📲⃟🌼
خیلی ها می پرسن:
"کی گفته محجبه ها فرشته اند؟؟!
امیرالمومنین علی علیه السلام :
◄ همانا عفیف و پاکدامن،فرشته ای ازفرشته هاست.
*حکمت 476 نهج البلاغه
#کانال_حجاب_و_عفاف
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
📲⃟🌼
یادت باشد بانو☝️
تو هم میتوانی سرباز باشی♡
توهم با چادرت~
سرباز زینبی◇
قول دادی که حجابتو نگهداری♥️
#حجاب
#کانال_حجاب_و_عفاف
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
📲⃟🌼
أجرك الله یا بقیة الله عج الله فرجه الشریف
٧صفر شهادت کریم آل الله حضرت حسن ابن علی ابن ابیطالب علیهم السلام تسلیت
هدیهبه روح مطهرکریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام۱۰صلوات
#هفتم_صفر#کانال_حجاب_و_عفاف
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
Mahmoud Karimi - Solhe To Ghiame Karbala [SevilMusic].mp3
2.99M
📲⃟🌼
🎼#نواےعاشقے♥️|…
🎤#محمودڪࢪیمے
<...صُلحِتوقیامِکَربَلـاښت>
#توشھاربعیݩ
#تااربعیݩ۱۴ روز
#کانال_حجاب_و_عفاف
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
📲⃟🌼
دلانہ✨
آقامون حسنِ
بهشون جسارت شد،دم نزدن
عوضش با کرامت، لبخند زدن،
ماهم شیعهی همین آقاییم،
مــثـــلا...
#دلانه
#آقامحسن
#کانال_حجاب_و_عفاف
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
#تلنگر
🎉خــواستـــگـــــاری و نــمـــاز📿
👱🏻جوانے به مادرش گفت :
من خاطرخواه😍فلان دختر شدم .
گفت : کدام دختر❗️
📝آدرس دختر را داد
👜مادر گفت : بچه تو دو رکعت نماز نخوانده اي😒و اين دختر پدرش👴🏻صف اول نماز جماعت است .
مادرش گفت : اگر ميخواهي برايت خواستگاري بروم برو يک هفته اي اداي نمازخوان ها را در بياور .👍😉
👱🏻پسر هم حسابي اداي نماز خوان ها را در آورد .
بعد مادر به خواستگاري💍رفت .
👴🏻 پدر دختر گفت : پسر شما کجاست ؟
ما که او را نمي شناسيم .
تحقيق اجمالي بکنيم تا بقيه خواستگاري .🚶
مادر گفت : سر و ته اين بچه را که بزني در مسجد🕍 است .
تا آدرس پسرش را داد ،
👴🏻پدر دختر گفت :
خانم اين خيلي پسر خوبي🙂است من سجود و رکوع او را ديده ام
👴🏻 گفت : بگوييد : بيايد
👜مادر به خانه آمد و به پسر گفت :
چکار کردي ❓
👱🏻پسر گفت : يک هفته اداي نمازخوان ها را درآوردم .
مادر گفت ؟: اين ها جواب مثبت➕ داده اند .
👱🏻پسر گريه کرد .
مادر گفت : تو چرا گريه مي کني❓
گفت : عجب دستگاهي است .
🗓 يک هفته فيلم بازي کردم ،
✅ جوابم را دادند .
اگر واقعي به سمت خدا مي رفتم ، چکار مي کردند
👤: حجت الاسلام ماندگاری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ○°
•┈┈••✾•🌺🍃✨•✾••┈┈•
#کانال_حجاب_و_عفاف
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
📲⃟🌼
🌱ما ڪھ روۍ حجاب این قدر مقیّدیم، بھ خاطر این است ڪھ حفظ حجاب، بھ زن کمڪ مۍکند تابتواند بھ آن رتبھ معنوۍ عالـے خود برسد🌱.
رهبرانقلابـ !'
#کانال_حجاب_و_عفاف
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
📲⃟🌼
دختر با حیا یعنی:
زیبا باشی،ولی نه با آرایش🧕🏻خوش اخلاق و جذاب باشی،اما نه برای نامحرم
هنر این است که زهرایی باشی🙂🍃
#کانال_حجاب_و_عفاف
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
تم،بزارین یه گوشه
زیبا: من از دست تو دیونه نشم خوبه ولا
بعد رفتن مامان،گوشیم زنگ خورد
نگار بود
- سلام نگار جان
نگار: سلام بر عروس خانم
-عع نگار تو هم اذیتم میکنی؟
نگار: ببخش خواستم بخندیم
-آی که چقدر هم خندیدم...
