کتاب صوتی " مسئله حجاب" اثر استاد شهید مرتضی مطهری
در 14 قسمت تهیه شده در رادیو اینترنتی ایران صدا با صدای #محمد_تقی_مختار_ملکی
#مسئله_حجاب
#استاد_مطهری
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
Part01_مسئله حجاب.mp3
7.39M
🧕حجاب از دیدگاه شهید مطهری 1
📚آزادی بی تفکر ،آزادی بردگیست
#مسئله_حجاب
#حجاب
#اسلام
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تصویری
🔴 روایتی از چند دقیقه اضطراب در خیابانهای مشهد
🔺 مجیدرضا رهنورد ۲ جوان را با قمه کشت و ۴ نفر را مجروح کرد.
🔸مردم دیگر رغبتی به خرید از فروشگاههای محل وقوع جنایت ندارند.
🔹 رهنورد، قاتل مشهدی که صبح امروز به طناب دار آویخته شد: «کاری دور از انسانیت انجام داده ام؛ برای مجازات از تکتک این داغدیدهها بیشتر عجله دارم...»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از قوه قضائیه فوق العاده ممنونیم
اجرای این حکم یعنی دوران مماشات تمام شده... یعنی امنیت...
🔺 @Hejabuni 🔺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
8⃣ قسمت هشتم
📢دوره آموزشی رایگان
🎉 #سوالات_خواستگاری
🎙 دکتر داوودی نژاد
═ೋ❅☕️❅ೋ═
@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اختصاصی_مناهج
🌀 سیل جمعیت انقلابی در تشییع طلبه شهید حسن مختارزاده
♨️ این صدای ایران شهید پرور است!
📣 صدای مردم را بشنوید
🎥 تصاویر به شکل تایم لپس ضبط شده؛ لذا صدا ندارد.
#طلبه_شهید
#شهدای_روحانیت
@Manahejj
#پرسش #پاسخ
چرا در کشور ما حجاب اجبـاریـه⁉️
#پاسخ
❣در دین اجبار نداریم، چون دین یه امر اعتقادیه و نمیشه کسی رو به زور به چیزی معتقد کرد، یه مسلمان شاید در خلوت، نماز و روزه اش رو به جا نیاره، اما حجاب، برخلاف نماز و روزه، یه کار فردی و در خلوت نیست!
🚻بعضی گناهان مانند بدپوششی یا شراب خوردن، آثار #اجتماعی دارن و اگر رعایت نکردن اونها موجب هرج و مرج در جامعه بشه، حاکم جامعه اسلامی میتونه اون موضوع رو قانونی و الزامی کنه
🇮🇷در کشور ما چون یک کشور اسلامی هست و قوانین طبق احکام اسلامی نوشته شده قانون حجاب رو داریم که حدود پوشش رو برای زن و مرد مشخص کرده
❌اگر گفته بشه مگه احکام اسلام به درستی اجرا میشه که قانون حجاب رعایت بشه، باید بگیم چه کسی قوانین رو رعایت نمی کنه؟ فقط مسئولین؟ آیاتا به حال نشده از مغازه دار، معلم ، کارمند، راننده تاکسی و سایر افراد عادی بی قانونی ببینیم؟
⁉️مسئولین از کجا اومدن؟ از کره ی مریخ یا از شهر و روستاهای ایران؟
تازه در مواقعی که از طریق قوانین اسلامی نفعی بهشون می رسه هیچ مشکلی با احکام اسلامی ندارن
#تولیدی_کامل #طراحی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
✊ چالش #ما_بیشماریم 🔺استان بوشهر - شهر گراش 🔺 ۱۶ آبان ۱۴۰۱ ساعات اولیه و آخر شب محجبه ی چادری: ۹۰
چالش #ما_بیشماریم
❤️ مشهد - میدان شهدا
❇️ ۱۷ آبان ۱۴۰۱
بعد از ظهر
🔺نسبت باحجابا به بدحجابا رو نگاه کنید!!! بی حجابم که رویت نشده...
نمیگیم بیحجابا اصلا وجود ندارن... میخوایم بگیم: خودتونو دست کم نگیرید 💢
🌹 ممنونیم از کاربر "اللهم عجل لولیک الفرج"
@hejabuni ✊
دانشگاه حجاب
چالش #ما_بیشماریم ❤️ مشهد - میدان شهدا ❇️ ۱۷ آبان ۱۴۰۱ بعد از ظهر 🔺نسبت باحجابا به بدحجابا رو نگ
⭕️ دوستمون کپشن رو خوب نخوندن
""ما نمیگیم بیحجابا اصلا وجود ندارن""
ما هم میدونیم که وضعیت مناطق مرفه شهرهای بزرگ خوب نیست؛ همون اولم به دوستان فعال اعلام کردیم که فقط مرکز شهر مد نظر ماست که تقریبا همه اقشار رفت و آمد دارن...
بله یه جاهایی همه باحجابن
یه جاهایی همه غیرمحجبه
مهم مرکز شهره...
پ.ن: هممون باید تو دعاهامون از خدا شجاعت بخوایم...
👈 بزن ببین کجا میره😊👇
🍀 eitaa.com/joinchat/644284519C6e5d0dbf9a
🍀 eitaa.com/joinchat/644284519C6e5d0dbf9a
😊سلام وشب خوبان بخیر باعرض پوزش قسمت41 رمان فراموش شد بارگزاری شود اکنون در اختیار شما عزیزان قرار دادیم🙏
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
41 ستاره سهیل
اذان ظهر تمام شده بود، که پایش را از آخرین پله پایین گذاشت و با فرشته خداحافظی کرد.
نگاهی به حیاط مسجد انداخت؛ خلوت بود. دوست نداشت با نگاههای تند مسجدیها روبهرو شود. سعی کرد با عجله از مسجد خارج شود که خانم نسبتا مسنی وارد مسجد شد، تا چشمش به ستاره افتاد صدایش زد.
-دخترم! دخترم.. میشه کمک کنی به نماز برسم، کمرم درد میکنه.. الهی عاقبت بخیر بشی مادر..
و بقیه حرفش در میان نالهای که از کمر درد کشید محو شد.
ستاره خودش را به خانم رساند و دستان سفید و نرمش را محکم گرفت.
-خب.. راستش.. دیرم شده..
ستاره مانده بود چه کند. از طرفی وجدانش اجازه نمیداد رهایش کند، از طرفی دوست نداشت کسی چپ چپ نگاهش کند. مستأصل نگاهی به اطرافش انداخت.
بالاخره تصمیمش را گرفت و یک قدم به عقب برداشت و درحالیکه دست آن خانم در دستش بود، دوباره قدم به حیاط مسجد گذاشت.
کفشهای خانم را برداشت و در جا کفشی قرار داد. با هم وارد فضای مسجد شدند. صدای پنکه سقفی و باد خنکی که چادر گلدار نمازگزاران را تکان میداد، اولین چیزی بود که توجهاش را جلب کرد.
از صدای زمزمه سبحان الله گفتنها، حدس زد که رکعت سه یا چهار باشند. خانم را روی صندلی در صف آخر نشاند. همین که خانم روی صندلی نشست دستانش را به طرف آسمان بلند کرد و از ته دل دعا کرد: «الهی عاقبت به خیر شی عزیزم»
ستاره در جوابش دستش را به صورت نوازش روی بازوی خانم کشید و گفت: «کاری نکردم.»
سلام نماز داده شده بود که ستاره پایش را از مسجد بیرون گذاشت. نگاهی به آسمان انداخت و زیر لب زمزمه کرد: «اگر وضو داشتم، منم میخوندم. خب وضو نداشتم دیگه، چپ چپ نگام نکن.»
داشت با خدا حرف میزد که گوشیاش زنگ خورد. یک شماره ناشناس بود. تماس را که وصل کرد، صدای آشنای مینو به گوشش خورد.
✅کپی آزاد
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی)
@tooba_banoo
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ستاره سهیل 73 با دستانی لرزان تمام در و پنجرهها را باز کرد. در راهرو را به طرف خودش
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
74 ستاره سهیل
ملوک خانم چینی به پیشانیاش انداخته بود و مدام تسبیح زردی را در دستش میچرخاند.
با اینکه در حال ذکر گفتن بود؛ اما ستاره نشانی از آن در صورتش نمیدید، بیشتر داشت با چشمهای عسلیاش صورت ستاره را میکاوید، تا اثر جرمی در آن پیدا کند.
نمیدانست زن همسایه دقیقا چه فکری میکرد، اما حالت چشمانش کاملا سرزنشبار بود، مخصوصا گاهی که به نشانه تأسف، سری هم تکان میداد.
چشمانش را بست و صورتش را برگرداند، حوصله نگاههای سرزنشآمیز هیچکس را نداشت. دلش میخواست مینو کنارش بود.
- بیداری دخترم؟ من زنگ زدم عموت.
چشمانش را با صدای ملوک خانم نیمهباز کرد.
-حاج آقا گفتن، فردا راه میفتن. نگفتم چت شده. گفتم یهکم فشارش افتاده، من پیششم. بنده خدا هول میکنه، تو جاده خطرناکه. کسیو داری، پیشت بمونه امشب مادر؟
به حدی در حرفای زن همسایه، کنایه پیدا کرده بود که برای جواب دادن، لبان خشکش میلرزید.
-نمی... دونم.
ملوک خانم طوری حرف زده بود که انگار، ستاره دچار سرطان مغز و استخوان شده و در حال احتضار بود. بیکسیاش را هم به رخش کشیده بود. چرا کسی را نداشت که شب را از او مراقبت کند؟ چرا اینقدرتنها بود؟
ناگهان یاد فرشته افتاد، با اینکه نمیدانست قبول میکند یا نه، ولی ارزش امتحانش را داشت.
چشمانش را بازتر کرد.
-گوشیم هست؟
ملوک خانم ابرویی بالا انداخت و طلبکارانه جواب داد.
- وقتی اورژانس اومد، رفتم با گوشی خودت به عموت زنگ زدم. گفتم شاید نیاز بشه، آوردمش.
بعدگوشی را مانند یک گرویی، از زیر چادرش بیرون آورد و به دستش داد.
چند لحظهای با تعجب به زن همسایه خیره شد و بعد گوشی را با دست چپش گرفت.
صفحه گوشی را باز کرد، از طرفی خدا را شکر کرد که پیام یا تماسی از کیان نداشته، اما با دیدن صفحه خالی از پیام گوشی، انگار رگی در پایش کشیده شد و مور مور کرد.
شماره فرشته را گرفت. آنقدر بوق خورد که قطع شد. جرأت دوباره گرفتن شماره را نداشت.
-جواب نداد مادر؟
دلش میخواست بگوید، "من دختر شما نیستم، مادر مادر میکنی."
ولی آنقدر، قدرشناس بود که این جملات را به زبان نیاورد. فقط سرش را به علامت منفی تکان داد.
چند دقیقهای نگذشته بود که تلفنش زنگ خورد. حتی دیدن نامش، از روی گوشی هم، آرامش بخش بود.
صدایش آرام و بیرمق بود.
- سلام، فرشته جون... ببخشید... حتما مزاحمت شدم.آره... یعنی نه! من... راستش... یه مشکلی پیش اومده.
ملوک خانم با دستش اشاره کرد که گوشی را به او بدهد؛ تسبیح زرد در هوا تابی خورد.
بعد خودش را معرفی کرد و گفت که چه اتفاقی افتاده، حتی بیش از آنچه اتفاق افتاده بود، تعریف میکرد. در نهایت فرشته قول داد تا یک ساعت دیگر آنجا باشد.
نگاه سنگین ملوک خانم روی خودش، بهانهای شد برای بستن دوباره چشمانش و وقتی که صدای آشنای فرشته به گوشش رسید، بازشان کرد.
فرشته با چشمانی که تعجب و نگرانی در آن موج میزد، گفت:
-ستاره خوبی؟ خیلی نگرانت شدم وقتی شنیدم.
ستاره در جوابش، لبخند رضایتمندانهای زد. برق چشمان ملوک خانم را هم به خوبی میدید که با دقت، نگاهها و حرفهایشان را دنبال میکند تا مبادا چیزی از او مخفی بماند. گاهی هم بین حرفهای آن دو میپرید و کلمهای را اضافه میکرد تا یادآوری کند که او هم آنجا حضور دارد.
وقتی که ستاره از فرشته پرسید که میتواند یکی دو روز مراقبش باشد تا عمویش برگردد، مایههایی از تردید در لبخندش ظاهر شد.
-خب... راستش... باید از بابام، اجازه بگیرم، ببینم کسی میتونه جای من مراقب عزیزجونم باشه.ولی یه کاریش میکنم، نمیذارم تنها باشی.
بعد پیشانی ستاره را بوسید و با نوک انگشتانش، چند ثانیهای گونهاش را نوازش کرد.
-ان شاءالله زود خوب میشی.
ملوک خانم با آن نگاههایی که از بالا به افراد میانداخت، فرشته را حسابی زیر نظر گرفته بود و میپایید؛ لبخند معنادار گوشه صورتش، ستاره را به یاد خانمهای مسنی میانداخت که در هر وضعیتی به فکر داماد کردن پسر دم بختشانند.
با آمدن فرشته، انگار مرهمی روی قلب زخمخوردهاش نشسته باشد، مدام لبخند میزد؛ حتی احساس کرد، به آن سیبی که احتیاج داشت، چند گاز کوچک زده است.
✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی)
@tooba_banoo
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم 🔻سعید سرکار، دبیر ستاد توسعه فناوری نانو: 🔸ایران تنها کشوری است که موفق به ساخت دست
🔴به روز باشیم
چرا مسعود رجوی رد صلاحیت شد؟! آیا این عدم تایید صلاحیت دلالت بر نبود آزادی در انقلاب اسلامی داشت؟!
گروه تروریستی مجاهدین خلق ابتدا به این بهانه که مسعود رجوی تایید صلاحیت نشد، کشور رو به خاک و خون کشیدند.
در حالی که این شخص حتی به قانون اساسی هم رای نداد و از این بالاتر، حضرت امام که پشتش به رای ملت گرم بود، به همین دلیل این شخص رو صالح برای ریاست جمهوری ایران ندونستند.
و ضمنا کارهای تروریستی و ضدیت با انقلاب اسلامی و همقطاری با صدام، توسط این گروه نشون داد که این عدم صلاحیت بسیار به جا و دقیق بود و ریشه ی یک توطئه رو در کشور خشکاند.
گروهی تندرو که حتی می گفتند ارتش هم باید منحل شود، حالا به دامن آمریکا افتادند و نوکر امپریالیزمی شدند که در دوران شاه با آن می جنگیدند!!!
🌸 @hejabuni دانشگاه حجاب 🎓
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧕آماندا، غیرمسلمان امریکایی
آماندا در دانشگاه با تعدادی دختران مسلمان آشنا می شود و آنها از حجاب برای او سخن گفتند:
« آنها به من گفتند که دستور حجاب برای محافظت زنان از نگاه هوس آلود مردان است و این مساله باعث آرامش زنان خواهد شد.🧕
💚 مدتی در مورد این مساله فکر کردم و سپس تصمیم خود را گرفتم. اوائل کمی برایم سخت بود چون تابحال کمتر غیر مسلمانی پوشش حجاب را انتخاب کرده است
❤️ اما پس از مدتی آرامش خاصی پیدا کردم و حجاب را با تمام وجود پذیرفتم.»🧕
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
45.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا