eitaa logo
کانال اطلاع رسانی هیئت ام الائمه (سلام الله علیها)رشت
183 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
112 فایل
تاسیس 1374 اطلاع رسانی برنامه های هیئت ومسائل مختلف روز
مشاهده در ایتا
دانلود
جاے شهید رحیمی خالی ڪه😔 میگفت: جنگ نرم مثل خمپاره 60 هست، نه صدا داره نه سوت ، فقط وقتی متوجه میشی که دیگه رفیقت نه به مساجد میاد نه هیأت @heiatommolaemmeh
❤ #امام_حسن_مجتبی_ع: 🌼به مردم بگوييد براى فرج و تعجيل ظهور امام زمان (عج) دعا كنند. اين دعامانند نمازهاى واجب روزانه بر همه واجب است كه انجام دهند. 📕مكيال المكارم/ج۱/ص۷۳۸ 🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج @heiatommolaemmeh
، مهدی جان هر سال در حوالی عید ، خیابان ها پر بود از آدم های شادمانی که ماهی قرمز خریده بودند و شب بو و شیرینی . خانه هایمان بوی سبزه می داد و یادمان بود که سمنو و سنبل و سماق و سرکه را توی ظرف های سفالی یکدست کنار هم بنشانیم ... امسال اما ... زیر سایه ی بی جان شهر ، اسفند دارد خداحافظی می کند . از هراس بیماری ، در کنج تنهایی خزیده ایم با آشیانه های پرغبار و دل هایی غمزده در سوگ آنها که رفته اند و اضطراب آنان که بیمارند و التهاب عزیزانمان که ناتوانند ... این روزگار ماست ... روزگار تلخ و نکبت بار آخرالزمان ... بیا ای حیاتبخش مهربان ... ... بیا دست بکش بر سر این دنیا ... آرام کن بیقراری مارا ... @heiatommolaemmeh
ما لشگریان حیدر کراریـــــــــــــم با خامنه‌ای قول و قراری داریــم تا روز قرار دولتِ دوســـت، مُدام آتش شده، بر سر ستم مــی‌باریم @heiatommolaemmeh
⊱━═━❥🌸💖🌸❥━═━⊰ 🌷 🦋خاطره ی شهید ویژه خانم ها: ⛅همسر شهید: زندگی‌مون با کمک‌ خرجِ پدرش و درآمدِ ناچیزِ حوزه به سختی می‌گذشت. یه شب نان هم برای خوردن نداشتیم. بهش گفتم که چیزی نداریم. اون قدر این پا و اون پا کرد که فهمیدم پولش ته کشیده. حرفی نزدم و رفتم سراغِ کارهایم وقتی برگشتم ، دیدم یوسف نشسته پایِ سفره داشت گوشه‌های ِ خشک و دور ریزِ نان رو که از چند روز پیش مونده بود، می‌خورد… بهم گفت: بیا خانوم ! اینم از شامِ امشب… 🧕خانوما دقت کنین... از همسر این شهید یاد بگیرین و چیزی رو نخواین که می‌دونین همسرتون توانِ مهیا کردنش رو نداره ، لطفاً با پایین آوردن ِ سطح توقعاتتون کاری کنین که مردتون شرمنده نشه ، تا زندگیتون آرامش داشته باشه… _______________ 🧔خاطره ی شهید ویژه آقایون 🍗یوسف بعد از مدتها خرید کرده بود. بهم گفت: خانوم! ناهار مرغ درست می کنی؟ هنوز آشپزی بلد نبودم. اما دل رو زدم به دریا و گفتم: چشم. مرغ رو خوب شستم و انداختم تویِ روغن. سرخ و سیاه شده بود که آوردمش سرِ سفره. 🍴یوسف مشغول خوردن شد. مرغ رو به دندون گرفته بود و باهاش کلنجار می رفت. مرغ مثلِ سنگ شده بود و کنده نمی شد. تازه فهمیدم قبل از سرخ کردن باید آب‌پزش می‌کردم کلی خجالت کشیدم. اما یوسف می‌خندید و می‌گفت: فدای سرت خانوم! ‌. 🍚آقایون باید دقت کنند: همسرشون با عشق براشون غذا می پزه و توی خونه زحمت می‌کشه. اگه غذا خوب نبود و یا نقصی دیدید ، نباید به روش بیارید. یادمون نره که گاهی یه تشکر کردن ،کلِ خستگی رو از تن همسرتون خارج می‌کنه… @heiatommolaemmeh
👊 درگیر به کار سم زدایی هستیم آماده ی یک فتح نهایی هستیم آزادی ما در گروو این حبس است در خانه به امّید رهایی هستیم ✍ 👉 @heiatommolaemmeh
کانال اطلاع رسانی هیئت ام الائمه (سلام الله علیها)رشت
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ (قسمت ۱۴) 🔻آتش حسرت 🔷از کثرت اندوه و حسرتی که بر وجودم نشسته بود، بر ج
(قسمت ۱۵) 🔻به سوی آتش! 🔸در حالیکه از شدت وحشت و اضطراب به خود می‌لرزیدم، پرسیدم به کجا؟ گناه به کوه سمت چپ اشاره کرد و گفت: پشت این کوه وادی باصفایی است که دوست دارم تا قیامت در آنجا بمانی. 🌿می‌دانستم لجاجت و طفره رفتن من بی فایده است پس به همان راهی که اشاره کرده بود قدم نهادم. گناه با عجله و شادی کنان جلو می‌رفت. 🍂 هراز گاهی بر می‌گشت و مرا تشویق به ادامه راه می‌کرد. با اینکه از گناه خیری ندیده بودم، اما مژده‌های مکرر و شادمانی بی سبب او مرا نیز به وجد آورده بود و امیدوارانه به مسیر ادامه می‌دادم. 🌵از نیمه کوه گذشته بودیم که ناله‌هایی از دور به گوشم خورد.از ترس و دلهره بر جای ایستادم و به گناه گفتم: این چه صدایی است که به گوش می‌رسد؟ 🔥گناه گفت: من صدایی نمی‌شنوم، شاید هلهله و شادی اهالی آنجاست که غرق نعمتند. گفتم: ولی صدایی که من می‌شنوم به ناله و فغان بیشتر شباهت دارد تا هلهله و شادمانی کردن. 💥گناه گفت: من چیزی نمی‌شنوم، بی جهت وقت را تلف نکن و زودتر به راهت ادامه بده. 🍁دریافتم که گناه مطلبی را از من پنهان می‌کند و بی جهت خود را به ناشنوایی می‌زند...اما چاره ای نبود. 🌄در کشاکش کوه و با شک و تردید به دنبال گناه در حرکت بودم که ناگهان صدای نیک را شنیدم، فریاد کشید: خودت را کنار بکش. ✅ با عجله خودم را به کناری کشیدم، ناگهان سنگ سیاه بزرگی با شدت تمام به فرق گناه فرود آمد و او را به پایین کوه پرتاب کرد. ✨پس از آن نیک را دیدم که با عجله از قله کوه به طرفم آمد و مرا در آغوش گرفت. من نیز صورت بر شانه مهربانش گذاردم و زار زار گریستم.. 🌻نیک در حالی که اشک‌هایم را پاک می‌کرد گفت: دوست من اینجا چه می‌کنی؟ هیچ می‌دانی اینجا کجاست؟ گفتم: نه. 🌼نیک سری تکان داد و گفت: تو در چند قدمی وادی عذاب هستی. اینجا جایگاه افرادی است که توان عبور از برهوت را ندارند و روز قیامت نیز قدرت عبور از پل صراط را نخواهند داشت و سرانجام به قعر جهنم سقوط می‌کنند. 🌷نیک پس از آن مرا دلداری داد و خواست تا برای رفع خستگی اندکی استراحت کنم. 🔵عذاب یکی از بزرگان برزخ! 🔷در همین میان و در لا به لای فریادهای اهل عذاب صدای ناله ای را شنیدم که به ما نزدیک می‌شد. پس از لحظه ای صدا واضح تر شد. و شنیدم که صاحب صدا با ناله ای جگر خراش از تشنگی شکایت می‌کرد. 🔘با وحشت رو به نیک کردم و پرسیدم: این دیگر چه صدایی است؟ 🔆نیک نگاه مهربانانه اش را به صورت من دوخت و گفت: به بالای کوه بنگر و آرامشت را حفظ کن. ✳️وقتی به اوج قله نگریستم شخصی را دیدم که در گردنش غل و زنجیر آویخته اند و دو مرد زشت رو و قوی هیکل سر زنجیر را به دست گرفته اند. ▪️آن شخص در حالیکه مرتب از تشنگی می‌نالید به این سو و آن سو نگاه می‌کرد. 🔘پس از دیدن ما با عجله به طرفمان حرکت کرد؛ من از ترس خودم را به نیک رساندم و آهسته پرسیدم: این شخص کیست؟ 🔶 نیک گفت: صاحب ناله یکی از سرشناسان برهوت است که در دشت عذاب معذب است. 🔥آن شخص همانطور که به ما نزدیک می‌شد دست‌هایش را مانند گدایی به سمت ما دراز کرده بود و طلب آب می‌کرد. وقتی به چند قدمی نیک رسید، مامورانش با کشیدن زنجیر از نزدیک شدن او به ما جلوگیری کردند، او در حالی که اشک می‌ریخت با التماس از نیک درخواست یک قطره آب کرد، اما نیک امتناع ورزید. او همچنان التماس می‌کرد.. ✨ نیک از او پرسید: مگر تو از داشتن دوستت نیک محرومی؟ سر به زیر افکند و گفت: چه دوستی، چه نیکی، دوست من گناه من است که در همان لحظات اول مرا به دست این ماموران عذاب سپرد و رفت. ☄حال باید تا روز قیامت از این تشنگی عذاب آور رنج ببرم و در قل و زنجیر محبوس باشم. 🍀نیک با کنایه گفت: پس دعا کن هر چه زودتر روز قیامت بر پا شود تا از این عذاب رهایی یابی. 🍂 او به ناگاه سر بلند کرد و با تمام قوی فریاد برآورد: نه، نه، نه، ما اهالی دشت عذاب هرگزنمی خواهیم قیامت برپا شود، عذاب اندک برزخ ما را به ستوه آورده تا چه رسد به عذاب جهنم که... اما ماموران با گرزهای آتشینی که همراه داشتند به جان او افتادند. آن شخص ناگهان از جا پرید و در حالیکه صدای شتری می‌داد که داغ شده باشد، شروع به جست و خیز کرد. آتش از پیکرش زبانه می‌کشید و صدایش زمین را می‌لرزاند... ✍ادامه دارد... @heiatommolaemmeh
❤ #امام_حسن_مجتبی_ع: 🌼به مردم بگوييد براى فرج و تعجيل ظهور امام زمان (عج) دعا كنند. اين دعامانند نمازهاى واجب روزانه بر همه واجب است كه انجام دهند. 📕مكيال المكارم/ج۱/ص۷۳۸ 🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج @heiatommolaemmeh
خــجالت میڪشم اسمم را گذاشتــــــه ام: مـــــنتظر اما زمـانے ڪه دفـــــتر انتظارم را ورق میزنے مے بینے؛ فضاے مجــــازے را بیشتر از امامم میشناسم ! حتے گاهے صبح آفتاب نزده آنها را چِـــڪ میڪنم ... امــــا عهــدم را نــــه...❗️ در قنوت نمازهایمان براے "مهدے فاطمه" دعا ڪنیم ... @heiatommolaemmeh
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی‌تو به جان آمد وقت است که بازآیی ▪️ماه من چهره نما ▫️اللهم عجل لولیک الفرج @heiatommolaemmeh