به جاۍ آب و غذا غصهۍ تو را خوردم ...
محلهۍ خودمان ، سنگ بۍهوا خوردم 💔
محله هاۍ شلوغ یهود را دیدم 🔥(:
شراب خوردن قوم حسود را دیدم ...
بـھ روۍ تخت نشست و بـھ رتبهام خندید 🥀
چقدر در وسط حرف و خطبهام خندید !💔(:
مرتباً بـھ دهان تو چوب مےڪوبید
بـھ گریه هرچه ڪه گفتم نڪوب ،
مےڪوبید 😭💔
الھے بمیرم جلو چشماۍ زن و بچهاتون چوب بـھ لب و دندان شما ميزد 😭💔
اين نامرد ڪه چوب رو بلند مےڪرد ، بچه ها دامنِ خانم زينب (س) رو مےگرفتن ؛ مےگفتن عمه ! ببين با سَرِ بابام چه مےڪنه !💔(:
یا امام حسین (؏) ممنون که ما نوڪراتونو دور سفرھۍ ڪرمتون جمع مےڪنید و به روضه هاتون راھ مےدید✨
آقاجان ... ممنون ڪه حواستون به نوڪراتون هست ؛ به عاشقاۍ دلسوختهتون هست ؛ حتے اگه ڪربلا نیان !❤️(:
- خدایا شڪرت ڪه امام حسین (؏) رو داریم ! خدایا شڪرت 💚(:
#شب_جمعه ... مارو از دعاۍ خیرتون محروم نڪنید🌸 اگر خوبۍ یا بدۍ و ڪم و ڪاستے بود ، حلال ڪنید .
• انشاءلله ڪربلا 🌿
- https://abzarek.ir/service-p/msg/810999
حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
💚 ...
🌱 ؛
آقاجون مےدونم عاقبتِ نوڪرۍِ شما بخیرِھ (:
• یا #امام_حسین (؏)❤️
هدایت شده از حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
بِسمِرَبِّالحُسَینعلیہالسلام'💔✨
🌴☁️ ؛
مگر از آسمــٰان خانہۍ ما ،
چقدر تا ضریحت فاصله است؟💛(:
ــــــــــــــــــــ ـــــ
همزمان با فرا رسیدن اربعین حسینے ،
هیئت امام حسن محتبۍٰ (؏) برگزار مےڪند:
- مجموعہۍ «فَاستَبِقوا الخَیرَات»
شناخت و درڪ بیشتر اربعین🌱
ویژھ جاماندگان پیادھروۍ #اربعین ..
در قرارگاھ شھیــد حسین معزغلامے✨
.
•
ماییم و گوشهای از این خیمه و خدا بخواهد ، توفیق نوکری !✋🏻🌹
قدم قدم با این علم ، انشاءالله دلهایمان را مےبریم سمتِ حرم ! همراهمان باشید تا روانہۍ عشق شویم !❤️(:
🌸 شروع؟
🖐🏻 روزۍ نہ چندان دور . . .
- @shahid_gholami_73
- @heiate_emam_hasan
هدایت شده از حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
به نام ِ خدای ِ امام ِ غریبم !💔
امشب آخرین شب است که دوبار مےتوانم سراغتان را بگیرم ..!💚
دوبـار ، درست رأس سـاعت عاشقـے !✨(:
• #امام_زمان (عج) جانم !🌸
به نام خدایِ
رسولالله (صلواتاللهعلیـه)🌹؛
سلام بر حُسَیـن✨ وَ ..
السَّلامُ عَلےٰ اَخیـهِ المَسمَـوم !💔
حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
خون است ؛ دل ِ آل ِ محمد (ص) امشب !💔
#السلام_علے_اخیه_المسموم !💔
ـــــ ــ
کودکِ هفتساله ، بینِ خیمههای عزا ، اینطرف و آنطرف مےدوید .
از کنارِ یک خیمه که مےگذشت ، ناگهان ایستاد . سرش را کامل بلند کرد و خیرھ شد به پوستر روی ستون .
خادمے که سربند یا امام حسن (؏) بر پیشانے بسته بود ، نزدیک کودک شد . زمزمهی آرام پسربچه ، توجهش را جلب کرد . پسربچه چشم ریز کردھ بود و سعے مےکرد حروف را بخواند : یا ... ف ... فاطمه (س) !
خادم دست روی شانهی پسربچه گذاشت و گفت : عموجان ؛ مےدونے دو آقایے که عکسشون توی پوستر هست ، چه کسایے هستن ؟
پسربچه همانطور که خیرھ به عکس ماندھ بود ، سرش را به چپ و راست تکان داد . خادم کمے خم شد و انگشتش را سمت پوستر گرفت : ایشون که کنج خانه نشستن و زانوهاشون رو بغل گرفتن ، امام حسن مجتبے (؏) هستن . ایشون هم که سرشون رو روی پای امام حسن (؏) گذاشتن ، امام حسین (؏) هستن .