نگار:رها الان جدی جدی میخوای زنش بشی(نمیتونستم ،فعلن از نقشه ام به نگار بگم): مگه کاره دیگه ای هم میتونم بکنم
نگار: رها ،یه چاقویی چیزی همرات داشته باش که اگه یه موقع خواست کاری انجام بده ،از خودت دفاع کنی)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تسبیح فیروزه ای💗
پارت دهم
باشه ،چشم
نگار:راستی ،امروز دسته جمعی ساز زدیم ،جات خیلی خالی بود - چه خوب،راستی عروسیم بیایااا
نگار:وایی رها من از نوید میترسم...
-واا مگه میخواد بخوره تو رو،عروسی دوستت داری میای
نگار:باشه ،ببینم چی میشه ،قول نمیدم - باشه ،آدرس تالارو برات میفرستم ،چون خودم بیرون نمیتونم بیام
نگار :باشه ،عزیزم
-فعلن بخوابم ،خیلی خستم...
نگار: بخواب گلم ،شبت خوش
صبح روز عروسی رسید
به زور با صدای زیبا بیدار شدم
زیبا: رها پاشو نوید پایین زیر پاش علف زده ( باشنیدن این کلمه ،از مثل موشک از جام بلند شدم و رفتم دست و صورتمو شستم و لباسمو پوشیدم کیفمو برداشتم
رفتم تو اتاق هانا،هانا خواب بود ،بوسیدمش و رفتم پایین زیبا جعبه لباس عروس و داد دست نوید رفتم نزدیک زیبا شدم
-زیبا جون یه کم پول میخوام واسه شاباش دادن؟
نوید: نمیخواد ،من بهت میدم
زیبا:نه بابا شما چرا ،صبر کن عزیز الان میام
زیبا هم رفت و با چند تا تراول برگشت
-دستتون درد نکنه(بغلش کردم و خداحافظی کردم)
سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت آرایشگاه
نوید گوشیشو برداشت و شماره گرفت
نوید:الو ساناز کجایی پس ما الان نزدیکای آرایشگاهیم باشه هر چه زودتر بیا
-ساناز میخواد بیاد؟
نوید: اره گفتم بیاد تنها نباشی
( اینو دیگه کجای دلم بزارم)
رسیدیم آرایشگاه ،از ماشین پیاده شدم
درو بستم
نوید: رها؟
-بله
نوید: اینقدر هولی زنم بشی که لباس عروست یادت رفته؟
- اره ،خیلی لباسو گرفتم ازش
- خوب حالا برو دیگه
نوید: منتظرم تا ساناز بیاد ،تو برو داخل
رفتم وارد آرایشگاه شدم
ده دقیقه بعد ساناز خواهر نوید اومد - سلام
ساناز: سلام عزیزم ،مبارکت باشه
رو کرد به آرایشگر
ژیلا جون ،سفارشیاااا
ژیلا: چشم گلم
نزدیکای غروب آماده شدم ،لباسو پوشیدم ،شنل و سرم گذاشتم
ساناز : ای جااانم ،دوماد ببینه پس میافته ،رها جان شنلت و بنداز ،قشنگی لباست همه رفت زیر شنل - باشه تالار رسیدم در میارم
ساناز : الهی قربونت برم ( ساناز واسه نوید زنگ زد )
ساناز: الو نوید ،
بیا که عروسمون آماده شده
نوید نمیدونی چه عروسکی شده
باشه خداحافظ - کی میاد ساناز جون
ساناز: گفت نیم ساعت دیگه اینجاست - باشه
حالا نوبت ساناز بود که باید آرایش و شینیون میشد
یه ربع گذشته بود و من نمیدونستم چیکار کنم
یه دفعه یه فکری یه ذهنم رسید
به نگار پیام دادم برام زنگ بزنه
نگار زنگ زد - الو سلام نوید جان ،کجایی؟
نگار : چی میگی رها
- آها باشه عزیزم الان میام پایین
نگار: حالت خوبه رها ؟
- فدات شم میبوسمت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