هدایت شده از گروه پژوهشی آرتا
فعلا در حال پیگیری هستیم که ببنیم عزیزان کرمانشاهی بر اساس چه منبعی چنین مطلبی رو نوشتند
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀
خواستم پر بکشم بال و پرم سوخت عمو
از غریبی تو قلب پدرم سوخت عمو
از عطش دم نزدم از غم تو داد کشم
خواستم مثل تو باشم جگرم سوخت عمو
#شب_پنجم
#عبدالله_بن_الحسن(ع)
#تولیدی
#پروفايل ویژه محرم
┄┅─┅═༅𖣔❀ @hejabuni
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻
مجازی که سر میزنی؛
بخصوص اینستاگرام؛
اعتقادات از بین رفته!
کسی مشکی نمیپوشه!
هیئتها خلوت شده!
مردم بی دین شدن ...
-اما این چند شب که هیئت داخل کوچهمون میرم؛ وسطهای مراسم ، خادمهای هیئت بارها خواهش میکنن همه یک قدم جلو بیان تا افرادی که التماس میکنن بیان هیئت جا بشن
تازه هیئت ما تو کوچههست ، نه مسقف هست، نه کولر داره ،نه چای و شیرینی میدن!
درسته تو جامعه یه مشت نخاله هم داریم اما فضای مجازی رو ول کنیم؛ بیاید تو جامعه شبها تو خیابونهای شهر بگردید تا واقعیت رو ببینید ...
#محرم
#حرارتعشقحسینعدرقلبها ❤️
┄┅─┅═༅𖣔❀ @hejabuni
دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 72 👇 اما جواب سوال بهشت و جهنم: بذارید یکبار فر
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 73 👇
دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 73 👇
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 73 👇
غذامون رو که خوردیم اومدیم بیرون و تازه شروع کردیم به حرفیدن!
میز و صندلی رو ازمون گرفته بودن کنار پیاده رو وایستاده بودیم، حرف میزدیم.
البته این از افاضات فائزه خانمه که موقع خداحافظی، حرفاش یادش میاد!
مثل همیشه پسرای چشم و دل پاک توی پیاده رو ریخته بودن.
سیریش بودن زیادی هم خوب نیست!
وقتی محلت نمیذارن یعنی عزت زیاد!
پسره مو سیخ سیخی با شلوار لی پاره زاقارتش 20 باری بهمون متلکی انداخت
شونصد بار اومد و رفت و نشست و سوت زد و پا شد و حرف زد و رد شد!
من جای اون خسته شدم!
کاری به لودگی و مزخرفاتی که میگفت ندارم
ولی انصافا این شلوارای پاره، مد بیخودیه.
میدونم ربط نداشت ولی نمیگفتم توی دلم میموند!
آقا نپوشید خیلی ضایعست! آدم یاد بدبخت بیچاره ها میفته!
خداحافظی کردیم و از همدیگه جدا شدیم.
عجب هوایی بود..
شالم رو شونم افتاده بود.
نسیم خنکی موهام رو پرواز میداد.
به سمت ماشین میرفتم.
زیاد دور نبود.
خانمی چادری تقریبا چهل ساله از رو به رو میومد.
نزدیک هم که شدیم آروم دم گوشم گفت:
- دخترم این پوششت مناسب نیست،
موهات رو بپوشونی بهتره گلم...
گفت و رد شد.
به نشونه ادب چشمی گفتم و شالم رو روی سرم انداختم
دستی به موهام کشیدم و مثلا کردمشون تو!
البته توی دلم کلی غر زدم و شروع کردم به بحث کردن!
هیچ وقت این دخالتشون برام هضم نشد!
باز دمش گرم با احترام و مهربونی گفت.
بعضیا که طوری میگن آدم دلش میخواد گازشون بگیره!
انصافا پوشش من به این و اون چه مربوط؟!
هر کسی اختیار خودشو داره دیگه!
موی خودمه، بدن خودمه!
اصلا دوست دارم بندازم بیرون!
دوست دارم اروپایی راه برم!
باید به کسی جواب پس بدم؟!
من میام بگم تو چرا چیزی روی سرت انداختی!
من دلم میخواد اینطور باشم...
اینطور لباس بپوشم...
موهام رو بیرون بذارم.
اصلا شال نندازم!
پاهامم بندازم بیرون!
به تو چه مربوط!
شاید یکی بخواد چادر سرش کنه، یکی دلش نخواد!
باید به بهم جواب پس بدیم؟!!
میدونم بهش چی میگن...
امر به معروف!
ولی به نظرم امر به معروف مذهبیا یه جورایی فضولی تو کار بقیست.
آدم سرش توی کار خودش باشه بهتره دیگه.
نیست؟
✍️ مجتبی مختاری
🆔 نظرات رمان 👈 @mokhtari355
═ೋ❅📚❅ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
خودم باید جلوی اینها بایستم.mp3
3.56M
#پادکست
🔶 خودم باید جلوی این ها بایستم
🔷 سکوت کنی در ظلم بالادستی شریکی
📌برگرفته از جلسات «و علی اصحاب الحسین»
#امام_حسین
#محرم
Aminikhaah🗣
@hejabuni
میخوان محرم و عــزاداری برای
حســــــــین بن عــلی علیهالسلام
رو از حکومتاسلامی جدا کنن؛
نه داداش❗️
اگه انقلاب نشــــــــــــــــده بود الان
رنگ این پرچمها بجای مشکی
احتمالا رنگینکمــــــــــــــــونی بود!
▪️سالها گریه به تو جُـــرم تلقی میشد!
▪️گریه هر شب ما برکت روح الله است
#برکت_روح_الله #محرم
┄┅─┅═༅𖣔❀ @hejabuni