eitaa logo
حجاب و عفاف
42.6هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
5.8هزار ویدیو
24 فایل
ادمین های کانال خواهران @sadate_emam_hasaniam @yazahra_67 @shahid_40 و همچنین تبادل وتبلیغ👇 @yazahra_67 وتبادل حمایتی نداریم 💐حجاب بوته ی خوشبوی گل عفاف است🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حسن و خلق و وفا کس به یارما نرسد تو را در این سخن انکار کار ما نرسد اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده‌اند کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...در يك روز، نگران يك سال نباش؛ كه غم هر روز، برای آن روز کافی است. اگر يك سال از عمرت مانده باشد، خداوند عزّوجلّ از پس هر روز، روزىِ تازه ‏ات را خواهد داد، و اگر يك سال از عمرت نمانده باشد. پس چرا غم و اندوهِ زمانى را مى‏خورى كه از آنِ تو نيست؟! حکمت 379 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 ✨ چادرت را که به سر کردی! دلم هری ریخت چقدر خصلت "زهـرایی" تو کامل شـد...♥️ 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
دررفـت‌وآمدقـدم‌‌های‌بی‌تفاوت‌شهر⏳! انگار. . . آوارمیـشودبردلـم‌اضطـراب‌نبودنت🥺" +دنبـال‌کانال‌خوب‌‌ومفـیدمیگردی‌؟ دنبال‌محفلی‌واسه‌مطالب‌امام‌زمانی‌وعربیجات‌ واحادیث‌هستی؟😍🌸 یه هیئت دختروووونه! یه هیئت همه چی تموووم! آخه میزبون هیئت دخترای طلبه دهه هشتادین که توحوزه شون هیئت زدن🥺😍 کاری‌نداره‌بزن‌روپیوستن‌اگه‌بدبودلف‌بده 📿→تجـمع‌بچـه‌های‌‌هیئتی‌↓↓↓ •♥️@Reyhanatorasooll♥• •♥️@Reyhanatorasooll♥• •♥️@Reyhanatorasooll♥•
حجاب و عفاف
دررفـت‌وآمدقـدم‌‌های‌بی‌تفاوت‌شهر⏳! انگار. . . آوارمیـشودبردلـم‌اضطـراب‌نبودنت🥺" +دنبـال‌کانال‌خوب‌
میگما کانال به این باحالی دیده بودین؟؟ هیئت دخترونه آخه؟؟؟؟ 🥺🥲 بی تعارف یه کلمه بگم فقط آقا عالین عااالی🥺❤ بیا وببین چه غوغاااایییه↓↓↓ https://eitaa.com/joinchat/315686960C1d06f47129
آقای امام رضا(ع) رحم کن بر جانی که جز آغوشت پناه ندارد السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
با سلام خدمت بزرگواران رمان ناحله دیشب به پایان رسید 🍃 امیدوارم موردپسند شماعزیزان بوده باشه و از فردا شب رمان جذاب دیگری در کانال بارگذاری میشه ...😍
💌 🎀 پیامبر اکرم «ص» فرمودند: هر که دختر داشته باشد، خداوند در پـــی یـــــــاری، کمک و آمرزش اوست.💕 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمثیلی جالب از بهشت... همراهان گرامی وقتتون بخیر 😍❤️ تصاویری زیبا از معانی سوره واقعه هر چند زیبائیهای فوق تصور ان شاءالله قسمت و روزیمون😍 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
حجاب و عفاف
...🌿 روحش‌شادو‌یادش‌گرامی اللهم‌صل‌علی‌محمدوآل‌محمدو عجل‌فرجهم سپاس‌از‌همراهی‌سبزتان🍃دعای‌خیر‌شه
دوستان خیلییی پیام میدادین که عکس شهیدی که در رمان ناحله هستن و بزاریم بفرمایید 👆🏻 خدمت شما شهید محمد عبداللهی فریز هندی فقط دوستان این و یادتون نره فقط و فقط شباهت سنگ مزار و وصیت نامه و شفاعتنامه اشون شباهت داره با شهید رمان ناحله و بیشتر رمان ناحله تخیل ذهن نویسنده و برگرفته از زندگی چند شهید هست...
