چند وقت پیش، یہ عزیزی فوت شدھ بود ...
دور و بریا همہ جمع شدیم ڪہ بریم خبر رو بہ خونوادش بگیم💔!
تو بہشت زهرا'س، یڪے رفت سمت پسرش
یڪے رفت سمت دخترش ...
همہ مےدونستن داغدیدھ، نباید نزدیڪ غسال خونہ بشہ!
نباید زیاد عزیز ڪفن شدھش رو جلو چشمش ببینہ!
نباید زیاد سر خاڪ بمونہ!
همہ مراقب بودن!
چون همہ ڪنارشون بودن!
من آقایے رو مےشناسم ڪہ ...
دستاشو بستہ بودن🥀!
نمےتونست مراقب عزیزش باشہ💔!
من آقایے رو مےشناسم ڪہ ...
با دستای خودش چڪش بہ میخ تابوت گُلش زد و با یاد مسمارِ در، اشڪ ریخت💔!
ڪسے نبود ڪنارشون ...
از خاڪ دورشون ڪنہ ...
آرومشون ڪنہ ...
من آقایے رو مےشناسم ڪہ ...
عزیزش رو با دستای خودش غسل ڪرد و ڪفن پوشاند💔!
حالا همہی سپاهش تو بستر خوابیدھ...
صورتش ڪبودھ...🥀!
نفساش بہ شماره افتادھ...💔!
من میرم ڪنار ...✋🏻!
روضہی وداعہ🥀!
حیدر'؏ ڪنار بستر نشستہ ...
داره آخرین التماسش رو بہ زهرا'س مےڪنہ :)💔!
امشب اینو واسہ مادر بگو!
با اشڪات همدرد داغ حیدر'؏ باش!
- غریب گیر آوردنت بمیرم... 😭💔
حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
من میرم ڪنار ...✋🏻! روضہی وداعہ🥀! حیدر'؏ ڪنار بستر نشستہ ... داره آخرین التماسش رو بہ زهرا'س مےڪنہ
میگناقا وقٺےخبر رو شنیدن
اومدن خۅنہ...😭💔
آقا اومدن جلوی در اتاق…
حیدر ڪرار با صورت خورد زمین!
نمےتونسٺ راه ره…
رمق نداشت...
از اونجا بود ڪه با صورت زمین خوردن تو این خونواده جا افتاد…💔🔥
گفت: ڪلمینے!
جواب نداد💔
علے علیہ السلامہ دیگه ... (:
نالہ زد: اصلا میدونے ڪیہ دارھ صدات میزنہ💔؟
حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
میگناقا وقٺےخبر رو شنیدن اومدن خۅنہ...😭💔 آقا اومدن جلوی در اتاق… حیدر ڪرار با صورت خورد زمین! نمےتو
بمیرم برا آقام💔!
کسی نبود دستشون رو بگیره😭💔!