eitaa logo
《سربازان دیروز و امروز سرخس》
1.2هزار دنبال‌کننده
34.5هزار عکس
13.4هزار ویدیو
111 فایل
بِسْمِ اَللّٰه اَلرَحمٰن اَلرَحیم فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ : هر کس به اسلام گرویده مأموریت دارد استقامت کند ( آیه ۱۱۲ سوره هود ) سلام علیکم به نام خدا ، به یاد خدا ، برای خدا این کانال مخصوص دفتر حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس شهرستان سرخس می‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
تصاویرمتعلق به یادگاردفاع مقدس پرویز آصفی می باشد
علی اصغر افضلی رزمنده ی دلاور علی اصغر افضلی فرزند محمد رضا سال 1350 درروستای عباس آباد متولد شد. در مقطع راهنمایی تحصیل می نمود که برای دفاع از اسلام وقرآن وبرای این که گوش به فرمان ولی زمانش بود،خواست که به جبهه برود؛ اما با توجه به سن کمش او را به جبهه اعزام نمی کردند، با کمک همکلاسی خودش که عکاسی داشتند از روی فتوکپی شناسنامه را دستکاری نمود و تاریخ تولد را از 1350 به 1348 تغییر داد تا به سن قانونی برسد. رزمنده ی دلاور ما در کنار تحصیل درحالی که 15 سال بیشتر نداشت، تاریخ 17/2/1365تا 16/3/1365 در مشهد آموزش دید سپس به جبهه ایلام غرب اعزام شد. او در لشکر 5 نصر، گردان عبدالله به عنوان تک تیرانداز به مدت 50 روز در ارتفاعات مشرف به مهران سمت قلاویزان از اسلام و کشور دفاع نمود. وی تا تاریخ 2/7/1365 در جبهه بود و بعد به شهرستان برگشت. *** یک ماه از آمدنم نگذشته بود که داخل خیابان سرخس با شهید قربان خواجه روبرو شدم که ساکش را بسته بود و در حال اعزام به جبهه بود. بعد از احوال پرسی شهید به من گفت چکار می کنید؟ گفتم یک ماهی است از جبهه آمدم. گفت بیا با من بریم من تنها هستم. من هم قبول کردم. با حسین براتی گلشیخی، محمد دریادار واکبرعزیزی تماس گرفتم که با هم به جبهه برویم. دو تا سه ساعت تا موقع حرکت فرصت بود. خداحافظی ها انجام شد. تاریخ 28/7/1365به جبهه اعزام شدیم. این بار در اهواز، گردان حبیب الله سازماندهی شدیم و ما را به خط پدافندی جزیره مجنون، قسمت کاسه که فاصله ی خیلی کمی با عراقی ها داشت فرستادند. داخل کمین بودیم. برتری آتش با عراق بود؛ چون ما داخل آب بودیم و دشمن داخل خشکی. با هر شلیک امکان نداشت از ما تلفات نگیرد. بیشتر داخل سنگر بودیم و از داخل کانال رفت آمد می کردیم. هر ده روز کمتر یا بیشتر نیروها را تعویض می کردند. چند روزی در پشت خط استراحت می کردیم و دوباره به خط برمی گشتیم. تاریخ 5/9/1365 صبح ساعت 5 الی 7 نوبت نگهبانی با من بود. شهید خواجه و یک نفر دیگر به جای ما آمدند. ما در سنگر شماره 7 نگهبانی می دادیم. وقتی شهید آمد داخل سنگر وپست را تحویل گرفت، گفت اصغرجان من چایی نخوردم بی زحمت کتری را روی چراغ بذار که چایی بخوریم. قبول کردم. آمدم داخل سنگر استراحت که شنیدم پاس بخش داد می زند سنگر شماره 7 را زدند. معاون دسته که آقای حسین سندگل از همشهریان بود، خودم و فیروز یزدانی خودمان را به سنگر رساندیم. هردوی آنها شهید شده بودند. قربان تقریبا سر نداشت. فقط پوست صورت بود. مشخصات قربان را نوشتم، داخل جیبش گذاشتم و با قایق شهید موسی عرب که از همشهریان بود به عقب انتقال دادیم. یک هفته ای از شهادت قربان گذشته بود که قایقی که قربان را به عقب برد، پیکر سکاندار خودش یعنی موسی عرب را که به وسیله ی تیر مستقیم دشمن به شهادت رسیده بود، به عقب رساند. بعد از شهادت قربان،منطقه ی کاسه را لقب محراب دادند. داخل محراب آن قدر کار سخت بود که اجازه داشتیم با کفش وبا تیمم نماز بخوانیم. از نود نفری که به آن جا رفته بودیم، شاید نصف نیروها شهید ومجروح شده بودند. تاریخ 1/11/1365 که مأموریت به پایان رسید، نزدیک عملیات کربلای 4 بود. چون مرخصی ها لغو شده بود، ما را شبانه و محرمانه با اتوبوس به اهواز رساندند و شبانه با اتوبوس به شهرستان فرستادند. مرحله ی سوم 16/4/1366 به درخواست لشکر 21 امام رضا (ع) به جبهه اعزام شدم و در گردان ادوات واحد مینی کاتیوشا سازماندهی شدم. چند روز آموزش دیدیم و بعد برای انجام عملیات به غرب کشور سمت بانه و ماووت عراق رفتیم. من جثه ی ضعیفی داشتم. گلوله ها هم هرکدام 18 کیلو بود و داخل جبهه ها دوتایی جاسازی شده بودند. قبضه ی ما 12 لول داشت؛ یعنی دوازده موشک در عرض 6 تا 8 ثانیه شلیک می شد و باز باید دوباره آماده می کردیم. یک روز که دشمن زیاد از ما گلوله گرفت، از صبح تا ظهر طول کشید. تا این که جلوی حمله ی دشمن سدی از آتش ساختیم که پیشروی نکند. از خستگی روی جعبه های مهمات می افتادیم. آتش تهیه که تمام شد، همه از خستگی روی جعبه های مهمات و خاک ها افتادند وخوابشان برد. یادم است ماشین غذا که آمد، بچه ها نا نداشتند بلند شوند غذا بگیرند. همه آش و لاش افتاده بودند. کسی غذا نخورد. تاریخ 16/6/ 1366 ماموریت من به پایان رسید وجهت ادامه ی تحصیل به شهرستان برگشتم. مرحله ی چهارم اعزام من 21/3/1367 بود. این بار با سپاهیان یکصد نفری حضرت محمد (ص) اعزام شدیم و همراه لشکر 21 امام رضا (ع) ابتدا به دزفول و سپس به خط پدافندی غرب کردستان رفتیم. دراین مرحله دیگر آتش بس شده بود و از درگیری و تیراندازی خبری نبود. نیروها برای احتیاط در مرزها مستقر بودند و اتفاق خاصی نیفتاد و تاریخ 25/5/1367 به ما پایان ماموریت دادند وبه وطن برگشتم.