همسر فرعون‌! تصميم‌ گرفت‌ که عوض‌ شه؛ وشُد یکی از زنان‌ والای بھشتی... پسرنوح! تصميمی برای عوض‌ شدن‌ نداشت غرق‌ شد و شُد درس‌ عبرتی برای آیندگان... اولی همسر‌ يک طغيانگر بود...! و دومی پسر یک پيامبر....! برای عوض‌ شدن‌ هيچ‌ بھانه‌ای قابل‌ قبول‌ نيست اين‌ خودت‌ هستی که تصميم‌ می‌گيری عوض‌ بشی! 😇 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفی کن و در خلوت محزون من ای دوست آرام و قرار دل دیوانه‌ی من باش... 🕊 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
هرزمان (عج) رازمزمه‌کند همزمان‌ (عج)‌ دست‌های‌‌‌‌‌مبارکشان‌‌‌‌‌رابه سوی‌آسمان‌بلندمیکنندو‌برای‌آن‌جوان‌ میفرمایند؛ چه‌خوش‌سعادت کسانی‌که‌حداقل‌روزی یک‌بار را زمزمه می‌کنند؛)♥️🌱! "بخونیم‌‌‌‌‌باهم " 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
بسم رب الزهرا س'
'🌸°.. - بالا گرفته‌ایم برایت دو دست را ای مرد مستجابِ قنوت و دعا بیا فهمیده‌ایم با همه دنیا غریبه‌ایم دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا - 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_بہ حِجاب اِحتِرام بِگذارید که•••🦋💙 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹این نامه را لیلا فقط بخونه... 🔆تقدیم به تمام لیلاهای صبورسرزمینم که ... 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
4_6030726157710656248.mp3
1.62M
اینو گوش بدید ؛ عاشق بشید شور و شعورِ عشق را در دل های عاشقِ شهادت می توان یافت . 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
💌شهید‌سید‌حسن‌نصرالله: ما به دنبالِ آخرت هستیم دنیای شما برای ما حتی به اندازه یک بند کفش و آب بینی بُز هم نمی‌ارزد... 🌱 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چراغ راه۸ شهیدسی حسن‌ایزدزهی : •┈•✨•✾🌹✾•✨•┈• خواهر گرامی از حضرت زینب (سلام الله علیها) سر مشق بگیر و حجابت را حفظ کن که بهترین زینت برای زنان همان حجاب اسلامی است. و در پایان از امت حزب الله و شهید پرور میخواهم که امام را تنها نگذارن و پیرو امام باشید و راهش را ادامه دهید که همان راه خداست.✨ "دعای کمیل" و دعا های توسل را حتما بپا دارید و به جبهه ها کمک کنید . 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_رضا معلوم هست تو چی میگی؟یکم عقلتو به کار بنداز بفهم چی میگم بودن اون تو این خونه مثل سم میمونه. همسرش صدایش را بالا برد و گفت:بس کن زن این چه حرفیه نمیتونم بیرونش کنم که. _من نمیدونم یه کاریش بکن خودت بچه هاتم دارن ازش الگو میگیرن یعنی نمیفهمی؟ رضا چند قدمی را طی کرد و به ریش و سیبیل بلندش دستی کشید. این روزها عرصه بر او تنگ شده بود. دلش یک خواب راحت و زندگی بی دردسر میخواست. بالا آوردن بدهی ها و خرابکاری های شرکت یک طرف و غر زدن های همسرش یک طرف. نمیتوانست با هیچ کدام کنار بیاید. _هه دلم خوشه بچه بزرگ کردم. یک کدومشون نمیان بگن باباجان چیکار داری چیشده انقدر پریشونی؟ کمی مکث کرد و سپس گفت:به دخترات کاری ندارم اما اون پسر خرس گنده نمیاد دو دقیقه تو شرکت بشینه چهارتا کار از رو دوش من بدبخت برداره. تازه طلبکارم هست چرا بهش ماهیانه نمیدم. صدایش را بالا برد طوری که بچه هایش بشنوند. _آخه پسره بی عرضه نه کار داری نه کاسبی پولم میخوای؟ رو کرد به همسرش و انگشتش را به نشانه تهدید تکان داد:خوب گوش کن خانم من انقدر مشغله فکری دارم که غرغرای تو برام ارزشی نداره. مریم خانم بیشتر عصبی شد و گفت:یعنی چی رضا؟پنبه و آتیش میدونی یعنی چی؟ این ماریه که خودت انداختی تو دامن ما خودتم باید برش داری مگرنه... حرفش تمام نشده بود که پسرش از اتاق بیرون آمد و گفت:چه خبرتونه باز؟ بس نیست جنگ و دعوا؟ آقا رضا جلو رفت و یقه پسرش را گرفت. _تو دیگه ساکت شو که هرچی بدبختی میکشم زیر سر تو مفت خوره. ۲۵سالش شده مثل بختک از صبح تا شب چسبیده به تخت و موبایلش. نه کاری، نه کاسبی، نه هنری.. مهرزاد خودش را کنار کشید و با طعنه گفت: شمایی که کار و کاسبی و هنر داری طلبکارات فردا پس فردا صف میکشن دم خونه. _دِ از بس دادم شماها خوردین و کوفت کردین که این شد وضعم. مهرزاد کتش را به تن کرد و گفت:نه پدر من مدیریت میخواد که شما بلد نیستی. سپس از خانه بیرون رفت و صدای پدرش در هیاهوی بادی که می وزید گم شد. 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
از حرف های مادرش سر در نمی آورد. مگر آن دخترک بیچاره چه گناهی داشت که مستحق این همه تهمت و آزار و اذیت بود؟ از زمانی که او پایش را بی خانمان به خانه آن ها گذاشت روز خوش به خود ندیده بود. همش آزار، همش تحقیر، همش توهین.. چند بار میخواست او را از دست مادر بی رحمش نجات دهد که نمی شد چون خودش تنبیه می شد. کوچه پس کوچه های برفی زمستان را طی میکرد در حالی که فکر و ذهنش همه معطوف دختری معصوم و دل پاکی بود که از کودکی در خانه آن ها زندگی میکرد. روز به روز بزرگ شدنش را می دید و علاقه اش به او بیشتر میشد. روی سخن گفتن با هیچ کدام از اعضای خانواده اش را هم نداشت تا به آنها بگوید که دل در گرو فردی داده که ذره ای به او اعتنا نمیکند و تمام هدفش از زندگی، درس خواندن و سخن گفتن با خداست. شبها پشت در اتاقش میماند و تلاوت قران و گریه هایش را میشنید. آن دختر دل و دینش را برده بود و او چاره ای جز تحمل نداشت. دستان یخ زده اش را درون جیبش فرو کرد و به رد پایش روی برف ها خیره شد. چقدر دلش میخواست با دختر رویاهایش اینجا قدم بزند. مهرزاد..پسر بیست و پنج ساله ای که بخاطر تنبلی و کمی بی قیدی هیچ جا نمیتوانست کار پیدا کند، اکنون در این فکر بود که بدون کار نمیتواند همسرش را خوشبخت کند. و چقدر خوش خیال بود که فکر میکرد دختر قصه ما همسر او میشود. بعد از کمی قدم زدن به خانه بازگشت. هوای زمستان برایش دل گیر بود و تنهایی قدم زدن هم سخت و دشوار. زنگ را فشرد که در باز شد. پایش را که درون خانه گذاشت، باز هم مثل همیشه صدای غرغر کردنا و‌ داد زدن های مادرش را شنید. _چند بار بگم بهت راس ساعت باید با مارال ریاضی کار کنی؟ مگه کم پول دادیم خرجت کردیم تا اون درس وامونده رو بخونی؟ باید یه جا به درد بخور باشی یا نه؟ حورا تا صدای در را شنید سمت اتاقش دوید تا چادر به سر کند. از همان جا گفت:چشم زن دایی باهاش کار میکنم. چادرش را که به سر کرد، یک راست از اتاقش خارج شد و سمت اتاق مارال رفت. در زد و داخل اتاقش شد. _سلام مارال خانم چطوری؟ مارال، دختر ۱۰ساله آقای ایزدی پرید طرف حورا و گفت:سلام حورا جونم خوبی؟ کاش زودتر میومدی.مامان مجبورم کرد تا شب درس بخونم. درس خوندن فقط با تو شیرینه. حورا، مارال را در آغوش کشید و خدا را شکر کرد که در این خانه لااقل یک نفر هست که او را دوست بدارد. 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