جگرش خون شد و چشمش نگران بر در بود
سینهاش سوخته از غربت و چشمش تر بود
وقت تودیع جگر گوشه خود را میخواست
به تمنای رخش دیده او بر در بود
سوخت از زهر، کسی که به حرم خانه وحی
عالم علم نبی، بضعه پیغمبر بود
در و دیوار هم از غربت او نالیدند
حجرهاش بس که غم انگیز و ملال آور بود
دل قدسینفسان غرق غم و محنت شد
که به بالین نه پسر داشت و نی خواهر بود
سوخت از یاد در سوخته گلشن وحی
گوئیا چشم به راه قدم مادر بود
آمد از راه به امید وصالش اما
اول وصل پسر، در نفس آخر بود
رفت او چون ز جهان خیل ملائک دیدند
در سماوات به پا شورشی از محشر بود
صلی اللّه علیک یا مولانا الغریب یا علی ابن موسی #الرضا
@LaylatulQadrinfo