حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
اباصلت میگه همهۍ درها رو بستم . یه وقت دیدم یه آقا ، پارھۍ ماھ وارد منزل شد …✨
اۍ آقا ؛ اۍ جوان نورانے! من همهۍ درها رو بسته بودم ، شما چطور وارد شدید؟
آقا یه نگاهی ڪرد ، فرمود:
اۍ اباصلت! خدایۍ ڪه من رو از مدینه به توس آورد از در بسته رد میڪنه ...✋🏻
سر بابا رو بلند ڪرد ،
بـھ دامن گذاشت ،
دلش راضے نشد !💔(:
وَقَبَّلَ ما بینَ عَینَین✨
بین دو دیدگان پدر رو بوسه زد ،
دلش راضے نشد !💔(:
حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
وَقَبَّلَ ما بینَ عَینَین✨ بین دو دیدگان پدر رو بوسه زد ، دلش راضے نشد !💔(:
باباۍ غریبش رو به سینه چسبانید 💔(:
امام حسین'؏ آمد بالاۍ سر علےاڪبر'؏ …
سَرِ علے رو بلند ڪرد به دامن گذاشت (:
خاڪ رو از صورت جوانش پاڪ ڪرد …
آۍ نگاھ ڪرد ؛ دید فرقِ پسر مثل پدرش امیرالمومنین'؏ شڪافته💔!
صدا زد علے! عَلَی الدُنیا بَعدڪَ العَفا …
دلش راضے نشد💔!