May 11
هدایت شده از مکالمه عربی | ترنم حیات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشتیا لوتیا جوونا! شما راه بیفتید...
تا الان مبلغ ۱ میلیون و ۴۱۰ هزار جمع شده.
از ثواب اطعام روز غدیر جا نمونید
مجتبی مختاری
6273811174047115این شماره فعلا مختص غدیر هست.👆 نیازی به ارسال رسید به جایی نیست. هر پولـی اینجا بیاد یعنی برا مولاست. روی شماره کارت کلیک کن کپی میشه. ۳ روز مانده تا عید بزرگ غدیر خم _________________ 🎐 @speak_Arabic | ترنم حیات
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» ادامه #قسمت_شانزدهم🎬: ترانه با آتش دانی که در دست داشت و پر از ذغال سرخ و د
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_هفدهم 🎬:
روح الله تازه سرکار رفته بود، با اینکه قبل از اذان صبح به تبریز رسیده بودند، اما شغلش کلیدی و مهم بود و می بایست حتما سرکار حضور داشته باشد.
با رفتن روح الله هزاران فکر به ذهن فاطمه می رسید، حسی می خواست به او بفهماند که روح الله مرد زندگی او نیست و دیر یا زود به سمت شراره می رود و فاطمه می ماند با یک دنیا تنهایی و دربه دری ...
فاطمه دوست نداشت به اینگونه افکار بپردازد و برای خلاصی از این افکار بهترین راه، خواندن دو رکعت نماز وهدیه به روح یکی از ائمه یا پیامبران بود.
پس به سمت سرویس ها رفت تا وضو بگیرد، وارد سرویس شد، حس گرمایی ناخوشایند تمام وجودش را گرفت.
دست به شیر سرد آب برد تابازش کند اما انگار شیرآب قفل شده بود، هر چه تلاش کرد نتوانست دستگیره شیر آب را بچرخاند، پس دستش را به سمت شیر داغ برد که ناگهان چراغ دستشویی شروع به روشن و خاموش شدن کرد..
فاطمه که خیلی ترسیده بود، هراسان از سرویس ها بیرون آمد، بدون انکه بتواند وضو بگیرد.
پس به سمت آشپزخانه رفت و می خواست توی ظرفشویی وضو بگیرد، زیر لب بسم اللهی گفت و شیر آب را باز کرد، آب جاری شد و فاطمه وضو گرفت.
همانطور که آب وضو از سرو صورتش میچکید داخل اتاق شد، به سمت کمد لباس کنار تختخواب رفت، درکمد را باز کرد و سجاده را به دست گرفت، دست برد چادر نمازش را از روی چوب داخل کمد لباس بردارد، اما هر چه می کرد چادر بیرون نمی آمد، انگار به جایی گیر کرده بود،فاطمه سرش را داخل کمد لباس برد تا علت بیرون نیامدن چادر را بفهمد که ناگهان سرش به شدت به دیواره کمد خورد، انگار کسی واقعا سر او را فشار میداد..
فاطمه به سختی سرش را بیرون آورد، پشت سرش را نگاه کرد اما کسی نبود، دستی به گونه اش کشید و زیر لب گفت: انگار خیالاتی شدم، روح الله که رفته سرکار و بچه ها هم که خوابن، آخه خسته بودن، پس هیچ کس نیست که سر منو هل بده، حتما فشارم افتاده و دوباره خواست چادرش را بیرون بکشد که صدای آهنگ پیام گوشی اش بلند شد..
فاطمه می خواست بی خیال دیدن پیام شود و اول دورکعت نمازی را که قصد کرده بود بخواند، اما انگار کسی کنار گوشش وزوز میکرد که گوشی را بردارد.
فاطمه، چادر را رها کرد و همانطور سجاده را در بغل داشت به سمت گوشی رفت...
صفحه اش را روشن کرد و با کمال تعجب اسم شراره روی صفحه نقش بسته بود...بله چند عکس به همراه چند پیام در صفحه مجازی برای فاطمه چشمک میزد.
