طعم شیرین حجاب 🍯
🔸قسمت اول
❇️اهل ایالت کالیفرنیای آمریکاست و با صحبتها و راهنماییهای مادرش، از یک مسیحی کاتولیک، به مسلمانی آگاه تبدیل شده است.
در گفت وگویی، نکات قابل توجهی را در مورد حجاب و تربیت دختران بیان کرده است که آن را به همه زنان و دختران مهدوی❤️، تقدیم میکنیم؛
✅چرا که یکی از خواستههای #حضرت_مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف درخواست ⏬
حجاب و عفاف برای بانوان جامعه اسلامی است و ایشان از خدا میخواهد:
«پروردگارا بر زنان ما حیا و عفت را تفضّل فرما». 🤲
🔰تبلیغ پنهانی مادرم
در سال ۱۹۷۹، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مادرم در یکی از دفاتر اسلامی در امریکا، با یک خانم ایرانی آشنا شد. در طول یک سال، تحقیقات مفصلی کرد، جاهای مختلفی رفت، و در نهایت، تصمیم گرفت دینش را عوض کند و مسلمان شود.
ما کاتولیک بودیم و مادربزرگم آدم متعصبی بود و مسلماً نمی گذاشت که دخترش به این راحتی، دینش را عوض کند.به همین خاطر، مادرم پنهانی عباداتش را به جا میآورد.
🌺 اگرچه او برای ما هم جسته و گریخته از توحید و پرستش خدای یگانه سخن میگفت، اما هیچ گاه مستقیماً از اسلام و گرایش به آن، صحبتی نمی کرد؛ بلکه به طور غیرمستقیم اشارههایی میکرد.
🌸 مثلاً از مهربانی خداوند و بزرگی و اوصافش میگفت و ما را به تفکر و تأمل وا میداشت.
تا این که بالاخره روزی به ما گفت:
واین داستان عشق ومعرفت ادامه دارد😍
.............
📖 منبع کتاب بایسته های زنان منتظر
➖
[۱]: پای سخن خانم زهرا گونزالس، مسلمان آمریکایی
#جمعه_های_انتظار
#تولیدی_کامل | #خاطرات_حجاب
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
طعم شیرین حجاب 🍯 🔸قسمت اول ❇️اهل ایالت کالیفرنیای آمریکاست و با صحبتها و راهنماییهای مادرش، از یک
طعم شیرین 🍯 حجاب
📜قسمت دوم
تا این که بالاخره روزی به ما گفت: «این حرفهایی که درباره خدا و مباحث اخلاقی به شما میگویم، از دین کاتولیک نیست، از دین اسلام است و اسلام یعنی تسلیم؛ تسلیم در برابر خدا، نه در برابر نَفْسمان».
و بعد هم گفت: «من مسلمان شده ام، ولی شما را مجبور نمی کنم که مسلمان شوید. شما آزادید که دین خود را انتخاب کنید».
ما گیج شده😇 بودیم و نمی دانستیم چه باید بکنیم، ولی وقتی مادرم ما را تنها گذاشت، به حرف هایش فکر کردیم و بعد از صحبت با یک دیگر، به این نتیجه رسیدیم که ما هم مسلمان شویم.
🔰استفاده از روش ساده و فطری
روزی از مادرم پرسیدم: «آن موقع که اسلام را به ما معرفی کردید، نگران نبودید که ما مسلمان نشویم؟ » گفت: «نه، من مطمئن بودم که اسلام را انتخاب میکنید، چون من زمینه سازی لازم را کرده بودم».
بعدها که مطالعات بیش تری کردم، متوجه شدم در فطرت همه انسانها گرایش به توحید و پرستش خدای واحد وجود دارد؛
◀️ ولی گاهی محیط و اجتماع، باعث میشود که این میل درونی نادیده گرفته شود.
از این رو، مادرم زمینه ای ساخت تا فطرت ما رشد کند و به بالندگی برسد. او از روشی ساده و فطری استفاده کرد و به زیبایی ما را با دین اسلام آشنا نمود.
🔰حیای قبل از حجاب
مادرم حتی وقتی که مسلمان نبودیم، همیشه درباره حیا با ما صحبت میکرد. یادم هست یک بار مادربزرگم برای من، یک دست لباس تابستانی خرید که شامل یک تاپ و شلوارک خیلی کوتاه بود، ولی من آنها را نپوشیدم.
مادربزرگم اصرار داشت😩 که آنها را بپوشم؛ ولی مادرم به او میگفت: «دست بردار! چرا این قدر اصرار میکنی؟
🌸دخترم وقتی اینها را میپوشد، احساس بدی دارد. 👌👌
🌸نمی خواهد بدنش را نشان دهد، چرا شما مجبورش میکنید؟ »
🌺 آن زمان با اینکه ازحجاب چیزی نمی دانستیم، ولی حیا داشتیم و کم کم رشد کردیم، حیا را هم حفظ کردیم.
🔰 آب دهان به صورتم ریختند
برای اولین بار که روسری سر کردم و به مدرسه رفتم .....
واین قصه دلدادگی ادامه دارد❤️
.....................
📖 کتاب بایسته های زنان منتظر
نشر قم بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عج
🖌روایتی از زندگی خانم زهرا گونزالس مسلمان امریکایی
#تولیدی | #جمعه_های_انتظار
#خاطرات_حجاب
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
طعم شیرین 🍯 حجاب 📜قسمت دوم تا این که بالاخره روزی به ما گفت: «این حرفهایی که درباره خدا و مباحث ا
طعم شیرین 🍯 حجاب
🔰قسمت سوم
♻️ آب دهان به صورتم ریختند😔
برای اولین بار که روسری سر کردم و به مدرسه رفتم، خوشحال بودم. روز اول شروع کلاسها بود.
فکر میکردم وقتی دوستانم مرا ببینند، خوشحال خواهند شد؛ اما وقتی سوار سرویس اتوبوس شدم، همه با دیدن من ساکت شدند و خیره خیره به من نگاه کردند. سکوت عجیبی حاکم شده بود. خیلی ترسیدم. از برخورد آنها مات مانده بودم.
راننده به من گفت: «یا بنشین، یا برو! » درِ اتوبوس هنوز باز بود. یک لحظه به ذهنم رسید که فرار کنم و بروم، ولی بعد با خودم گفتم: «فردا و پس فردا و روزهای بعد را چه کنم؟ بالاخره که باید با این پوشش به مدرسه بروم».
از خدا کمک خواستم 🤲که بتوانم به صندلی آخر اتوبوس - که خالی بود - برسم و بنشینم. پاهایم خیلی سنگین شده بود. هنوز به صندلی نرسیده بودم که ناگهان پسری گفت: «به او نگاه کنید! به سرش پارچه بسته و به مدرسه آمده! »
همه شروع کردند به خندیدن،
بعد هم به طرفم آشغال پرت کردند و رویم آب دهان ریختند.😔
در راهروی مدرسه که راه میرفتم، فحش و بد و بیراه میشنیدم، به طرفم آشغال یا چیزهای ترسناک مثل مارمولک پرت میکردند. رفتن من به مدرسه، هر روز همان طور بود.
❇️با مادرم صحبت کردم و از او راهنمایی خواستم. او گفت: «خدا خودش ما را هدایت کرده، پس ما را وسط راه رها نمی کند. خدا ما را در اوج مشکلات نگه میدارد و به ما راه درست را نشان میدهد». 👌
❇️مادرم و کتاب شهید مطهری
همه از من میپرسند: «چطور شد که در قلب یک کشور کفر، با حجاب شوی و آن را کنار نگذاشتی؟ »
در جواب میگویم که علت آن بود که مادرم خیلی ریشه ای و عمیق، مسأله حجاب را برای ما باز کرد و فلسفه آن را به ما فهماند.🌸
هم چنین کتاب «تعلیم و تربیت» شهید مطهری - که آن را به همه توصیه میکنم کمکم کرد.
مادرم همیشه به ما میگفت: «قبل از پریدن نگاه کنید! » یعنی .....
واین روایت وصل ادامه دارد🌼🌸🌼
💠روایتی از زندگی خانم زهرا گونزالس مسلمان آمریکایی
📜 کتاب بایسته های زنان منتظر
نشرقم بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عج
#تولیدی | #جمعه_های_انتظار
#خاطرات_حجاب
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
طعم شیرین 🍯 حجاب 🔰قسمت سوم ♻️ آب دهان به صورتم ریختند😔 برای اولین بار که روسری سر کردم و به مدر
طعم شیرین 🍯 حجاب
🔰قسمت چهارم
مادرم همیشه به ما میگفت: «قبل از پریدن نگاه کنید! » یعنی قبل از انجام هرکاری ابتدا فکر کنید.
حتی در سنین کودکی هم به ما یاد داده بود که درباره کارهایمان فکر کنیم.🤔
🌸 خود او هم هر کاری که از ما میخواست، ابتدا علت انجام آن را برایمان توضیح میداد، بعد ما با فکر کردن، تصمیم میگرفتیم که آن کار را انجام بدهیم یا نه؟
🌸🌸🌸🌸
🔰شما خجالت نمی کشید؟!
ما نمی دانستیم شیعه و سنی یعنی چه! یک روز با مادر و خواهرم در پارکی نشسته بودیم که زنی عرب را دیدیم.
او به ما گفت: «شما شیعه هستید یا
سنی؟ » گفتیم: «ما مسلمان هستیم». گفت: «خب، باید یا شیعه باشید یا سنی».
ولی ما متوجه منظور او نمی شدیم. دوباره پرسید و ما باز هم جوابی نداشتیم. آن زن وقتی فهمید ما هنوز نمی دانیم شیعه و سنی یعنی چه، آدرسی به ما داد و گفت: «فردا ظهر به این آدرس بیایید، من برایتان توضیح خواهم داد».
🌼مادرم آدم کنجکاوی بود؛ بنابراین فردا ظهر به آن جا رفتیم. دلمان میخواست آن مسئله را از یک روحانی بپرسیم؛ برای همین، آنها آدرس روحانی شان را به ما دادند. به آنجا رفتیم و در زدیم.
آدم اخمویی 😖آمد و در را باز کرد. وقتی ما را دید، با عصبانیت گفت: «چه میخواهید؟ »
مادرم گفت: «چند سؤال راجع به سنی و شیعه داریم. در ضمن چون نزدیک اذان است، اجازه بدهید بیاییم داخل و نماز بخوانیم». مرد جا خورد
و گفت: «نخیر، نمی شود! شما خجالت نمی کشید؟ زنان باید در خانه نماز بخوانند و حتی بهتر است در کمد نماز بخوانند و از خانه بیرون نیایند! » و بعد در را محکم به روی ما بست.😳
⬅️بعداً فهمیدیم که آنها وهابی بودند. خواست خدا بود که ما با این برخورد بد، به سمت آنان متمایل نشویم.
🌸🌸
🔰امام حسین علیه السلام قلبمان را تکان داد
روز بعد رفتیم به جایی که میگفتند حسینیه شیعیان است. آن جا دیدیم....
🦋وهمچنان خانم زهرا گونزالس از نور عشق میگوید😍
باما همراه باشید....
---------
❇️برگرفته از کتاب بایسته های زنان منتظر
#تولیدی | #خاطرات_حجاب
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