eitaa logo
کانال اطلاع رسانی هیئت ام الائمه (سلام الله علیها)رشت
181 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
110 فایل
تاسیس 1374 اطلاع رسانی برنامه های هیئت ومسائل مختلف روز
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃 🔹گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاو شدم، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، است. 🔸آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت.... 🔹ادامه دادم، آقا مهدی شما ، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا. رو بدین من، آخه چرا شما؟؟؟؟ 🔸خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون اقامهدی رو کشیدم. زن رفتگرمحله، مریض شده بود.. بهش نمیدادن میگفتن اگه توبری نفرجایگزین نداریم. 🔹رفته بود پیش شهردار و اقامهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش... اشک تو چشام جمع شد هرچی اصرار کردم اقامهدی جارو رو به من، نداد. 🔸خواهش کرد که هرچه سریعتر برم تا کسی متوجه نشه. رفتگر آن روز ما، بود... 🌷 @heiatommolaemmeh
┄┅═✧🔅🔆🔅✧═┅┄ 🌷 ⛰چند روزی بود که از صبح زود تا ظهر پشت خاکریز می رفت و محور عملیاتی لشکر را تنظیم می کرد. روی منطقه تا جایی که برایش امکان داشت کار را بررسی می‌کرد هـوای گرم جنوب آن هم فصل تابستان امان هر کسی را می برید. ☀ یکی از همین روزها نزدیک ظهر بود که آقا مهدی از خاکریز به سمت سنگر بچه‌ها آمد و با آب داغ تانکر گرد و خاک را از صورت پاک کرد و صورتش را آبی زد و ، وضو گرفت و به داخل سنگر رفت. 📃 آقا رحیم که در حال تنظیم گزارش برای ارائه در جلسه بود با آمدن آقای باکری سر تا پا ایستاد و دیده بوسی کردند در همین حین آقا رحیم متوجه لب های خشک آقا مهدی شد که حکایت از تشنگی فوق‌العاده‌ او داشت. 🍒و به سراغ یخچال رفت و یک کمپوت گیلاس بیرون آورد و در آن را باز کرد و به آقا مهدی داد. آقا مهدی خنکای قوطی را که حس کرد گفت: امروز به بچه‌ها کمپوت داده‌اند؟ ⚡آقارحیم گفت نه کمپوت جزء جیره امروزشان نبود. باکری هم کمپوت پس زد و گفت پس چرا این کمپوت را برای من باز کردی؟ ☁رحیم گفت شما حسابی خسته بودید و گرما زده شده اید چند تا کمپوت اضافه بود کی از شما بهتر؟ آقامهدی با دلخوری جواب داد از من بهتر؟ 🔹 از من بهتر هستند که بی هیچ چشم داشتی می‌جنگند و جان می دهند. رحیم گفت حالا دیگر باز کردم این قدر سخت نگیر بخور. آقا مهدی گفت: خودت بخور رحیم جان خودت بخور. تا در آن هم خودت جوابش را بدهی. @heiatommolaemmeh
┄۞✦🍃🌸🍃✦۞┄ ☁می گفت: یعنی کسی که کـار کنه، بجنگه.. خـسته نشه. کسـی کـه نخـوابه تا وقتی خود به خود خوابش ببره..." 📉یه بار توی جلسه فرماندهان داشت روی کالک شرایط منطقه رو توضیح می‌داد؛ یه دفعه وسط صحبت صداش قطع شد از خستگی خوابش برده بود. دلمون نیومد بیدارش کنیم چند دقیقه بعد که خودش بیدار شد، عذرخواهی کرد گفت: سه چهار روز هستش که نخوابیده‌ام 🌹 @heiatommolaemmeh