eitaa logo
《سربازان دیروز و امروز سرخس》
1.2هزار دنبال‌کننده
34.5هزار عکس
13.4هزار ویدیو
111 فایل
بِسْمِ اَللّٰه اَلرَحمٰن اَلرَحیم فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ : هر کس به اسلام گرویده مأموریت دارد استقامت کند ( آیه ۱۱۲ سوره هود ) سلام علیکم به نام خدا ، به یاد خدا ، برای خدا این کانال مخصوص دفتر حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس شهرستان سرخس می‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهداءومهدویت
حسین بہ ذکر الهے به رقیہ خیلی اعتقاد داشت میگفت‌ تا گره‌اے بہ کارتون افتاد یہ تسبیح بردارید و بگید : الهے برقیہ خدا حتما بہ سہ‌سالہ‌ ارباب نظر میکنہ و مشکلتون‌ حل میکنہ 💔:) گر دخترکی پیش پدر ناز کند گره کرببلاے همہ راباز کند 💚 @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از شهداءومهدویت
6.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸وقتی دختر شهید مدافع حرم بعد از شهادت پدرش بی‌حجاب و با خدا قهر کرده بود اما وقتی خواب پدرش را میبینید زندگی او متحول می‌شود 🌷شهید گردان فاطمیون، بسم الله جعفری @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از شهداءومهدویت
"سرخ" رنگی که یادآور شرمساری ماست رنگ ستاد انتخاباتی رنگ خونِ شهداست حواسمان باشد کجا خرجش می‌کنیم... @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از شهداءومهدویت
♦️دست نوشته شهید محسن حججی در روز عرفه: خدایا معرفتم ده تا حسینی شوم و حسینی قربانی ات... خدایا شهیدم کن 🔹چند سالی است که روز عرفه، این دستنوشته محسن حججی در روز ‎عرفه سال۹۴ دائم جلوی چشمم رژه میرود. 📌نکته اش اینجاست که امثال ما معمولا وقتی دعا میکنیم دنبال حاجات شخصی و دنیوی خودمان هستیم اما امثال محسن حججی، دعا کردن شان هم فرق میکرد که شهادت شان آنطور یک مملکت را تکان داد... @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از شهداءومهدویت
~🕊 🌿فرازی از وصیت نامه💌 پشتیبان انقلاب باشید و کم کاری و خیانت مسئولین فاسد دولتی را به پای اصل نظام و انقلاب نگذارید. ♥️🕊 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ ➥ @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از شهداءومهدویت
◈اگــرڪسی ◈صدا؎رهبـرخودرانشنود ... ◈بہ‌طوریقین ◈صدا؎امام‌زمـان/عج/ ◈خودراهـم‌نمے‌شنود ... ◈وامـروزخـط‌قرمزباید ◈توجهـ تمام ◈واطاعت‌ازولےخود، ◈رهبر؎نظام‌باشد. شهید 🕊 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ ➥ @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از شهداءومهدویت
*شهید حسن اسماعیلی تاریخ ولادت:۱۳۳۸/۳/۶ تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱۲/۱۲ برگی از خاطرات 🥀: اسماعیلی توی سپاه آمل مشغول کار بود.گزارش رسید عده ای منافق توی یکی از کوچه های پرپیچ و خم آمل،مشغول نقشه کشیدن و خراب کاری هستند.بعدها معلوم شد آنها بنا داشتند طی نقشه ای،بچه های سپاه آمل را ترور کنند.اسماعیلی به مسئولین وقت سپاه آمل پیشنهاد کرد: _اگر صلاح بدانید،داخل تیم منافقین نفوذ کنم. با پیشنهادش موافقت شد.باترفندی،اعتماد منافقین را به خود جلب کرد.مدت دو هفته ای را کنار آنها به سر برد.بعداز چند روز مسئول تدارکات تیم شد.یک روز وقت شام،از فرصت استفاده کرد و برای این که نمازش قضا نشود،رفت مسجد نزدیک خانه ی تیمی.یکی از منافق ها شک کرد.تعقیب اش کرد و وارد مسجد شد.دیگر قضیه لو رفته بود و برای آن منافق معلوم شده بود که حسن جاسوس است.خانمی توی مسجد متوجه شد یکی دارد دایی حسن را تعقیب می‌کند.نماز دایی که تمام شد،موضوع تعقیب آن آدم مشکوک را به او اطلاع داد.با نشانه هایی که خانم از آن آقا داد،دیگر برای دایی حسن یقین شد که او یکی از همان منافقین خانه ی تیمی است.دیگر به آن خانه نرفت.دست به کار شد و خودش را به سپاه رساند و قبل از اینکه منافق ها آنجا را تخلیه کنند،مکان آنها را لو داد.بچه های سپاه هم در یک عملیات موفقیت آمیز،همه ی اعضای آنجا را دستگیر کردند. 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ ➥ @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از شهداءومهدویت
*شهید نادر خضری تاریخ ولادت: ۱۳۴۰/۸/۲۵ (آمل) تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۹/۱۰ (شلمچه) برگی از خاطرات🥀: بعد از شهادت برادرش قادر،نادر به اتفاق دوستان‌اش رفت جنگل. گزارش رسید نادر شهید شد.پدر و مادرش هم نگران بودند.بعضی از بچه ها تصمیم گرفتند بروند جنگل،جنازه‌اش را بیاورند.می گفتند: _اگر امشب جنازه را نیاورند،حیوانات وحشی،جسد نادر را تکه پاره می کنند. خلاصه آن شب گذشت.فردای آن روز درِ منزل مان به صدا درآمد.رفتم دم در. _بله؟ _باز کنید حاج آقا! نادرم. پیش خودم گفتم:«نادر که شهید شد.» دوباره گفتم: _شما؟ _نادر هستم؛نادر خضری. در را باز کردم.راستی راستی نادر بود.ناباورانه نگاهش کردم.نشست. گفتم: _نادر!مگر تو شهید نشدی؟تعریف.کن ببینم. _حاج آقا!مستقیم از جنگل آمدم خانه ی شما.به خانه ی خودم هم نرفتم. راستش بعدازظهر که رفتیم جنگل،گروهک ها از دل جنگل شروع کردند به تیراندازی.محاصره شدیم.همان وقت تیری به سرعت به سمت من شلیک شد و به تنه ی درختِ کنار من اصابت کرد.گفتم الآن است که به سراغ من بیایند و مرا بکشند.با صدای بلند گفتم:«آخ!مردم.»و بعد خودم را روی زمین ولو کردم. آنها خیال کردند تیر به من اصابت کرد و کارم تمام شد.جلو آمدند.وقتی دیدند روی زمین افتاده‌ام،بیخیالم شدند و رهایم کردند.همین که هوا تاریک شد،بلند شدم و خودم را هرطوری که بود به جاده رساندم و حالا هم اینجا هستم. حرف اش که تمام شد،گفتم: _نادر!خیلی کلکی! @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از شهداءومهدویت
یکی از همکاران ایشان بعد از شهادت می‌گفت: یک روز من آمدم توی اتاق، ایشان سر سجاده بود و در حالی که خیلی توی خودش غرق بود به من گفت: یعنی میشه من هم شهید بشم علی یک شب در خواب می‌بیند که داعش به مجلس حمله کرده و تیری به سرش می‌زنند. وی این خواب را برای خانواده‌اش تعریف کرده بود. به خواهرش می‌گفت: در خواب دیدم که داعش به مجلس آمده و همه را به رگبار بستند و من این طرف و آن طرف می‌دویدم و نمی‌دانستم که چی کار کنم. رفتم زیر میز قایم شدم. آمدند با تیر زدند به سرم. خواهرش به علی گفته بود: از این حرفا نزن. اگر هم داعش آمدند نرو جلو. علی گفت: چرا نروم؟ باید از کشور و ناموس دفاع کنم... راوی: همسر شهید 💚 🕊🌱 @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از شهداءومهدویت
سلام_مهدی_جانم💔 سلام ای دلربای اهل بینش 🌼 سلام ای قلب ناب آفرینش🌹 فدای دیدهٔ محزونت ای یار💚 فدای آن دل پر خونت ای یار💔 به یاد داغ جدّه بی پناهت 🥀 بسوزد عالمی از سوز آهت🍃 بیا ای جلوه جاوید زهرا 💚 بیا ای آخرین امید زهرا 🌼 میگن‌که امام‌ زمان‌مثلِ‌ همون.. مادریه که اگه بچش‌گم‌بشه.. بیقرار میشه..🌱 و میگرده دنبالش میگما ؟ ما مثلِ اون‌بچه ای‌که.. مادر پدرشو گم‌میکنه.. گریه‌زاری‌می‌کنه هستیم؟!💔 • سلام بر قطب عالم امکان☀️ 🥀 ای داغدار اصلیِ این روضه ها بیا صاحب عزای ماتم كرب و بلا بیا 🥀 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از شهداءومهدویت
👈 بـرای خـدا ڪار ڪنید 🍁یاد بخیر ڪه پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت ڪسی دیگر پرداخت میڪند. 🍁یاد بخیر ڪه یڪی از دوستانش تعریف میڪرد ڪه : دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده ڪه معلوله ... شناختمش و رفتم جلو ڪه ببینم چه خبره ڪه فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره !! 🍁یاد بخیر ڪه قمقمه آبش را در حالی ڪکه خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت ڪه کامش از تشنگی به هم نچسبه !! 🍁یاد بخیر ڪه انبار دار به مسئولش گفت : میشه این رزمنده رو به من تحویل بدی، چون مثل سه تا کارگر ڪار میڪنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باڪریه ڪه صورتشو پوشونده ڪسی نشناسدش و گفت چیزی به انباردار نگه !! 🍁آره به خیر ڪه خیلی چیزها به ما یاد دادند ڪه بدون چشم داشت و تلافی ڪمڪ ڪنیم و بفهمیم دیگران رو، اگر کاری میکنیم فقط واسه باشه و 👌هـر چیزی رو به دید خودمون تفسیـر نڪنیم !! @shohada_vamahdawiat