انگشتش را سمت پوستر دیگری گرفت . نگاه پسر بچه با حرکت دست خادم ، چرخید .
- این کوچه هم همونجاییه که امام حسن (؏) و حضرت زهرا (س) ازش عبور کردن .
خادم احتیاط مےکرد روضه را برای بچه بشکافد . گفت : بعد از این کوچه اتفاقاتے افتاد که حضرت زهرا (س) شهید شدن !
پسربچه رو کرد به سمت خادم . نگاهش از سنش بزرگ تر و فهمیدھ تر به نظر مےرسید . آرام و معصومانه گفت : یعنے امام حسن (؏) و امام حسین (؏) برای این گریه مےکنن؟
منتظر جواب از سمت خادم نشد . دوبارھ به سمت پوسترها برگشت و گفت : مامان مےگفت شهادت امام حسن (؏) ھ ! باید بهش بگم که "فاطمیه" هم هست!
خادم که از حرف پسربچه جاخوردھ بود تا به خودش بیاید پسربچه ازش دور شدھ بود . مےدوید و مےگفت : مامان! مامان! فاطمیه شده!
چیزی در وجود خادم تکان خورد. بغضش ، اشک شد و در چشمانش نشست . او هم مثل پسربچه ، نگاهش را به پوستر ها داد .
چوبپر در دستانش مےلرزید . آرام تکیه به علم خیمه داد و زیرلب تکرار کرد : فاطمیه آمد! فاطمیه آمد... فاطمیه!
اشک قطره شد و از چشمانش چکید . هنوز خیرھ به پوسترها بود که بسربچه برگشت . دست خادم را گرفت و گفت : عمو! مامان میگه فاطمیه نیست! میگه شهادت امام حسن (؏) ھ! عمو بیا بهش بگو امام حسن (؏) تو فاطمیه شهید شدن!
پاهای خادم دیگر توان نداشت . دست بچه را محکم تر گرفت و روی زمین نشست . اشک هایش ، هق هق شده بودند . چوب پر را پایین گذاشته بود و بر سر و صورت خودش مےکوبید و مےگفت : فاطمیه آمد! فاطمیه آمد...! یا فاطمهالزهرا (س)! یا امام حسن (؏) !
پسربچه که از دیدن حال خادم منقلب شدھ بود . روی زمین نشست . طفلک خواست حالِ خادم را عوض کند . پرسید : عمو! امام حسن (؏) چجوری شهید شدن؟
خادم سر بلند کرد . انگشت لرزانش را سمت پوستر گرفت و گفت : توی همون کوچه عمو! امام حسن (؏) تو همون کوچه شهید شدن!
ـــــ ــ
آری ؛ فاطمیه ، از بیست و هشتمِ صفر شروع شد !💔(:
dwshnbh_bd_z_zhr.mp3
2.49M
🕊 ؛
گریه ، مادر ،
دوشنبه در کوچه ..!💔
راستے ؛ فاطمیه آمد باز !✨(:
ـــــ
#شهادت_امام_حسن_مجتبی !🏴
و کاش ؛
امشب که مےدانم کجایید ،✨
مےتوانستم خودم را برسانم ..!🕊
بسوز ای دل ؛
که بقیع ، خیلے از شهرِ من دور است !💔
حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
و کاش ؛ امشب که مےدانم کجایید ،✨ مےتوانستم خودم را برسانم ..!🕊 بسوز ای دل ؛ که بقیع ، خیلے از شهرِ
پر و بالت کو ؛ دلم ..؟
پر بگیر ! من اسیرِ حسرتم ؛ اما تو آزادی ..!
پر بگیر و برو ..
برو میان کبوترهایِ بقیع !🕊
شاید امشب میان آنها ، دستِ نوازش مولا ، نصیب تو هم شد !💚(:
برو .. برو با عطر نرگس و یاس برگرد !🌸
برو .. من منتظر خاطـراتت مےمانـم ..!✨
حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
#السلام_علے_اخیه_المسموم !💔 ـــــ ــ کودکِ هفتساله ، بینِ خیمههای عزا ، اینطرف و آنطرف مےدوید .
به نام خدا ؛
سلام بر امامے که دلشان را شکستند !💔
به نام خدا ؛
فاطمیه آغاز شد ! حے علے العزاء !✋🏻✨
•
.
حسرت به دل هزار خبرنگار ماندھ که یک روز تیتر بزنند و بنویسند و بگویند :
• رونمایے از ضریح مولایمان امام حسن مجتبے (؏)!✨
• این ضریح ، روز دوشنبه ، با حضور شیعیان و دلدادگان امام حسن (؏) به بقیع منتقل خواهد شد .💚((:
ـــــ
کے شود که بیایید و غربتِ مولایمان تمام شود ؛ ای مولایِ غریب !💔
#اللهـمعجللولیڪالفرج !✨