#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#قسمت_پنجم
نماز با اشک؟
✅❓😢❓
استاد پناهیان:
نماز چیز عجیبیه!
هر کس از آیت الله بهجت رحمت الله علیه نصیحت می پرسید
می فرمودن:
" برو نمازتو درست کن همه چیز درست میشه..."
💥➖🌎➖🌺
ایشون از آیت الله قاضی قدس سره مطلبی رونقل می کنند؛
مرحوم قاضی همیشه مکرر می فرمودند:
💥هرکس نمازش را درست کرد و در مقامات معنوی به جایی نرسید، آب دهان به صورت من پرت کند......
😯
چجوری باید "نماز خوب"بخونیم؟
خیلی ساده هست!
💥👌
خوب دقت کنید!
"نماز یه عبادتی نیست که لازم باشد شما آن را با "حال" بخوانید! یا با اشک بخوانید! با گریه و سوز و عشق بخوانید
💧💢
برای دلهای ما آدمها اقبال وادباری است.
بعضی وقتا آدم حال عبادت دارد
و بعضی وقتها هم "حال عبادت ندارد."
✅🔛⛔
💥💥💥نماز در مرحله ی اول فقط رعایت ادب است نه عشق به خدا...💥💥💥
➖💠➖➖
اگه دوست داری نمازت خوب بشه و این همه ثمر داشته باشه این بحث رو دنبال کن
با هر نمازی، هر روز تمرین ادب کن مقابل خدا...
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج♥️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#قسمت_پنجم
#دانلودکده_امیران
#بازگشت….
با خوردن باد به صورتم کمی از حرارت درونم کم شد . در ان یکساعتی که آنجا بودم ، گویا کلی انرژی صرف کرده بودم که احساس خستگی میکردم . دلم خیلی گرفته بود . در عرض یک ساعت بهترین دوستم را از دست داده بودم . نیاز به کمی قدم زدن داشتم تا با خودم کنار بیایم . از گوشه ی پیاده رو راهم را گرفتم و رفتم .
نمیدانم چه قدر راه رفته بودم و چند ساعت گذشته بود اما وقتی به خود آمدم ،خودم را در خیابانی نا آشنا دیدم . هوا روبه تاریکی رفته بود و مطمئن بودم مامان از اینکه خانه نرفته بودم ،نگران شده است. دست در کیفم کردم تا گوشی ام را دربیاورم ،اما هر چه قدر گشتم پیدایش نکردم .یادم نمی آمد آخرین بار کجا گذاشته بودمش . فکر اینکه دوباره برگردم به خانه ی ساسان هم بیهوده بود . چون آدرس دقیق را نمیدانستم.
به اطراف نگاهی کردم . خودش بود ! به مغازهی سوپرمارکت آن طرف خیابان رفتم و خواهش کردم که بگذارد با تلفن مغازه به خانهمان زنگ بزنم . به بوق دوم نرسیده مامان تلفن را، برداشت :
_الو مامان . منم نرگس .
_کجایی تو دختر ؟ میدونی چند بار به اون تلفن بی صاحاب شده ات رنگ زدم !
_سلام . به جای این حرفا میخوام بگم یکم دیر تر میرسم خونه ،نگران نباش.
_چیو نگران نباشم . محمد اومد خونه دید تو نیستی و ماجرای بیرون رفتنت هم از علی شنید ،قاطی کرد اومد دنبالت .
_ چی ؟! اومد دنبالم!
_اره . حالا بهش زنگ بزن و آدرس بده بیاد دنبالت.
_اخه چرا بهش گفتین .
_بلاخره علی میگفت .
_اخه الان میاد آبروریزی راه میندازه که . میذاشتین من خونه میرسیدم بعد محمد و مینداختین به جون من .
_نرگس درست صحبت کن.ما هرچی ….
نگذاشتم ادامه بدهد .چون حرفش را از حفظ بودم :
_,بله میدونم ،شما هرچی میگین صلاح منو میخواین .
تلفن را با «فعلا خداحافظ»قطع کردم .
نمیدانستم باید چکار کنم.بهتر بود به محمد زنگ میزدم . هرچه قدر هم که سرم داد میکشید مطمئنا بهتر از این بود که سوار ماشینی میشدم که راننده اش را نمیشناختم.
اول از فروشنده آدرس دقیق را پرسیدم و بعد به محمد زنگ زدم و گفتم به دنبالم بیاید .بدون هیچ حرفی تلفن را قطع کرد.
بدون شک آرامش قبل از طوفانش بود و باید تا رسیدن طوفان منتظر میماندم .
ادامه دارد …
نویسنده:وفا
#کپی_حرام‼️
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
🦋 @downloadamiran 🦋