هدایت شده از 🇮🇷 جواهرانه 🇵🇸
6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مطالبه اثر دارد 👌
رئیس میراث فرهنگی دلیجان عزل شد|| برخورد قاطع دستگاه قضا با هنجارشکنی
🔹در پی بروز ناهنجاری و رفتار خارج از شئونات اخلاقی در مجتمع گردشگری دودهک دلیجان در روز جمعه گذشته رئیس اداره میراث فرهنگی دلیجان عزل و از کار برکنار شد.
🔻رئیس کل دادگستری استان مرکزی اقدامات قاطع دستگاه قضا در موضوع کاروانسرای دودهک را اعلام کرد
🔹دستگاه قضا بلافاصله پس از دریافت گزارش مبنی بر هنجارشکنی در کارونسرای دودهک به موضوع ورود کرده و در کوتاهترین زمان ممکن برخورد قاطع کرد.
🔹برکناری و عزل رئیس میراث فرهنگی دلیجان، پلمب محل کاروانسرا با دستور دادستان، تعلیق مجوز و فعالیت کاروانسرا، بازداشت مدیر کاروانسرا توسط دادستان و لغو مجوز شرکت گردشگری اعزام کننده تور گردشگری از اقدامات قاطع دستگاه قضا بود
🔹تامین امنیت اخلاقی مردم مهمترین موضوعی است که در دستور کار دستگاه قضا است و در این زمینه با هنجارشکنان تعارف نخواهد کرد.
@Javaheraneh 🌸
۱۸ تیر ۱۴۰۰
هدایت شده از 🇮🇷 جواهرانه 🇵🇸
✊ صدای گوهرشاد باشیم ✊
📍در #21_تیر 1314 بیش از 2000 نفر ایرانی برای دفاع از #غیرت و #حیا در پاکترین مکان خدا #مسجد_گوهرشاد توسط رضا شاه زنده به گور شدند ولی هنوز این شبهه در بین جوانان ایران زبان به زبان میچرخد!
🔻 #رضا_شاه #بی_حجابی را #اجبار میکرد!
🔺 #جمهوری_اسلامی #حجاب را اجبار میکند!
⁉️ فرقش چیست؟
📣 صدای ما از گوهرشاد کتاب بی پرده با حجاب (کاربردیترین پاسخها به #شبهات_حجاب)
📣 صدای شما از گوهرشاد خرید کتاب و رساندن آن به دست مخاطب
به همراه #ویژه_نامه قیام گوهرشاد و #کارت_پستال
🔸#تلاوتی_از_جنس_آرامش🔸
@telavate_aramesh
📞۰۲۶۳۲۷۷۷۰۶۶
📱۰۹۳۵۸۸۳۵۶۹۱
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب_خوب_زندگی_خوب
@Javaheraneh 🌸
۱۸ تیر ۱۴۰۰
هدایت شده از 🌹بنیاد مهدویت شهر بهارستان🌹
AUD-20201211-WA0269.mp3
4.34M
💫💫 صلوات ...اوالحسن ضراب اصفهانی
🥀 مرحوم سید ابن طاووس ...می فرمایند...اگر از هر عملی در عصر جمعه غافل شدی ...از صلوات ابو الحسن ضراب اصفهانی غافل نشو ...که سری است از اسرار الهی 🥀
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج ❤️
💫 کانال تخصصی مهدویت 👇
.
╭┅─────────┅╮
🔘@kanonemahdavi
╰┅─────────┅╯
۱۸ تیر ۱۴۰۰
۱۸ تیر ۱۴۰۰
من شکایت دارم…
از آن ها که نمی فهمند چادر مشکی من یادگار مادرم زهراست
از آن ها که به مسخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را ؛
چـــــرا نمی فهمی؟
این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد
حـــُرمــت دارد !
دلایلِ عقلی حجاب ، دلیلِ ششم
🔰 ویژه هفته عفاف و حجاب
💫 ان شا الله بسته های ویژه خواهیم داشت....با ما همراه باشید...
👇💫 کانال تخصصی عفاف و حجاب..
@hejabmahdavy
۱۸ تیر ۱۴۰۰
دلایلِ عقلی حجاب ، دلیلِ ششم
🔰 ویژه هفته عفاف و حجاب
💫 ان شا الله بسته های ویژه خواهیم داشت....با ما همراه باشید...
👇💫 کانال تخصصی عفاف و حجاب..
@hejabmahdavy
۱۸ تیر ۱۴۰۰
۱۸ تیر ۱۴۰۰
#پارت2
#قسمت_یازدهم
#دانلودکده_امیران
_ چرا نگفتی مزاحم داری ؟
_مزاحم نبود ، ساسان بود. یکی دو بار اومده بود که خودم دک کرده بودم بره .
_نرگس یارو یکی دو بار اومده سراغت بعد تو نگفتی ؟
_میگفتم که مثل الان داد بزنی و به من مشکوک بشی؟
_ من مشکوک نشدم .میگم چرا نگفتی ؟ غریبه که نیستیم خانوادتیم .
_اگه می گفتم همیشه میخواستی بیای ببری و بیاری.
_ چه عیبی داره؟ ناراحت میشی از این که با اطمینان خاطر مسیر طی کنی؟
نه خیر ناراحت نمیشم. اما دوستام مسخرهام میکنن . در ضمن رفتار تو با من جوریه که من حس می کنم به من اعتماد نداری دوست داری همش منو چک کنی؟ آزادیم رو بگیری ؟
_نرگس؟!
_ بهتره بریم دیگه .من خستم .
_دیگر حرفی نزدیم . از من جلوتر رفت و جایی که ماشین رو پارک کرده بود نشان داد.
نویسنده:وفا
#کپی_حرام‼️
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━━┓
📌 @downloadamiran
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
۱۸ تیر ۱۴۰۰
F.Ghaffari:
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#بازگشت
#قسمت_دوازدهم
در ماشین فقط صدای موزیکی بود که از رادیو پخش میشد و سکوت بینِ ما را میشکست. کمی از آموزشگاه دور شده بودیم که محمد روبهروی یک بستنی فروشی نگه داشت و از ماشین پیاده شد. وقتی برگشت یک سینی در دستش بود که دو ظرف بستنی داخل آن. تعجب کردم. از محمد ، رفتارهای عجیب و غریب میدیدم. نه به آن چند دقیقه قبلش که با یک مَن عسل هم نمی شد آن را خورد نه به بستنی گرفتنش . یکی از ظرف های بستنی که چند رنگ بود و به سمت من گرفت و گفت: _فراموش کن هر چی که اتفاق افتاده. منم فراموش می کنم.
_ تو خوبی؟!
_ آره ، چطور مگه ؟
_هیچی ، نه به داد زدن و دعوا کردنت نه به این که میگی قضیه رو فراموش کنم.
_ خوبی به من نیومده ؟
_چرا اومده فقط کاش همیشه اینطوری باشی. و از دستش بستنی را گرفتم و شروع کردم به خوردن.
_ میگم امروز اومده بودم دنبالت که بریم پاساژی ، جایی، برای مامان هدیه بخریم.
_ هدیه بخریم؟! برای چی؟
_ خانم باهوش فردا اول اردیبهشته ، تولد مامان.
با دست زدم روی پیشونیم گفتم :
_ آخ راست میگیا! فراموش کرده بودم. حالا چی میخوای بگیری؟
_ بگیری نه بگیریم . نمیدونم گفتم شاید تو فکری داشته باشی که میبینم اصلا یادت نبوده.
_ محمد از بس که فکرم مشغول درسامه ، وقت نمیکنم به چیز دیگه ای فکر کنم.
یکم فکر کردم و بعد بشکنی زدم وگفتم: _فهمیدم .
_چیو فهمیدی؟!
_ اول بریم سمت پاساژ بزرگ . یکی دو ماه پیش مامان عکس یه لباسو نشون میداد به من. میتونیم سه نفری پولامون رو روی هم بذاریم و بخریمش .بعدشم کیک بخریم و بریم خونه. راستی علی میدونه؟
_ آره. خونه دوستشه. باید سر راه بریم دنبالش. نگاهی به ساعت کردم . نُه شب بود. با گوشی محمد زنگی به خانه زدم به مامان گفتم گشتی در شهر میزنیم و بعد به خانه میرویم. اول به سمت پاساژ رفتیم .دعا دعا میکردم، کتدامنی که مامان عکسش را به من نشان داده بود هنوز به فروش نرفته باشد. کل پاساژ را زیر و رو کردیم تا بالاخره مغازهای که آن را میفروخت پیدا کردیم. با کلی چانه زدن سر قیمت ،آن را خریدیم. محمد ،مدام غر میزد که *چه قدر گران خریدیم و از این حرفا* منم میگفتم: _میخواستی با من نیای خرید .خودت یه فکری برای کادو تولد میکردی.
از شیرینی فروشی نزدیک همانجا هم یک کیک به شکل قلب گرفتیم که روی آن شکلاتی بود و با خامه سفید نوشته شده بود« تولدت مبارک » . چند کلاه تولد و برف شادی و شمع هم گرفتیم .
محمد ماشینش را بیرون خانه پارک کرد و همگی با هم وارد خانه شدیم. علی هیجان داشت و از اینکه می خواستیم مامان را غافلگیر کنیم ،خیلی خوشحال بود. آنقدر بی سر و صدا وارد خانه شدیم که مامان متوجه ما نشده بود.
علیر رفت دنبال مامان و من و محمد هم هدیه تولد و کیک را روی میز ، وسط پذیرایی گذاشتیم. روی کیک چند شمع گذاشتم و روشن کردم. همزمان محمد بابا تماس تصویری گرفت تا در جشن کوچکمان ، همراه ما باشد.
علی ، مامان را چشم بسته به سمت پذیرایی میآورد با یکدوسه من دستش را از روی چشمهای مامان برداشت و من برف شادی را روی سر مامان خالی کردم.
مامان با دیدن صحنه روبرو اشک شوق در چشمانش جمع شد .
بغلش پریدم و یک ماچ گنده از لپهایش گرفتم.
_ قربونت برم ، تولدت مبارک.
_ وای بچه ها خیلی ممنون. اصلا فکرشم نمیکردم
بعد از من علی و محمد جلو آمدند و تبریک گفتند. بابا هم تبریک گفت و هدیه اش را که از قبل تهیه کرده بود، به مامان گفت کجای خانه گذاشته تا مامان برداردش. ولی چون شیفت کاری بود مجبور شد تماس را قطع کند .
بعد از کلی مسخره بازی من و علی سر خاموش کردن شمع ها ، مامان کیک را برید و هدیه اش را باز کرد.
آن شب یکی از بهترین شبهای عمرم بود.
نویسنده:وفا
#کپی_حرام‼️
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━━┓
📌 @downloadamiran
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
۱۸ تیر ۱۴۰۰
دلایل عقلی حجاب، دلیل اول
🔰 ویژه هفته عفاف و حجاب
💫 ان شا الله بسته های ویژه خواهیم داشت....با ما همراه باشید...
👇💫 کانال تخصصی عفاف و حجاب..
@hejabmahdavy
۱۹ تیر ۱۴۰۰
دلایل عقلی حجاب ، دلیلِ دوّم
🔰 ویژه هفته عفاف و حجاب
💫 ان شا الله بسته های ویژه خواهیم داشت....با ما همراه باشید...
👇💫 کانال تخصصی عفاف و حجاب..
@hejabmahdavy
۱۹ تیر ۱۴۰۰
دلایل عقلی حجاب ، دلیلِ سوم
.
🔰 ویژه هفته عفاف و حجاب
💫 ان شا الله بسته های ویژه خواهیم داشت....با ما همراه باشید...
👇💫 کانال تخصصی عفاف و حجاب..
@hejabmahdavy
۱۹ تیر ۱۴۰۰