« هیئت دانشجویی مأوا »
« یادآوری » هر که آمد به جهان روزی فنا میگردد مثل آن شاخه که خشکیده جدا میگردد مرگ تو حکم الهی اس
« یادآوری »
بشنو از سوز و گداز جان من
از دل محزون دل گریان من
بشنو از آه دل و غم های من
از فراق و دوری گل های من
بشنو از نی این حکایت را به گوش
قلب هر آزاده ای آ ید به جوش
این حکایت از زبان خاتم است
مرگ حق و هر کجا با آدم است
در تمام عرش تا فرش خدا جویا شدم
با ملک من تا فلک گویا شدم
بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند
از تو گفتم در غمت گریان شدم
همچو بلبل مست در باران شدم
نغمه من سوز بود و آ ه بود
اشک چشمانم برای ماه بود
دوری و درد فراق و سوختن
در دم مردن به در چشم دوختن
آروزی دیدن روی جمال مه لقا
سر نهادن زیر پای شافع روز جزا
ساقی و عشق و محبت آروزی نینوا
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
تشنه عشق حسینم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید سر جدا
✍ رسول چهارمحالی(ساقی)
#شعر
#آخرت
#یاحسین
#رمضان_۱۴۴۵
{حداقل برای ☝️ بفرست}
✨ «هیئت دانشجویی مأوا» ✨