4_5951748258962344440.mp3
8.5M
زیـارت عاشـورا بـا صـداے حـاج قـاسـمـ…🙂💔
بـاهمـ بخـوانیـمـ
#زیـارت_عاشـورا
#حاج_قاسـمـ💔
ایستگاه صلواتی داشتیم یه خانم بدون روسری و حجاب رد شد و دوباره برگشت، منتظر بودم تیکه ای چیزی بندازه که دیدم پول توی دستشه و انداخت توی صندوق کمک به موکب و شیرینی برداشت و رفت.
این مردم تماما عاشق امام حسین هستن :)
فقط یکم راه رو داریم اشتباه میریم
#زیر_چتر_اهلبیت🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه پسری پولدار و غیرمذهبی گفت:
برم جمکران ببینم این اُسکُلا کجا میرن😐💔(:
-آخرش چیشد؟👀
#استاد_رائفی_پور #امام_زمان
مٰاتَجرُبِہڪَردیمڪِہدَرلَحظِہ؎فِتنِہ تٰارَهبَرمٰاسیّدعَلۍهَستغَمۍنیست!
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
🔺• پرداخت ۷۰ هزار میلیارد تومان #تسهیلات اشتغال از نیمه دوم سال گذشته تاکنون در حوزههای مختلف
#در_همین_یکسال
#چیزی_تا_اوج_نمونده
عباسیعنے
ذڪࢪطوفانےمـھدے :)💚!
#ولادت_حضرت_ابوالفضل(ع)🌷🌸
#یاابوالفضلالعباس
علی یک دسته گل از یاس آورد
ز طوبی شاخه ی احساس آورد
میان باغی از گل های زهرا
خوشا ام البنین «عباس» آورد
#ولادت_حضرت_ابوالفضل(ع)🌷🌸
#یاابوالفضلالعباس
بـهـتـࢪیـن زیـنـت《حـجـاب》
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 #ساجده #پارت_80 صبح با صدایِ مامان از خواب پاشدم. +پاشو دیگه....دیرت میشه ها _وایی
🌸🤍🌸🤍
🤍🌸🤍
🌸🤍
🤍
#ساجده
#پارت_81
از کوچه مدرسه که اومدم بیرون ماشین علیرضا رو دیدم....
_اعع...علیرضا
فاطمه+فکر کنم اومده دنبالت...ما رفتیم دیگه خداحافظ
_اعع کجا
دستشون رو گرفتم و باهم رفتیم سمت علیرضا
_سلام....چرا زحمت کشیدی خودم میومدم
علیرضا+سلام زحمتِ چی...
رو به اون دو نفر هم سلام کرد
لبخندی زدم
+کوثر و فاطمه از دوستایِ صمیمی من
+خوشبختم...خب بریم
فاطمه+بااجازه
علیرضا+بفرمایید بشینید...می رسونیمتون
کوثر+نه مزاحم نمیشیم
_چه مزاحمتی...بیاید
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم.
بعد از اینکه فاطمه و کوثر رو رسوندیم رفتیم به سمت خونه.
+خوش گذشت امروز!! تو خیابون به چی می خندیدی؟
گوشه لب ام رو گاز گرفتم.
_ببخشید حواس ام نبود
+چی! من که حرفی نزدم ساجده خانومم
_نه خب می دونم نباید تو خیابون اونجوری بخندم
چیزی نگفت و سکوت کرد....میگه حرفی نزدم!
اما همین حرفی نزدن اش از حرف زدن اش بدتره.
+حالا به چی می خندیدید؟
_به امتحان کنسل کردنمون....هیچ کس نخونده بود
+اعع...شما چرا نخوندی!
_خب من اصلا نمی دونستم امتحان داریم
لبخندی زد
+امتحان چی بود؟
_ریاضی....خیلی سخته
+اشکالی نداره...باهم دیگه تمرین می کنیم.
لبخند عمیقی زدم.
_خیلی هم ممنون
+قربانِ شما
زیر لب خدانکنه ای گفتم و بیرون رو نگاه کردم.
_علیرضا....امشب خونه سجاد دعوتیم.
بریم برای مهسا کادو بخریم؟
+الان که ظهره و شما خسته ای...غروب میریم باهم ان شاءالله
،،،،،،
با حس دستی رویِ سرم از خواب بیدار شدم.
_اع اینجایی
لبخندی زد
+موهای خیلی قشنگی داری
با دست چشمام رو مالیدم
_مبارکه صاحابش
+بله می دونم ...مبارکم باشه👍
از جام بلند شدم و کش و قوسی به بدنم دادم.
+ساعت خواب ساجده خانم....ساعت 5 غروبه دختر خوب ، دوباره زنگ نزنی بگی تو رو خدا علی پاشو بیا
من دیگه نمیام....شما همه اش خوابی.
_اعع من کجا همه اش خوابیدم....تو هم که خوابیدی
+نخوابیدم دیگه....مامان بابا زنگ زدن. سلام رسوندن
_سلامت باشن دلم براشون تنگ شده مخصوصا حنین سادات
لبخندی زد
+اونم از دهنش زنداداش ساجده نمیوفته
_الهیی...خواهر شوهر کوچولویِ من
علیرضا باخنده گفت:
+ بلند شو خانوم مگه نگفتی میخوای برای مهسا کادو بگیرم.
_هوم
چشم غره ای رفت
+این صد بار...بله...ب...له
لبخند دندون نمایی زدم کف دستم رو گذاشتم رو قفسه سینه ام
_چشم
+چشمت سلامت ، پاشو حاضر شو من میرم پایین
،،،،،
انقدر توی مغازه های سیسمونی ذوق کرده بودم که علیرضا رو به خنده انداخته بود
_وایی علی اون کفش رو
علیرضا کفش رو تو دست اش گرفت
کتونی آل استار اندازه ی نوزاد
+خیلی خوشگله....
_خیلی
+بیا این ام بخریم...!
تو چشم هاش زل زدم و با لحن شیطونی گفتم.
_برای کی بخریم!
لبخندی زد که پشت بند ش منم لبخند زدم
+برای پسر رفیق ام