متوجه نشدم که شیشه پاهایم را بریده. تمام بالکن و سالن خانه جای پای خونی شده بود. دوباره زنگ زدم به شوهرم. نمی دانستم باید چکار کنم. من بودم و چهار دختر بچه کوچک و خواهرهایی که شوهرهایشان در جبهه بودند. همه نگاه ها به من بود. دوباره زنگ زدم اینبار جواب داد. گفت خودمان را برسانیم تا شهر صور . گفت آنجا منتظرمان است. حالا باید هر چه که لازم بود بر می داشتم. این وقت هاست که می فهمی خیلی چیزهایی که برایت روزی مهم بوده است دیگر مهم نیست. اینکه دوست داشتی رنگ اتاقت صورتی باشد یا کرمی. پرده های سالن چه شکلی باشد. حالا فرقی نمی کرد دیگر. حالا که قرار بود همه چیز را پشت سرت بگذاری و بروی. حالا که قرار بود شاید همه چیز بماند زیر آوار. چند تکه لباس برای بچه ها. چند لقمه نان و پنیر. چیز دیگری هم می خواستیم؟ حتى آب را هم فراموش كرديم. ذهنم یاری نمی کرد. چادرهايمان را سر كرديم آخرین لحظه که می خواستیم سوار ماشین بشویم دیدم خواهر بزرگترم نیست. به سرعت به خانه برگشتم و صدایش زدم
- منال ...
نشسته بود توی اتاق و گریه می کرد. می گفت نمی آید. می گفت اینجا خانه ماست. چرا باید خانه هایمان را رها کنیم. می گفت می خواهد همینجا بمیرد. در جنوب.
نه اینکه حرف هایش را نمی فهمیدم. می فهمیدم. من هم عاشق جنوب و سكوتش بودم. همانقدر كه عاشق ضاحيه و شلوغي هايش. شاید اگر وضع بهتری بود می نشستم کنارش و با هم گریه می کردیم. اما حالا وقتش نبود. صدای انفجار دیگری بلند شد و دود و گرد و خاک خانه را برداشت
داد زدم اینبار
- اینجا موندن تو چه کمکی به مقاومت می کنه؟ فکر می کردی مقاومت خوشحال میشه جنازه تو از زیر آوار بیرون بیاید؟
خواست حرفی بزند. نگذاشتم. می دانستم که می خواهد راضی ام کند که بماند. داد زدم
- جون بقيه رو به خطر ننداز . چادرت رو سرت کن ... باید بریم ... همین حالا
اینبار حرفی نزد. با گریه راه افتاد . دلم می خواست بغلش کنم. دلم می خواست با هم بنشینیم و گریه کنیم. برای خانه ای که شاید تا ساعتی بعد دیگر نبود. خانه اي كه دوستش داشتم. برای روستایی که داشت خالی می شد. اما حالا وقت این حرف ها نبود. باید خودمان را به صور می رساندیم. شوهرم آنجا منتظر بود ...
ادامه دارد ...
راوی : زنی از روستاهای جنوب لبنان
#زنانههاییازجنگ
https://t.me/jshmhh133
https://eitaa.com/jashh
https://eitaa.com/shahidhadadian7
🕊🌷#پای_درس_شهید
رمز خودسازی ما این است که برای هر عمل مان، برای هر چیزمان، برای هر حتی اندیشه مان، یک علامت سوال جلویش بگذاریم که
"چرا؟"
یک دلیلی برای کارهایمان، دلیلی برای اندیشه هایمان، دلیلی برای فکرمان و دلیلی برای زندگی مان پیدا کنیم.
شهید#حاج_احمد_متوسلیان🕊🌷
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ظلم ماندگار نخواهد ماند...
▪️لحظات وداع پدر با دختر کودک شهیدش.
دختر این سن و سال داری تا بفهمی یعنی چی؟؟ خودتو بذار جاش...
#فلسطین_غزه
#اللهمعجللولیکالفرج
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🌷سلام و صلوات خدا بر او که فرزندی فاطمی بود و پیرو مکتب علوی ،و مجاهد میدان حسینی
هرگز فراموش نمیشوی سید مظلوم ما و از یاد نمی بریم جمعههایی که ما خواب بودیم و تو برای خدمت به مردم از شهری به شهر دیگر میدویدی ای فرزند مظلوم فاطمه..
تو که در قلب سرزمین کفر از مهدی (عج) گفتی ،همان که پایان دهنده بر این ظلم بی انتهای سفاکان عالم است .
♠️🌷♠️🌷♠️.
▪️و اما مهدی جانم ،آقای غریبم
گمان میکنم آن روزهای آخر، میان وصیتهای پنهانی مادر،آن زمان که علی(ع) گوشش را کنار بستر فاطمه سلام الله علیها میگذاشته،
یا آن هنگام که فاطمه(س) زیر لب با مولایش نجوا میکرده...صحبت از تو بوده .
🍂شاید از آرزوی دیدار تو میگفته یا از اینکه چقدر چشم انتظارِ توست!
یا از آنکه تنها با آمدن تو دلش شاد میشود .
هرچه بوده ذکر لبهای مادر در واپسین روزها تنها تو بودی..
تو که آخرین امیدش در این دنیایی!
تو که عزیزکردهی زهرایی!
مهدی جان! مادر مگر غیر از ظهورِ تو چه میخواهد؟!😔
بیا ای فرزند فاطمه (س) ،بیا و این دنیای متلاطم ما را به سرانجام ساحل امن ِآرامش برسان .
🤲الهی بدماء شهدائناعجل لولیک الفرج
🌘🍁#شبتون_مهدوی🌘🍁
🟪 خیانت پشت خیانت
🔴 استرالیا شبکه های اجتماعی را به برای کاربران زیر ۱۶ سال ممنوع کرد!
🔴 کانادا قوانین سخت گیرانه ای را برای دسترسی کودکان به اینترنت وضع کرده است!
🔴 در چین، فیلترینگ هوشمند مانع دسترسی کودکان و نوجوانان به سایت های مخرب میشود.
🔴 در آلمان و فرانسه نیز نوجوانان زیر ۱۸ سال از دسترسی به بسیاری از محتواهای مجرمانه محروم هستند !
🟣 اما در ایران دولت پزشکیان و حزب ننگین اصلاحات در صدد برداشتن فیلترینگ برای همه اقشار جامعه است تا از این رهگذر جامعه ایرانی بیشتر از پیش در منجلاب فساد و تباهی و لجام گسیخته فرو رود.
براستی چرا سیاست های حاکم بر فضای مجازی دولت وفاق مَیلی بر خلاف دیگر کشورها تنظیم می گردد؟!
پاسخ مشخص است: همانگونه که نتانیاهو گفته بود؛ اصلاح طلبان پیاده نظام اسرائیل در ایران هستند. تجزیه و فروپاشی جمهوری اسلامی، پروتکل نانوشته اصلاح طلبان در ایران است.
✍ محمد باقر پزنده
#حزب_ننگین
#سرطان_اصلاحات
.
🇮🇷 قرارگاه رفع شبهات و ابهامات مجازی و شناخت فتنه ها
@rafeshobahatemajazi
@rafeshobahatemajazi
👈🆔 پذیرش تبلیغات
@f_aaha
💡💡در پرتگاه مجازی مجهز باشیم.
هدایت شده از صبحانه ای با شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
من برای تو همه جا رفتم
تو رو پیدا نکردم...
مادر است دیگر...💔
نجوای گیلکی مادر شهید مفقودالاثر
با یک شهید گمنام
[صبوری دل مادران شهدا صلوات]
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada