آروم نمیشد که!
سرِ بابا رو بغل گرفته بود و گریه میکرد!💔
یه نگا میکرد به موی سر بابا؛ میگفت: بابا! کی موهاتو خاکی کرده؟💔
یه نگاه میکرد به دهن بابا؛ میگفت: بابا! کی دندوناتو شکسته؟💔
دویدن پیش سه ساله...
دیدن خانم لباشو رو لبای ترک خورده گذاشته💔