دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 163👇 انگاری روزگار هم دوسم نداره... از بچگی آرز
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 164👇
دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 164👇
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 164👇
وقته رأی سرنوشت ساز بود. باید چرتکه مینداختم و تصمیم نهایی رو میگرفتم! اعلام یک جلسه مهم و فوری کردم تا همه سران قوا و سلبریتی های درونم هر چه سریعتر به خط بشن! به جز دین که یک کنفرانس خارجی داشت و پروازش جور نشد بتونه بیاد، بقیه همگی بشمار سه جمع شدن... عِلم، عقل، نَفْس، احساس، وجدان... جمع بزرگان جمع بود و خودمم دبیر جلسه بودم.
این حرفا همه توی فکر و ذهنمه ها! یه وقت فکر نکنین عین دیوونه ها دارم با خودم حرف میزنم! اگر نمیدونین بدونین، آدمای خیلی خیلی دانشمند اینطورین! حالا اگر درکم نمیکنین و میگین این عجب اوسکلیه که با خودش حرف میزنه و فکر میکنین خود درگیری دارم و شما رو علاف خودم کردم، خب معلوم میشه دانشمند نیستین! اگرم دانشمندین پس حتما درک میکنین دیگه؛ پس حرفی نمیمونه! دمتون گرم. انتخاب مسیر دو راهی دانشمند بودن یا نبودن هم با خودتون!
این ترازوی من کجاست؟! با کوبیدن چندباره چکش چوبی روی افکارم، پچ پچ سران قوا خاموش شد و جلسه به طور رسمی شروع شد.
ـ جا داره تقدیر و تشکر و البته گلایه ای اساسی داشته باشم از جناب وجدان که باعث و بانی تشکیل این جلسه شدن! خوب بود اگه ایشون به جای اصرار بر هدایت کردن ما به راه راست، راه راست رو به سمتمون کج میکردن! اینطوری هم باعث این همه اعصاب خردی و کدورت و ناراحتی نمیشدن، همم دیگه نیاز نبود اینجا دور هم جمع شیم و وقتمون در انتظار اظهارات ایشون دود بشه! بگذریم.
اوهوم... بریم سر اصل بحث.. آب جوش لطفا...
همتون میدونید جناب وجدان بدون هیچ ملاحظه ای چند روزه بدجوری جفت پا رفته تو دل اعصابم. تنش بین ابرقدرت ها کم آسیب نداره. همین الان که دارم با شما حرف میزنم درد شدید اعصاب گرفتم، همچین محکم زده به اعصابم که مچ پای خودش هم آسیب دیده! معده و رودم عصبی شدن! درد روی درد. قوز بالای قوز! الان باید هم درد وجدان رو هم تحمل کنم هم درد اعصاب رو. و البته جمع این ۲، تا مغز استخوونمم میسوزونه. حقیقتا دیگه نمیکشم. از جنگ درونی خسته شدم. گوشام پر شده از غر و پر. لازمه این مسأله هر چه زودتر حل و فصل بشه تا بتونم به درمانم برسم..
از این اوضاع به شدت شاکی ام و میدونم که دادگاه حواسش به عذاب هایی که من در این مدت کشیدم هست. این چیزا رو نمیگم که فکر کنید بد وجدانم رو میخوام نه، هیچوقت بد کسی رو نخواستم ولو مدت ها رو اعصابم بوده باشه. الان هم میدونم دادگاه کارش رو خوب بلده و تحت تاثیر حرفای من یا کسی قرار نمیگیره.
اما بدونید اگر وجدان کارش بیخ پیدا کنه و عذرش موجه نباشه یا اگر احیانا وکیل خوبی نداشته باشه و به قوانین و تبصره ها مسلط نباشه، ممکنه رو مخ بودناش اقدام جدی علیه امنیت روانیم تلقی بشه و اونوقته که بعید نیست حکم نهایی این جلسه، شکنجه، اعدام یا تبعیدش به یک سرزمین بسیار دور و بی آب و علف باشه.
لطفا سکوت رو رعایت کنید.. بی مقدمه میریم سر اصل بحث! ازتون میخوام لطفا بین حرف همدیگه نپرید. فرصت بحث و گفتگو تا دلتون بخواد هست. پس لطفا نظم جلسه رو رعایت کنید.
جناب عقل،. شما دیگه چرا؟ به ما هم باید تذکر بدم؟ خوبه همین الان دارم میگم نظم جلسه رو حفظ کنید؟ میخوای داداش من حرف نزنم شما بیای جای من جلسه رو مدیریت کنی؟ مثلا عاقلمون شمائی! لطفا با بغلیت صحبت نکن!
خبر دارم بعضیاتون که فعلا اسم نمیبرم از رفتار وجدانم حمایت توئیتی هم کردید. دست مریزاد. با ما هم بله؟ از کی تا حالا زیر و رو کش بودید نمیدونستم؟! خیلخب... باشه.... تعارفات رو کنار بذارید. وقتشه رو بازیکنید. این مسخره بازیِ فشار ایمیلی رو هم متوقف کنید. قصد عرضه اندام دارید همینجا نشونمون بدید ببینم حرف حسابتون چیه!
یه نفر درست جوابم رو بده: چرا الان من باید محجبه بشم؟ چه مرضیه به خودم سختی بدم! سری که درد نمیکنه رو چرا باید دستمال ببندم! اصلا به این دقت کردید اینطوری که الان هستم چه قدر راحت تر، جذابتر، خوشگل تر و البته خیلی توی چشم تر و هلوتره!
جناب عِلم! نیاز نیست هر حرفی که من میزنم خود شیرینی کنی و زودی دستت رو به نشونه اجازه بیاری بالا! فهمیدیم علمت زیاده داداش! هنوز شما حرف نزدی نکاتت جلو چشام داره رژه میره! خیالت راحت. ذهنم رهاشون نمیکنه. همه رو حفظم. محجبه نباشم فلان آسیب های خفن هست! چه زن چه مرد، چه بچه؛ چه پیر چه جوون! همه لت و پار میشن! خیلخب! میدونم چی میخوای بگی.. لطفا دیگه دستت رو بنداز. دمت گرم.
جناب احساس حرف شما رو کاملا درک میکنم! این مردمی که با بد پوشی من آسیب میبینن شامل فک و فامیل و دوستای خودمم هستن!
بله بله درسته! قانون کارما هم میگه خودم به تنهایی دهنت رو سرویس میکنم. استفاده بردیم جناب علم! لطفاً دیگه بشینید. خواهش میکنم! ممنون.
✍️ مجتبی مختاری
🆔 نظرات رمان 👈 @mokhtari355
═ೋ❅📚❅ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
13.mp3
3.6M
📗 کتاب صوتی
#گلستان_یازدهم
"خاطرات همسر سردار شهید علی چیت سازیان"
قسمت 3⃣1⃣
🎙با صدای #شیما_جان_قربان
🇮🇷•°✾࿐༅ eitaa.com/hejabuni
❣ رفیق
⏰ وقتی روزی ۴، ۵ ساعت تو فضای مجازی بین پیجها و کانالهای روزمرگی و بلاگرهای مختلف میچرخی
📝 بعد یمدت ناخودآگاه الگو میگیری!
کمکم به خودت میای میبینی
🔻نه پوششت مثل قبل هست!
🔻نه سبک زندگی!
🔻نه تفکراتت!
#فضای_مجازی #عکس_تولیدی #استوری
🇮🇷•°✾࿐༅ eitaa.com/hejabuni
🔺برای نشون دادن سیاهی حکومت پهلوی از خودشون و دارو دسته شون کمک بگیریم
اینجوری بهتر نیس؟
🚨سه تا سند از نزدیکان شاه درباره فساد اخلاقی محمدرضاشاه 👇👇👇
◼️شخصیت متزلزل و فساد اخلاقی شاه
♦️وزیر بهداشت پهلوی: مرگ شاه در اثر مصرف داروهای جنسی
📽اینجاست فیلمش📽
♦️درباریان پهلوی: شخصیت متزلزل محمدرضا پهلوی و فساد جنسی و خیانت به ناموس ایرانی
📽 اینجاست فیلمش 📽
◼️عاقبت اعتماد شاه به آمریکا
♦️ خاطرات فرح از رفتار توهین آمیز آمریکا با شاه بعد از فرار از ایران
📽اینجاست فیلمش 📽
#دهه_فجر
#انقلاب_اسلامی
🇮🇷•°✾࿐༅ eitaa.com/hejabuni
دانشگاه حجاب
شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و سی ام: فضه مثل همیشه کارهای منزلش را کرد و راهی خانه مولایش علی علیه ا
شاهزاده ای در خدمت
قسمت صد و سی و یکم🎬:
وقت نماز بود ،مؤذن به بالای بام مسجد رفت و بلندتر و رساتر از همیشه اذان را گفت.
مردم در حالیکه گرم صحبت بودند دسته دسته وارد مسجد میشدند و همهمه ای عجیب مسجد را فرا گرفته بود.
هرکس به کناری اش می گفت : براستی که گوش های من اشتباه نشنیده ؟! ایا تو هم نوای اذان را اینگونه شنیدی؟ و وقتی که کلام یکدیگر را تایید می کردند ،تعجبشان بیشتر می شد.
در همین هنگام عمربن خطاب جلو آمد و شروع به گفتن اقامه نمود ،مردم بی صدا ایستادند و نماز شروع شد.
اما در دل تک تک نمازگزاران سؤالی بی جواب مانده بود و بی صبرانه منتظر اتمام نماز بودند تا سوالشان را بپرسند.
نماز در هیاهویی پنهانی به اتمام رسید و سلام نماز را دادند ، هنوز مردم تعقیبات ان را به جای نیاورده بودند که ناگهان از گوشه ای صدای پیرمردی که گویا صبر از کف داده بود بلند شد : ای عمر! چرا مؤذن مسجد امروز اذان را اینچنین گفتند؟!
عمر بی توجه به سؤال پیرمرد به گفتن ذکر مشغول شد ، جمع پشت سرش که برای آنها هم این سؤال پیش امده بود ، بی صبرانه منتظر جواب بودند و چون جوابی نیامد ، کم کم زمزمه ها شروع شد...
آری چرا اینچنین اذان گفت؟
مگر در زمان پیامبرصلی الله علیه واله ، رسول الله حکم نکرده بود که عبارت «حی علی خیر العمل» جزیی از اذان است.
چرا امروز این عبارت زیبا در اذان جایی نداشت؟
زمزمه ها که اوج گرفت ، عمربن خطاب از جای برخواست در حالیکه صورتش ازعصبانیت سرخ شده بود گفت :..
ادامه دارد...
📝به قلم :ط_حسینی
✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni