حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
٫ 🤍🌹
💌 ؛
این فرش هایِ قرمز را که مےبینم
خیالم تا حرم پر مےکشد ..!✨
خاطراتِ کودکےهایم و مهرهایے که
روی همین فرش ، دور و برم مےچیدم !
ورق مےزنم عمرم را ..
مرور مےکنم قدم هایم را ..
تار و پود این فرش ها دفتر خاطرات مناند !
گل هایِ قالے دیدھ اند روزهای ِ بزرگ
شدنم را ..
انگار همین دیروز بود ..
چه زود بزرگ شد کودکے که ریشه های فرشها را به هم مےبافت !
حالا ، نشسته میانِ صحن ، روی همان فرش ها و میان درد و دلش ، گل های قالے را به اشک آب مےدهد .
ریشه های فرش را به بازی گرفته اما نه برای بازی ؛ که از دودلے . اینکه چطور بگوید حاجتش را ..
خاطرات را که کنار بگذارم ؛ نوبت به رویا مےرسد .
چشم هایم را مےبندم و خیال مےکنم ..
خیال مےکنم وسطِ صحنِ حرم حضرت معصومه (؏) روی یکے از همین فرش های قرمز نشسته ام و زیرلب مےگویم : سلامِ امام رضا (؏) را برایتان آوردھ ام ؛ بےبے جان !💛(:
خیال مےکنم ..
خیال مےکنم روی ِ یکے از همین فرش های قرمز ، کنار ِ در ِ ورودی ضریح حضرت عباس (؏) ، رو به روی گنبد ارباب (؏) ایستادھ ام . جانم از شیرینے در بغل گرفتن ضریحے که یک عمر از تصور کنارش ایستادن ، یکپارچه اشک مےشدم ؛ لبالب است . سرخم مےکنم و با اشک مےگویم : ارباب ؛ از علمدارتان اجازھ خواستم ! حال بیایم غرق آغوشتان شوم مولا ..؟❤️(:
خیال مےکنم ..
خیال مےکنم میانِ صحنِ حرمِ کاظمین ، روی یکے از همین فرش های قرمز ایستادھ ام . دست روی سینه گذاشته ام و سلام مےدهم . اشک هایم مستاصل شدھ اند . نمےدانم باید برای زخمِ دستان امام کاظم (؏) گریه کنم یا برای لبِ تشنهی امام جواد (؏) ..؟
و بغضم را بشکنم و ناگهان بےتاب شوم . نگاهے به دو گنبد کنم و بگویم : جایِ غریب الغربا میانتان خالے ! چه کشیدند مولایم از دوریتان ..! من به جای آقایم برایتان گریه مےکنم ..!💔(:
خیال مےکنم ..
خیال مےکنم میانِ صحنِ حرم سامرا ، جایے روی همین فرش های قرمز ایستادھ ام . نمےدانم پسر را بنگرم یا پدر را ..
امام هادی (؏) را مےبینم و دلم برای بزم شرابے که رفتند ، مےشکند اما ناگهان صدایے در گوشم مےگوید : جایِ امامت ، برای عمهجانشان گریه کن ! و وجودم پر مےشود از ذکر یازینبِ (س) صبور ..!💔
امام حسن عسکری (؏) را مےنگرم ، دلم برای جوانےشان مےشکند ! اما ناگهان زمزمهی یا علےاکبر (؏) تکانم مےدهد ! یادِ سوزِ جملهی علے الدنیا بعدک العفایِ ارباب ، وجودم را آتش مےزند . و اشک هایم عطر عاشورا مےگیرند ..! (:
خیال مےکنم ..
خیال مےکنم رفته ام بقیع ، میانِ صحنِ حرمِ امام حسن (؏) ، روی یکے از همین فرش های قرمز ایستادھ ام . ناگهان یاد ِ تصویری مےافتم که در فاطمیه دیدھ ام ! امامم زانو در بغل گرفته اند و گوشهای از خانه ، بےصدا مےگریند . انگار که میانِ همان کوچه رهایم کردھ باشند ، دلم مےشکند برای غمے که موی امامم را سپید کرد ! پر مےکشد دل شکسته ام برای در آغوش مولایم گریستن ..
مےدوم سمت ضریح . اما ناگهان ؛
دستے با شدت به عقب هلم مےدهد . مردی سیاهپوست به زبان عربے شماتتم مےکند و به بیرون مےراند مرا .
به خود مےآیم . دور و برم را نگاهے مےکنم . اینجا بقیع است ، آنجا که امام حسنم را دفن کردھ اند . اما ..
دستانم روی زمین است . خبری از فرش های قرمز نیست !
نمےفهمم ؛ مگر حرم را نباید با فرش های قرمزش بشناسم ..؟ پس کو ..؟
اطرافم را دقیق تر مےبینم . تازھ مےفهمم : خبر از حرمے نیست که بخواهم با فرش های قرمزش بشناسمش !💔(:
مےخواهم بلند شوم ، ضریح را در آغوش بگیرم اما .. اینجا همهاش خاک است . بیابانے که با گریه فریاد مےزند : امامم ضریح هم ندارند ! ضریح که هیچ .. سنگ ِ مزاری هم ندارند .
دستانم را توی خاک فرو مےبرم و مشتے خاک را در آغوش مےکشم ..؛ به جای صحن و فرش های قرمز و ضریح ..!
این است زیارت زائر امامے که تمامِ حرمش ، خاک است و خاک است و خاک ..!
دلم مےشکند . آھ مےکشم : یاحسن (؏) ، غریبِ مادر !
ناگهان تمام وجودم بغض مےشود . یادم مےآید مزار مادرِ امامم ، همین خاک را هم ندارند ! نشانے ندارد .💔
اینبار ، انگار که تمام اشک هایِ مشهد و قم و کربلا و کاظمین و سامرا را یک جا کردھ باشم ؛ شمع مےشوم و مےسوزم و اشک مےریزم .
دیگر دلم تاب اینهمه غصه را ندارد . میان آن خاکے که در آغوش گرفته ام ، داغے تازھ را احساس مےکنم ! انگار هنوزِ خونِ به ناحق ریخته شدھ ی امامانم گرم است ! هزار سال گذشت اما .. ظلمے که به آل الله شد ، هنوز در لحظاتمان جریان دارد !
و آنجاست که وجودم لبابت از فریاد مےشود و بغضِ هزارسالهی تاریخ ، مےشکند :
این طالبُ بِدَمِ آل محمد ..؟ این المهدی (علیه السلام) قائم آل محمد ..؟✨
و خیال ِ شما چه شیرین است مولا ..! خیالے که یک روز ، ندایِ رخ دادنش ، جانِ جهان را جلا مےدهد !💚(:
• اللهُمَّ عَجِل لِوَلیڪَ الفرج !🌹
𓏲 حسینیهٔ عشـٰاق
حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
دعا کن زخم غم هایت بسوزاند مرا یک عمر .. نصیبم کن نمک از سفرهٔ همواره رنگینت !💚
؞ 🕯
سوخت هرکس ز غمت عاقبتش هست بخیر ؛✨
دادھ زهرا (سلام الله) به گدایان حسن (علیه السلام) قولش را ..!💚((:
𓏲 حسینیهٔ عشـٰاق
حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
؞ 🕯 سوخت هرکس ز غمت عاقبتش هست بخیر ؛✨ دادھ زهرا (سلام الله) به گدایان حسن (علیه السلام) قولش را .
فُزتُ بِحُبِ الحَسَنْ عَلیهِ السَّلاٰم .💚
“ 🏴🕯
و خدایِ دلِ بیتابِ حسن علیهالسلام !💔
𓏲 حسینیهٔ عشـٰاق
حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
ای طشت !
یاریم بده دیگر بریدھ ام ..
این زهر را به قصد شفایم چشیدھ ام !❤️🩹
حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
کم سن و سال بودم و پیری به من رسید 💔..
مانند شمع قطره به قطره چکیدھ ام !🕯
حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
راضی به مردنم که نبینم مغیره را!
من نازِ مرگ را به دل و جان خریدھ ام ..
حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
عمری ز کوچه رد شدم و سوخت صورتم!...
کوچه نرفته ای که بدانی چه دیدھ ام !😭💔
حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
عمری ز کوچه رد شدم و سوخت صورتم!... کوچه نرفته ای که بدانی چه دیدھ ام !😭💔
کوچه نرفته ای که بدانی چه دیدھ ام !💔