فاطمه روی تخت نشست و سریع پیام ها را باز کرد...دو تا اسکرین شات..عکس ها را بزرگ کرد...باورش نمیشد...پیام های عاشقانه روح الله به شراره و شراره به روح الله... و بعد چند پیام از شراره: دیروز بال بال زدن روح الله را کنارم دیدم، منو روی بغل تا اورژانس برد، انگار میترسید تنها عشقش را از دست بدهد...
فاطمه هر چه بیشتر به صفحه شراره نگاه میکرد، ضربان قلبش شدیدتر می شد
باران اشک دوباره به جوشش افتاده بود و انگار طغیان کرده بود، آنقدر گریه اش زیاد بود که دیگر صفحه موبایل را نمیدید و صفحه تار و کدر شده بود
و صدایی در مغزش اکو میشد...زودتر خودت را از این زندگی لعنتی راحت کن...خودت را بکش و بگذار روح الله از عذاب وجدان بمیرد...تنها راه همین است...زندگی تو دیگر به پایان رسیده، روح الله عشقی به تو ندارد و از طرفی خانواده ات با دیده تحقیر به تو نگاه می کنند، پس بهترین زندگی برای تو ، زندگی ابدی است، خودت را راحت کن
فاطمه زیر لب زمزمه کرد: درسته! این زندگی دیگه هیچ لذتی برای من نداره، باید تمومش کنم و با زدن این حرف از جا بلندشدگوشی را روی تخت انداخت و سجاده هم از روی زانوهایش به زمین پرت شد..
فاطمه فراموش کرده بود که سالها در حوزه زیر گوش آنان خوانده اند که بزرگترین نعمت برای هر بنده، «حیات» است و بزرگترین گناه که غیر قابل بخشش است«خودکشی»ست..
فاطمه به سرعت خود را به آشپزخانه و قفسه داروها رساند، خشاب داروهای اعصاب را که روزگاری قبل دکتر برای رفع ناراحتی های روحی فاطمه به او داده بود، در دست جای میداد...یک خشاب..دوتا..سه تا، فک میکنم بس است، اما نیرویی از او می خواست که بیش از آن را بردارد، چهارمی و پنجمی..
همه را در مشت جای داد..
فاطمه پارچ شیشه ای روی کابینت هم پر از آب کرد و در دست گرفت، قرص ها را به سینه چسبانید و راهی اتاق شد.
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
قرب به اهل بیت۷.mp3
8.8M
√ «مقام قرب»، مقام رهایی است!
جایی که انسان از توجه همه بینیاز میشود!
چگونه این اتفاق در درون انسان میافتد؟
مجموعه #قرب_به_اهل_بیت (علیهماالسلام)
#استاد_شجاعی | #دکتر_رفیعی
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
خانم نگران
بچه ی اولش ناررس به دنیا آمد.
بیمارستانی که برای زایمان رفته بود، بخش مراقبت های ویژه نوزادان نداشت. یک آمبولانس مخصوص با قیمت بالا اجاره کردند که نوازدشان را برسانند بیمارستان دولتی ای که NICU داشته باشد. چقدر دوندگی کردند و آشنا واسطه کردند تا یک تخت خالی در یکی از بیمارستان ها پیدا شد.
نگرانی آن ساعت های سخت نشسته بود توی جانش و وقتی دکتر گفت که وضعیت دوقلوهای سی و چهار هفته ش ناپایدار شده و همین روزها ممکن است به دنیا بیایند، یاد آن شب افتاد و غر اش را به دکترش زد و منتظر بود که دکتر هم بنالد از کمبود تخت مراقبت های ویژه. ولی دکتر لبخند مهربانی زد و گفت: «نگران نباش دخترم. از اول این دولت تعداد کل تخت های NICU کشور دو برابر شده. جا برای بچه های تو کم نمی یاد.»
