eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
ツ🍀 ✔دانشگاه فرهنگیان تهران ✔مدرسه ی کوثر، شهر اندیشه ،شهریار 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
هدایت شده از دانشگاه حجاب
ممنون از همه اونایی که نمیذارن احساس خستگی کنیم 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شکوه دختران فاطمی درچهارباغ اصفهان 💥 🥀🥀باحضورت،باچادرت ،کمرنگ کن رنگ بی بیحابی را 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
بخش دوازدهم 🔺 یکی دیگه از دلایل اینکه ما سلبریتی خوب کم داریم اینه که مدارس ما ضعیف عمل کردن. اساسا اینکه دین در جامعه ما نسبتا سطحی هست به خاطر ضعف مدارسه. چرا؟ 👈🏼 چون نظام آموزشی مدارس ما بیش از اینکه به "تقوای بچه ها" اهمیت بده، به "پر کردن حافظه دانش آموزان" اهمیت میده. 🔸 ما در بحث ادب گفتیم که یک مدرسه خوب مدرسه ای هست که به تقوا که همون رعایت ادب هست خیلی بیشتر از حفظیات بچه ها توجه کنه. ⭕️ آدمی که ادب نداشته باشه هر چقدر در جایگاه های بالاتری قرار میگیره ضربه بیشتری به خودش و دیگران خواهد زد. اگه دقت کرده باشید اکثر سلبریتی ها آدمای بی ادبی هستن و برای جلب توجه مردم حاضرن هر کاری انجام بدن. اگه بخوان از کسی انتقاد کنند بدترین فحش ها رو نثار مخالفشون میکنند! 🔷 اما ادب میگه صبر کن! چه خبرته؟ تو حق نداری هر کاری دلت خواست انجام بدی. تو حق نداری هر لباسی خواستی بپوشی، تو نباید هر حرفی به زبانت اومد بزنی و... ✅ پس یکی از کارهایی که مدارس باید انجام بدن اینه که عمیقا موضوع ادب رو در دستور کار قرار بدن. 🔸 مدرسه خوب مدرسه ای نیست که صرفا دعای فرج و قرآن به بچه ها یاد بده! آموزش آداب اجتماعی و دینی اولویت اول مدارس ما باید باشه. 📌ادامه دارد۔۔۔ 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
⬅️ آزادی :( 🔺اثر سید محمدرضا موسوی 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ستاره سهیل(٨) کیان، لبخندی از روی صمیمیت زد: «به‌به! داداش آرش! میزونی دادا؟» آر
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ستاره سهیل(٩) وقتی که مطمئن شد، تمام توجه دلسا به آن‌هاست، صورتش را با عشوه و لبخندی خاص به طرف کیان برگرداند. صدایش را نازک کرد: «آخه، زحمتتون می‌شه!» لبخند، رویِ صورت کیان جانی دوباره گرفت. دست‌پاچه جواب داد: «زحمتی نیست. شما تاج سری، افتخار بدین» ستاره که هم‌چنان زیر نگاه پر حسرت دلسا بود، با غرور و مانند یک ملکه‌، روی صندلی جلوس کرد. کیان سرش را به نشانه احترام کمی خم کرد و چند قدم عقب عقب رفت. وقتی که کاملا دور شد، مینو در حالی‌که داشت لیوان آب‌پرتقال را همراه با شیرینی خامه‌ای بزرگی در دهانش می‌چپاند، گفت: «ما.. این‌جا برگ چغندریم... دیگه؟ نه سلامی، نه علیکی...» ستاره سرش را به سمت مینو چرخاند. - یواش‌تر بخور، چه خبرته؟ مینو با دهان پر گفت: «نمی‌تونم... خیلی گرسنمه... تازه باید.. به کیان هم افتخار بدی... خودش گفت دیگه! دوباره برامون میارن... بخور، بخور. خیلی.. خوشمزه است.» ستاره انگار داشت با خودش بلند بلند حرف می‌زد: «زمین خوردن من‌ رو مسخره می‌کنی؟ تازه اول کاره، خانم خانما...» مینو داشت خامه هایی را که دور دهانش چسبیده بود، با دستمال پاک می‌کرد. پرسید: « راستی، این قضیه مسجد چیه بابا به منم بگین...بچه‌ها تعریف می‌کنن و می‌خندن.» ستاره دوباره دمغ شد. با حرص گفت: «من یه آشی بپزم برا این دختر.» با دیدن چهره شاداب مینو خیلی زود، حالت چهره‌اش تغییر کرد. لبخندی روی لبش پهن شد. - زودتر بخور، می‌خوایم حسابی خوش بگذرونیم، اون طرف‌تر یه استخره آبه، بریم قدم بزنیم. مینو داشت انگورهای قرمز را دو تا یکی در دهانش می‌گذاشت، با دست به آرش اشاره کرد که با صدای بلند، در حال حرف زدن بود. - دوستان! دوستان! همه یه لحظه... لطفا... بابا این زیپ دهنتون رو بکشین.. دیگه... شوخی کردم، بابا! حالا ناراحت نشین صبح پیام عشقولانه بفرستین رو گوشیم که ما دیشب دل‌خور شدیم، بیا از دلمون در بیار...والا ما صاحب داریم ..به پیغمبر ما صاحب داریم. بعد نگاهش را به سمت دختر قد بلندی کشاند، که داشت با افتخار نگاهش می‌کرد. ادامه داد: «اگر بچه‌های خوبی باشین دوتا خبر خوب دارم. اول این‌که امشب دونگی مونگی نداریم... همه امشب مهمون آق کیان گلن... اما دومی... هیشکی نمی‌تونه حدس بزنه، چون... چون چی؟... صدای همه درآمده بود. - بگو دیگه، بابا! نکنه سر کاریم؟ خالی‌بند! -جونت دربیاد. بگو دیگه! آرش که خودش را نمک مجلس و همه چیز را طبق میلش می‌دید، گفت: «دومین سورپرایز... قراره امشب... آقا نمی‌گم، خیلی حرف می‌زنین..» پسر مو فرفری سیبی را محکم به طرف آرش پرت کرد. آرش سیب را در هوا قاپید. -برو بابا! تو از بچگی یه روده راست تو شکمت نبوده. -آره خبری نیست. فکر کرده این‌جا کلاسه مزه بپرونه. آرش که دید واکنش‌ها نسبت‌به خبر داغش درحال فروکش کردن است، بالاخره تسلیم شد. -باشه، بابا! می‌گم. جوش نیارین. امشب قراره کیان جون،... برامون بخونه. صدای جیغ و هورای مهمانان بلند شد. ❌کپی به هر نحو ممنوع! در صورت ضرورت به این آیدی پیام دهید. 👇 @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
هدایت شده از دانشگاه حجاب
لینک کانال اینترنت ارزان👇 eitaa.com/joinchat/1409155089C180aa07471 eitaa.com/joinchat/1409155089C180aa07471 ✅ مورد تایید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220613-WA0006.mp3
13.07M
🌾🌾🌾 🌾🌾 🌾 👌واجب فراموش شده قسمت دوازدهم 🛑📣 هر امر دینی مانند نماز و حج و روزه و امر به معروف و نهی از منکر و .... احکام و آموزش خاص خودش را دارد که یادگیری آنها بر هر مسلمان واجب است و ترک هر واجب دینی و شرعی کفر دینی به همراه دارد🧐 و من الله التوفیق 🎵 استاد علی تقوی، استاد حوزه و دانشگاه 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
مسااااااابقه 💐😋💐 مسااااااابقه ❤️ دانشگاه حجابیا سلاااام✋ ♻️ تا الان مسابقات مختلفی رو برگزار کردیم و الان مسابقه جدید و آسونی داریم که تا الان این مدلیشو نداشتیم 🙈 🔥چالش سین، مسابقه اینبارمون هست. که فقط تا جمعه مهلت داریم. 🤔 مسابقه به این شکله: به هر کسی یک بنر اختصاصی میدیم و هر فردی باید بنر خودش رو برای مخاطبین یا گروه هایی که هست ارسال کنه و بنر هر کسی که تعداد بازدید بیشتری بخوره برنده هست و جوائزی تقدیم نفرات برتر میشه. ✅ این مسابقه خیلی ارزشمنده و دست کم نگیریمش. چون به این بهونه هممون داریم دوستامون و خیلیای دیگه رو به یک کانال با محتوای مفید دعوت میکنیم. 📲 کانال چالش و مسابقه دانشگاه حجاب 👇 eitaa.com/joinchat/3050242106Cddb58ec4ec آیدی شرکت در مسابقه در کانال بالا سنجاق شده👆 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 کلیپ فوق العاده در مورد آثار و عواقب بدحجابی 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روان‌شناسی شایعه و روشهای مقابله نویسنده: دکتر غلامعلی افروز ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی 🎓 @Hejabuni | دانشگاه‌حجاب 🌸
دانشگاه حجاب
#معرفی_کتاب روان‌شناسی شایعه و روشهای مقابله نویسنده: دکتر غلامعلی افروز ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسل
معرفی کتاب روانشناسی شایعه و روشهای مقابله.mp3
2.62M
بریده‌ای شنیدنی از یک کتابِ بسیار کوتاه و بسیار مفید... 😍 📗روانشناسی شایعه و روشهای مقابله (اثر دکتر افروز) شما با شنیدن بخش خوانده شده، یاد چه کسانی افتادید؟؟ 🌸 @Hejabuni | دانشگاه‌حجاب 🎓
بخش سیزدهم 🔺 یکی از مشکلات بسیار مهم جامعه ما اینه که روحیه اغلب مردم ضعیف هست و این ضعف موجب میشه که کل جامعه ضعیف بشه و هر خطری که پیش بیاد همه مردم آسیب ببینند. حالا چرا مردم ضعیف هستند؟ ⭕️ یکی از دلایل مهمش ضعف خانواده هاست. وقتی روابط خانوادگی بد باشه و زن و مرد توی خونه با هم درست برخورد نکنند نتیجه این میشه که خانواده ها سست و ضعیف میشن و بچه هایی که در این خانواده ها بزرگ میشن آدم های با روحیه ضعیفی خواهند بود. در حالی که اسلام بی نهایت روی بهبود روابط خانوادگی تاکید میکنه. ✅ بیشترین ثواب هایی که یک انسان میتونه جمع کنه توی خانواده هست. هر چقدر خانواده ها قوی تر بشن مردم اون جامعه قوی تر خواهند شد. مثلا شما فکر میکنید چرا فلان مسئول اختلاس میکنه؟ رشوه میگیره و توی کارش قوی عمل نمیکنه؟ ⭕️ به خاطر اینه که خانواده درستی نداشته. خانوادش از بچگی اون رو ضعیف النفس بار آوردن! قدرت روحی نداشته و هر جایی ببینه که میشه سوء استفاده کرد حتما این کار رو میکنه... ریشه مشکلات جامعه رو باید در خانواده ها ببینیم... 📌ادامه دارد۔۔ 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🌿 آرام باش عزیز 🌾 آن‌جا که دگرراهے نیست.... . . . 🌿 خــــــــــدا راه میگــــــشاید♡ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم 🔰تا حالا دقت کردید تو خیلی کارهای روزمره، مذهبی‌ها عقلانی تر رفتار میکنن؟! مثلا پ
🔴به روز باشیم 🔰 چرا براندازا به جای حکومت اسلامی، از حکومت آخوندی استفاده می کنند؟! چون مردم اسلام رو می خوان و اونها نمی خوان مستقیما اسلام رو بزنن. اما آخوندها رو از یک قشر خاصی نشون میدن که انگار یک عده افراد از طبقه ی مخصوص هستن و موروثی آخوند میشن و این افراد هم همه کاره در نظام هستن و همه ی مشکلات واقعی و کلی مشکلات دروغینی که خودشون میسازن هم به اینا برمی گرده و اینجوری کل سناریوهای خودشون رو شکل میدن. در حالی که همه میدونن اولا در حوزه ی علمیه به رو همه بازه و طلبه ها هم مثل مردم عادی زندگی میکنن. یا کارمندن که مثل کارمندا حقوق می گیرن و یا کار تبلیغی می کنن که وضع زندگیشون ضعیف تره... و مناصب دولتی مهم هم بیشتر با افراد دانشگاهی هست. به جز مواردی که آخوند به معنای یک فقیه اسلام شناس مسلط به مسائل روز و مدیر و مدبر به عنوان یک شخصیتی که متخصص اسلام هست، بخواد از اسلام صیانت کنه. مثل حضور رهبری و ریاست قوه قضاییه... مابقی از رئیس جمهور و رئیس مجلس و کلیه ی وزرا و نمایندگان و استانداران و نیروهای نظامی و امنیتی و صدا و سیما و مدیران شرکتها و مدیران ارشد بانکها از بانک مرکزی تا قرض الحسنه سر کوچه و شهرداران و شورای شهر و فرمانداران و ... همشون چهره های دانشگاهی هستند و نه آخوند. اینا قشر خاصی هم نیستن. همین مردم هستن که از اقشار مختلف میرن و مسئولیت می گیرن. با افکار و سلایق مختلف... بنا براین کاملا مشخصه که ما چیزی به اسم حکومت آخوندی نداریم. اما در مورد حکومت اسلامی هم باید بگیم که چون اسلام رو باید همه رعایت ‌کنن تا جامعه و حکومتی اسلامی باشه، هنوز اون اتفاق جامع نیفتاد. و فعلا مسیر انقلاب ما اسلامی هست اما هنوز دولت و بعد جامعه ی اسلامی به طور کامل شکل نگرفت. یه وقت یه رئیس جمهور آخوند هم هست ولی کل برنامه های اقتصادی و فرهنگی و اجتماییش، بر اساس لیبرالیسم داره طراحی و عملیاتی میشه. رهبر هم به خاطر احترام به رای مردم فقط جلوی خط قرمزها می ایسته و نه اینکه در تمام موارد ورود کنه که اصلا عملی نیست... بله حکومت ما اسلامی هست به این معنا که اصول اصلی اسلام رو که عدالت و استکبارستیزی و تلاش برای استقلال علمی و استقلال صنعتی و ... هست رو داره پی می گیره. اما اون هم در محدوده ی قانون و تا جایی که خود مردم در تمامی سطوح این قواعد اسلامی رو رعایت کنن. اما هیچ وقت حکومت آخوندی نیست و این واژه ی جعلی صرفا برای فشار به افکار عمومی هست تا مردم فکر کنن یه قشر خاصی داره بر اونها حکومت می کنه. و البته دشمن در این جعل واژه ها و خط دهی رسانه ای مار خوش خط و خالیه، که از هیچ دروغی فروگذار نمی کنه. تو هفته ی وحدت هستیم و خالی از لطف نیست که بگیم، این وسط اولا علمای شیعه مظلوم واقع میشن و دوما علمای اهل سنت که اونا هم با انواع تهمتها مثل حکومتی و اینجور الفاظ زشت رو به رو میشن. علمایی که برای حفظ وحدت تلاش می کنن اما متاسفانه از چند طرف مورد هجمه واقع میشن و خیلی مظلومند، اما در کمال اقتدار و صلابت پای این نظام وایستادن... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ستاره سهیل(٩) وقتی که مطمئن شد، تمام توجه دلسا به آن‌هاست، صورتش را با عشوه و لبخندی
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ستاره سهیل(١٠) مینو که از تعجب دهانش مانند ماهی باز مانده بود، گفت: «نه بابا! مگه این گفته بود خوندنم بلده؟ » ستاره موهای بافته مینو را از پشت شال لیمویی‌اش کشید. -مگه تو قبلا اینو می‌شناختی خانم؟ مینو ابروهایش را بالا داد و حق به جانب گفت: «مثلا الان باهاش افتخار آشنایی پیدا کردیما!» همهمه‌های چند لحظه پیش، جایش را به سکوتی درحال انتظار داد. جمع جوانان مشتاق در محاصره درختان بید مجنون، دایره‌وار نشسته بودند. در مرکز دایره، آرش بلندگو به دست ایستاده بود و از کیان درخواست کرد که برای خواندن ترانه‌اش کنار او بیاید. آرش اضافه کرد: «دوستان! آقا کیان ما، تازه استعدادشون کشف‌شده. البته نقش بنده هم در کشف ایشون کم نبوده، یعنی خداوکیلی آن‌چنان تقلید صدا می‌کنه که فکر می‌کنی خواننده اختصاصی داره برا خودت می‌خونه. یه‌بار که تو حموم می‌خوند، اتفاقی صداشو شنیدمو به استعداد تقلید صداش پی بردم..» با گفتن این جمله، همه زدند زیر خنده. کیان که در آن لحظه کنار آرش ایستاده بود، خنده‌ی نمکینی کرد. دستش را روی سینه‌اش گذاشت و سرش را پایین انداخت. هرازگاهی هم نگاهی به ستاره می‌انداخت. ستاره تنها با لبخند ملایم، جواب نگاه‌هایش را می‌داد. مینو هم که انگار دنبال چنین صحنه عاشقانه‌ای، می‌گشت، نتوانست برخلاف ستاره، ذوقش را پنهان کند. بعد از تشویق حاضران، نور محوطه کم شد. موسیقی بی‌کلامی که تا چند لحظه پیش در جریان بود، جایش را به موسیقی تندتری داد. از میان درختان بیدی که دورتادور باغ را گرفته بود، نورهای رنگی مانند ستاره در آسمان چشمک می‌زدند. گوشه‌ای آن‌طرف‌تر دلسا کنار مهرداد نشسته بود و تمام حواسش به نگاه‌هایی بود که بین ستاره و کیان رد و بدل می‌شد و ستاره از این مرکز توجه بودن نهایت لذت را می‌برد. کیان بلندگوی مشکی_قرمزی که تا چند لحظه پیش در دست آرش بود را امانت گرفت و دست چپش را به زنجیر طلایی که در گردنش بود، آویزان کرد. با ریتم آهنگ سرش را تکان داد و خواند: « شال قرمز... شال قرمز...» ستاره با شنیدن نام آهنگ، ابروانش را کمی بالا داد و سرش را به معنای تائید آهنگ تکان داد. آرنجش را روی ساق دست دیگرش تکیه گاه کرد و همراه با ترانه، انگشتان لاک زده‌اش را روی صورتش ریتمیک تکان داد. کیان همان‌طور که حس گرفته بود، خواند. -نم‌ بارون‌.. ، من و تو.. ، صدای موج دریا... مگه داریم؟ مگه داریم؟ نگاهش را دلبرانه به سمت ستاره کشاند و انگشت اشاره‌اش را دایره‌وار در هوا چرخاند. -آخ بگردم به دورِ سرت، ای دلبر زیبا! وای چه حالی؟ مگه داریم؟ مگه داریم؟ ستاره لبخندی به گوشه‌ی صورتش زد. و به معنی، "کمتر خالی ببند" سرش را به مینو چرخاند و دوباره لبخند زنان به کیان نگاه کرد. -مگه داریم؟ مثل تو عاشق و حساس؟ ناخن اشاره‌اش را با تاکید رو به ستاره گرفت. -بهترین جای جهان، الان همین‌جاست. با دست به خودش و ستاره اشاره کرد. -من و تو ساحل این دریا کنار و ناز یار و دل بی‌قرارو... مینو آن‌قدر ذوق‌زده شده بود که نزدیک بود در اثر ضربه‌های مداومش، پهلوی ستاره را سوراخ کند. ستاره از شدت هیجان، کمی روی صندلی‌اش جابه‌جا شد. -یار برو رو دارِ من، عشق منی، یار من. عاشقِ دلت، شده دلْ عاشق و دلدارِ من. آخه عاشقی کارته، آخرش تو این رابطه، مثل دلته، دل من، آخه دلمم، کارته... کیان با حرکت دست از جمعیت حاضر، هم‌خوانی با او را طلب کرد. ❌❌کپی به هر نحو ممنوع! در صورت ضرورت به این آیدی پیام دهید👇 @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا