#شب_شهادت_حضرت_زهرا
از چهرهاش پیداست، مادر رفتنی باشد
انسیه الحورای حیدر رفتنی باشد
پای دعا عجل وفاتی خواند و دغ کردم
فهمیدم امشب یاس پرپر رفتنی باشد
موی مرا شانه زد و دستاس را چرخاند
لبخند او میگفت کوثر رفتنی باشد
همسایهها در گوش هم با خنده میگفتند
بیماریاش سخت است، دیگر رفتنی باشد
چون شمع میسوزد ولی آرام و خاموش است
اصلا نخواهم کرد باور رفتنی باشد
هجده بهار از عمر مادر طی شده اما
انگار که گشته مُقدَّر رفتنی باشد
زخم تنش این روزها خیلی اذیت کرد
شد از دو روز قبل بدتر، رفتنی باشد
یک روز خوش هم بعد بابایش ندید اصلا
گردیده دلتنگِ پیمبر رفتنی باشد
بعد از سه ماهی که فقط پهلو به پهلو شد
حالا شده همسطح بِستر، رفتنی باشد
از لحظهای که پشت در رفت و زمین افتاد
خیلی شده مجروح و لاغر رفتنی باشد
با بال و پرهای شکسته فکر پرواز است
یعنی از این خانه کبوتر رفتنی باشد
یک بار هم از درد پهلو دم نزد، حالا
با دردهای گریهآور رفتنی باشد
یک یک وصیتهای خود را کرد، یعنی که
وقت وداع آمد از آخر، رفتنی باشد
اول وصیت کرد احوال حسینش را
گفت از تنی که زیر خنجر رفتنی باشد
من را در آغوشش گرفت و گفت یا زینب
روزی برادر پیش خواهر رفتنی باشد
روزی میآید که حسینم با لب عطشان
از خیمهها با دیدهای تر رفتنی باشد
بوسه بزن زیر گلویش را که میبینم
در پیش چشمانت برادر رفتنی باشد
میبینم آن روزی که جسمش میشود عریان
سُمِ ستوران روی پیکر رفتنی باشد
#کربلایی_رضا_باقریان
@heiatommolaemmeh