هدایت شده از شهداءومهدویت
15.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ شهیدی که آیت الله ناصری(ره) از مستجاب‌الدعوه بودن وی بشارت داده است. شهید حمید قبادی نیا 🌹 هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات 🌸 ┄┄┅┅•➰🍃💚🍃➰•┅┅┄┄ @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از ولایت
27.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ فیلم کامل بیانات آیت الله اراکی در زمینه قضیه درمانگاه قم کسانی که عکس گرفتن از این زن بی حجاب را حرام میدانند ناشی از قلّت فقه است. نظام حقوقی اسلام و قرآن کریم و فقه اسلامی برای افراد حریم هایی قائل است که تجاوز به این حریم ها جایز نیست. اینکه گفته شود عکس برداری از یک شخص حرام است باید دیده شود آن شخص چی کسی است و چه کرده است؛ اگر کسی خودش حریم خودش را شکست و برای حرمت خود احترام قائل نشد آن حریم برای دیگران هم حریم نیست. لذا متجاهر به فسق این حرمت را ندارد. بی حجابی علنی مثل شراب خواری علنی و همه گناهان علنی است و حریم ندارد اگر کسی در ملا عام مرتکب جرمی شد این انسان دیگر آن حرمت را ندارد و عکس گرفتن از او و غییت از او، در این کاری که میکند حرام نیست، بلکه اگر عکس گرفتن از او جهت نهی از منکر باشد بر دیگران واجب میشود بنابراین کسانی که عکس گرفتن از این زن را حرام میدانند ناشی از قلّت فقه است. 📌 خبر فوری سراسری
هدایت شده از عنترنشنال | antarnational
11.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 وقتی امیر عبداللهیان با پشت دست میره تو صورت یاوه گویان! مخلص آقای عبداللهیان! 🇮🇷 کانال رسمی 👇🏻 @antarnational
هدایت شده از عنترنشنال | antarnational
🔴 یک منبع امنیتی: رهبر حزب کومله موسوم به "شعیب زاریا" عصر امروز در منطقه زرقاویز استان سلیمانیه بدرک واصل شد. کانال رسمی 👇🏻 @antarnational
📜فرازی ازوصیت شهید: بدانید که من از دانشگاه امام حسین علیه السلام فارغ التحصیل شدم و مدرک خود را از دست مبارک آقا گرفتم. کلاس، کلاس عشق بود. درس، درس شهادت. تخته سیاه، گستره وسیع جبهه های حق علیه باطل، گچ ها خون و قلم ها اسلحه مان بود. 🌷 ‍‌
✍ _بعد از شهادت ابوالفضل به کربلا رفتیم. خردادماه بود و هوا گرم. از مقام امام زمان (عج) تا پشت حرم حضرت عباس (ع) راه زیادی بود؛ حدود ۴۵ دقیقه. ساعت هم سه بود و هنگام استراحت ماشین‌ها. همان‌طور که پیاده می‌آمدیم مادرش گفت: «ببین ابوالفضل، بابا که قلبش را عمل کرده، من هم که کمر ندارم. زهرا خانم هم که پاهایش درد گرفته، مهدی هم خسته شده، یک ماشین بفرست.» حاج آقا گفت: «خانم چه می‌گویی؟ ابوالفضل این وسط ماشین از کجا بیاورد؟ او اکنون جایش خوب است.» همان‌طور که سه تایی می‌خندیدیم، یک ماشین که داشت می‌رفت برای تعویض خادم‌ها نگه داشت جلوی پای‌مان. پرسید: «علقمی؟» سوار شدیم، اما سه تایی تا موقع رسیدن گریه می‌کردیم. حاج آقا گفت: «شهدا همه جا حاضرند. ما‌ها دقت نمی‌کنیم تا لیاقت نظر شهدا را داشته باشیم ...🌷🕊
🌴جاذبه ها همیشه به سمت پایین نیستند،کافیست پیشانیت که به خاک باشد.... مطمئن باش به سمت آسمان خواهی رفت . 🥀 به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید👇 @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷خاطره جذاب حاج حسین یکتا از حاج قاسم سلیمانی 🕌🚩 🇮🇷با ما باشید در قرارگاه عمار ⇩⇩⇩ https://eitaa.com/joinchat/3879600153Ca36ccb76db
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀ویدیو کمتر دیده شده از شهید سلیمانی در زادگاهش روستای قنات ملک... 🥀 به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید👇 @shohadabarahin_amar