#رای_عزیز_من
#به_جای_غرزدن
#رای_بده
#خدمات_درمان
#شهر_غرغروها🤪
#فائضه_غفارحدادی @dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞📽📻#سخنرانی -کوتاه- #منبر
📜موضوع: مبنای عید گرفتن روز #غدیر خم
🎙 سخنران:حجة الاسلام محمد رضا #هاشمی
═ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 قالیباف: جبهه انقلاب تا پیش از ۸ تیر به یک نامزد واحد میرسد
#انتخابات
دوستان عزیز!
لطفا تا می توانید این پیام دکتر قالیباف رو نشر بدین ، تا نیروهای انقلاب همدیگر رو تخریب نکنند!💐💐💐
═ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
🔹من طرفدار آقای #جلیلی هستم، اما اگر جبهه انقلاب بر روی آقای قالیباف اجماع کنند حتما به آقای قالیباف رای خواهم داد.
🔹من طرفدار آقای #قالیباف هستم، اما اگر جبهه انقلاب بر روی آقای جلیلی اجماع کنند حتما به آقای جلیلی رای خواهم داد.
👌این باید شعار تک تک بچه های انقلابی باشه، اون رو اعلام عمومی کنند تا کشور و انقلاب رو از #دولت_سوم_روحانی و اون دوره سیاه نجات بدن.
کاری کنید تا #به_عقب_برنگردیم.
#میثاق_با_سیدابراهیم
═ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟡 حمایت نامزدها از اصلح همیشه به انصراف نیست. این روش را هم باید مدنظر قرار داد:
🟢 مرحوم سید علیاکبر پرورش در سومین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری، شجاعانه اعلام کرد که رقیبش را از خودش بهتر میداند و از همه خواست به آقا رأی دهند و خودش ماند و دوم شد.
اینطور رأی کسانی که به حرفش گوش ندادند، به سبد دیگری ریخته نشد!
#انتخابات
#اصلح
═ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز شماره تاعید سعید غدیر خم 2روز
إن شاالله سال دیگه با آقا مولامون این عید سعید رو باهم جشن میگیریم
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
═ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
مهمونی۳۰۰ کیلومتری غدیر!
ساسان زارع، دبیر ستاد مردمی برگزاری جشن بزرگ غدیر: 140 شهر علاوه بر تهران با برپایی مواکب از میهمانان عید غدیر پذیرایی میکنند.
امسال جشن غدیر در تهران در مسیری به طول 10 کیلومتر از میدان آزادی تا حد فاصل خیابان دماوند، تقاطع سبلان از ساعت 16 تا 22 برگزار میشود.
جشن عید غدیر علاوه بر تهران در 140 شهر کشور برگزار خواهد شد و طبق برآوردها در مجموع این میهمانی بزرگ سراسری در کشور به طول 300 کیلومتر خواهد بود.
جشنی که در آن میزبان و میهمان خود مردم هستند. در طول مراسم کیلومتری، خدمتگزاران در موکبهای متعدد از مردم پذیرایی میکنند،
در جشن امسال با استقبال بالای مواکب مردمی مواجه شدیم، به طوری که میزان تقاضا نسبت به سال گذشته 30 درصد افزایش یافته است و 2200 موکب خدمترسان و فرهنگی در این برنامه حضور دارند.
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_هفدهم 🎬: روح الله تازه سرکار رفته بود، با اینکه قبل از اذان صبح به تبر
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_هجدهم🎬:
فاطمه خشاب قرص ها را جلویش ردیف کرد، انگار باید مثل تمام کارهایش همه چیز منظم باشد، چون میدانست که نمی تواند یک مشت قرص را با هم بخورد و امکان بالا آوردنش بود، باید یکی یکی قرص ها را می خورد...می خواست خودکشی اش هم با طمأنینه باشد.
دست برد خشاب اول قرص ها را برداشت دانه اول را درآورد که فکری به خاطرش رسید، باید سفارش بچه ها را به مادرش می گرفت
پس قرص را روی تخت گذاشت و گوشی را به دست گرفت، روی اسم مامان مریم کلیک کرد و وارد صفحه پیامک ها شد و یک پیام کوتاه نوشتم: سلام مامان! ببخش اگر فرزند خوبی برایت نبودم، حلالم کن و از طرف من از بابا و داداش و آبجی و همه خانواده و آشناها حلالیت بگیر.
مامان جان، بچه ها را اول به خدا و بعد به شما میسپرم تو را خدا مثل چشمات از عباس و زینب و حسین مراقبت کن، من بیش از این نمی تونم دنیا را تحمل کنم، روح الله هم شماتت نکنید، روح الله همسر بسیار مهربان و فهیمی بود و این بازی شراره بود تا مرا نابود کند که کرد وگرنه روح الله هیچ تقصیری ندارد.
بیش از این نمی توانست بنویسد چرا که اشک ها پشت سر هم سرازیر شده بود و صفحه موبایل قابل رؤیت نبود.
دکمه ارسال را لمس کرد، فاطمه گوشی را روی متکا کنارش انداخت، سرش را روی دستهایش قرار داد و شروع کرد به های های گریه کردن، انگار میخواست خودش اولین سوگوار مرگش باشد. در همین هنگام، نیرویی بغل گوشش میگفت: زود باش، شروع کن، زودتر...الان بچه ها بیدار میشوند، باید کار را تمام کرد.
فاطمه خشاب قرص را برداشت و می خواست قرص اول را در دهان بگذارد که انگار احساسات مادرانه اش به جوشش افتاد...بگذار برای آخرین بار فرزندانم را ببینم.
پس از جا بلند شد، به سرعت به طرف اتاق بچه ها رفت.
در اتاق را باز کرد، بچه ها مثل فرشته خوابیده بودند، خیلی عجیب بود، حسین که همیشه چندین بار از خواب میپرید، امروز صبح راحت خوابیده بود،انگار می خواست مادرش بدون مزاحمت به کارش برسد.
فاطمه پتوی روی حسین را که کنار رفته بود تا زیر گلویش بالا کشید، بوسه ای از گونه گرم حسین گرفت و به سمت تخت عباس رفت، خیره در چهره عباس که انگار چهره روح الله است در سنی کوچکتر، خم شد و بوسه ای از پیشانی عباس گرفت و بعد به سمت گوشه اتاق و تخت زینب رفت
زینب که انگار نوجوانی های فاطمه را به تصویر میکشید دستانش را طرف راست صورتش روی هم قرار داده بود و خواب بود، باران اشک چشم هایش باریدن گرفته بود، دل از بچه ها نمی کند اما انگار باید این کار را انجام میداد، خم شد روی صورت زینب تا از او هم بوسه ای بگیرد که اشک چشمانش روی صورت دختر ریخت...زینب که مثل پدرش روح الله در خواب هم هوشیار بود، سریع چشم هایش را باز کرد و تا مادر را اینچنین دید با هول و هراس از جا بلند شد و گفت: مامان! اتفاقی افتاده؟!
فاطمه دستش را روی سینه زینب گذاشت و گفت: نه مامان همه چی خوبه، بخواب...و گریه اش شدیدتر شد و بی آنکه زینب را ببوسد از اتاق بیرون آمد..
زینب گریه مادر را پای تمام گریه های این مدت گذاشت و دوباره دراز کشید و چشمانش را بست.
فاطمه وارد اتاق شد، به سمت میز کنار تخت رفت و قرآن کوچکی را که آنجا بود برداشت و به لبهایش نزدیک کرد،بوسه ای از ان گرفت و سرجای اولش قرار داد و برگشت روی تخت نشست.
عجله ای برای خوردن نداشت اما نیرویی در ذهنش او را به عجله وا میداشت، خشاب قرص را برداشت، بسم اللهی زیر لب گفت و قرص ها را یکی یکی جدا میکرد و در دهان می گذاشت و روی هر قرص جرعه ای آب مینوشید...خشاب اول تمام شد، دست برد خشاب دوم را بردارد که احساس کرد صدای قهقه ای زشت در گوشش پیچید، انگار واقعا کسی شاهد ماجرا بود و از دیدن این صحنه لذت میبرد، قرص اول را از خشاب دوم خورد،قرص دوم را بیرون آورد که ناگهان در به شدت باز شد و قامت مردانه و هراسان روح الله در چارچوب در ظاهر شد و تا قرص ها را جلوی فاطمه دید با شتاب به سمتش امد و گفت: چکار میکنی فاطمه؟! مگه ایمانت را از دست دادی؟! خودکشی؟! آخه برای چی؟! ما با هم قول و قرار گذاشتیم...قرار بود پشت هم باشیم...قرار نبود رفیق نیمه راه بشی...فاطمه که میخواست کار نصف نیمه اش را تمام کند، قرص ها را در دست پنهان کرد و آرام گفت: تو که رفیق نیمه راه شدی و با زدن این حرف دنیا دور سرش به چرخش افتاد و دیگر چیزی نفهمید....
روح الله دستپاچه تر از همیشه...جسم بیهوش فاطمه را روی دست های پهن و مردانه اش گرفت و به سرعت به طرف در خانه رفت، او باید تمام عشقش...تمام دنیایش....همه عمرش را نجات میداد..
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
🔹من طرفدار آقای #جلیلی هستم، اما اگر جبهه انقلاب بر روی آقای قالیباف اجماع کنند حتما به آقای قالیباف
ول کنید اینا رو...
یه چی میگم خیلیا مطمئنا ناراحت میشن و از در حق و باطل وارد میشن که همه چیزو توجیه کنن. البته هنوزم ناامید نیستیم. ولی بالاخره دو دو تا چار تا رو میبینه آدم...
اصلاحات رای میاره چون سیاست بلده...
آقای جلیلی از نظر مردم دارای فکری مسدود هست(البته دلیلش جنگ رسانه ای علیه ایشون هست و الا ایشون تا حالا حرف خاصی نزد. ولی بنا به هر دلیل واضحه که این دید در موردش موج میزنه. حالا افراد منعطف تر میگن خشکه). به هر حال آدم رای آوری نیست.
اون وقت به جای قالیباف همه رفتن دور جلیلی جمع شدن.
قالیبافم انصراف بده دور اول کار یکسره به نفع پزشکیان تمومه.
همونطوری که اصلاح طلبان هر چی پورمحمدی گلدرشت بار نظام کنه بازم بهش رای نمیدن. از این طرف هم خیلی از مردم عادی جامعه به جلیلی رای نمیدن. ولو مذهبی ولو مقلد و مرید رهبری هم باشن ولی بازم به جلیلی رای نمیدن.
یکی مثل قالیباف این درد که یا باید مشارکت پایین باشه تا برنده بشیم، یا در صورت افزایش مشارکت باخت باید بدیم رو می تونست درمان کنه. اگه درست درمون مذهبیا پشتش در میومدن...
اما برعکس رفتار کردن و در مورد قالیباف تردید ایجاد کردن و کلی تهمت زدن. و رفتن پشت جلیلی وایستادن که رای نمیاره.
دیگه باید فاش گفت همه چی رو.
این اتحادهای مسخره برای تجمیع آراء برای جلیلی هم بی فایده هست. فقط کافیه مشارکت به شصت درصد برسه.
ضمن اینکه اینستاگرام و تلگرام رو ول کردیم و گفتیم صهیونیستیه. در حالی که همه اونجا ولو هستن با بهترین فیلترشکن ها.
خیلی درد داره که با مشارکت پنجاه درصدی هم به اصلاحات ببازیم... به امید لطف خدا و عدم اتحاد مضر یا اتحاد مفید...
هدایت شده از مکالمه عربی | ترنم حیات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اطـــــــعــــــــام_غـــــــــدیـــــــــــر
🎙شیخ اسماٰعیل رمضانی
از ثواب اطعام روز غدیر جا نمونید
مجتبی مختاری
6273811174047115این شماره فعلا مختص غدیر هست.👆 نیازی به ارسال رسید به جایی نیست. هر پولـی اینجا بیاد یعنی برا مولاست. روی شماره کارت کلیک کن کپی میشه. ۱ روز مانده تا عید بزرگ غدیر خم _________________________ 🎐 @speak_Arabic | ترنم حیات