#گفتگو
➖همونطور که با دستش موهاشو پیچ و تاب میداد گفت:
آخه خدا به این #مهربونی، بخاطر چند تار مو، آدمو #عذاب کنه؟!😏
➕گفتم: با این توجیه، پس چون خدا مهربونه هر کس هر گناهی بخواد میتونه انجام بده ...😏 مثلا کسی دزدی کنه و بگه خب خدا مهربونه، میبخشه!! تو میتونی چنین منطقی رو بپذیری⁉️
اصلا با این توجیهات چیزی از دستورات خدا باقی میمونه؟؟😐
🔸پیامبر(ص) فرمودن:
«به کوچکی گناه نگاه نکن، بلکه نگاهت به این باشد که چه کسی را نافرمانی می کنی»(۱)
🔸امام علی علیهالسلام هم فرمودن:
«بدترين گناهان، گناهی است که گناهکار آن را ناچيز و آسان شمرد»(۲)
➕ﻧﭙﻮﺷوندن حتی چندتار مو در ﺑﺮاﺑﺮ #ﻧﺎﻣﺤﺮم، ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻗﻄﻌﯽ با آﯾﺎت ﻗﺮآن و ﺳﻔﺎرﺷﺎی ﻣﻌﺼﻮمینه ...
و این یعنی ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ صریح با ﻓﺮﻣﺎن #ﺧﺪا💥
➕یادت باشه که #شیطان قدم به قدم انسان رو به قعر جهنم سوق میده، اول چند تار مو پیداست، بعد #بدحجابی برای فرد عادی میشه و کم کم روسری عقبتر میره ... مانتو بدننماتر میشه و...
☝️بترس از این که چند سال دیگه این اتفاق برای تؤم بیفته ... و با توجیه مهربونی خدا، فرمان خدا رو کلا زیر پا بذاری⚡️😔
📚برگرفته از:
کتاب «ﺑﺮاﯾﻢ ﺣﺠﺎب را ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻦ»
نویسنده: ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻈﯿﻤﺎ
۱. امالی طوسی، ص ۵٢٨
۲. بحار الانوار، ج ۷۳، ص ۳۶۴
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔷انواع توجیه
❗️آدما چرا گناه میکنن؟! چی باعث میشه آدم با وجود اینکه میدونه یه کاری مثل دروغ حرامه و عذاب دردناکی برای دروغگو در نظر گرفته شده بازم دروغ میگه؟
💢دلایل مختلفی داره که ریشه همشون میتونه #توجیه_گناه باشه. مثلا اینطوری خودش رو قانع میکنه که حالا این یه بار رو انجام میدم و بعدش توبه میکنم. در صورتی که باید به خودش بگه شاید در همون وقت گناه بمیرم و یا قلبم سیاه بشه و توفیق #توبه پیدا نکنم.
گاهی هم آدم به خودش میگه حالا خدا مهربونه و به خاطر این گناهم منو عذابم نمیکنه. در صورتی که خدا تو قرآن میگه مواظب باشید که #شیطان، شما رو به مهر و محبت من فریب نده.
👈گاهی توجیهش اینه که چون همه دارن این گناه رو انجام میدن پس کم اهمیته. چون خدا که دیگه همه رو #عذاب نمیکنه. در صورتی که خدا در توصیف #جهنم میگه: جهنم رو از جن و انس پر میکنم و جهنم باز میگه: آیا بازم هست که اضافه کنید به من؟!
😳 یه توجیه هم اینه که اصلا فلان کار گناه نیست و مثلا به زعم خودشون آخوندا در آوردن. در صورتی که یه #عالم_دین هیچ وقت نمیتونه از خودش حکمی بده و حتما باید با استدلال قرآنی و روایی باشه. تازه یه سری چیزا مثل #حجاب دیگه از مسلمات #همه_ادیان_الهی هستن و اصلا شکی نیست که حکم خداست.
📝 خلاصه توجیه در انجام گناه خیلی موثره و خیلیا با همین توجیهات گمراه شدن. یادمون باشه اونی که گوشواره از گوش بچه امام حسین دزدید، با گریه این کار رو کرد و توجیهش این بود که اگه من نگیرم یکی دیگه میگیره!!!
#توجیه_گناه
#خدا_بیناست
#امتحان_الهی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب 🇮🇷
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_ب
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #هشتم
از این همه اطمینان حرصم گرفته بود.
من_ به همین سادگی؟ یا من بمیرم یا شما؟؟
_ به همین سادگی، آنقدر میروم و می آیم تا آقا جون را راضی کنم، حالا بلند شو یک عکس از خودت برایم بیاور.. 😊❤️
من_ عکس؟ عکس برای چی؟ من عکس ندارم.😕
_ می خواهم به پدر و مادرم نشان بدهم.
_من می گویم پدرم نمی گذارد، شما می گویید برو عکس بیاور؟؟ اصلا خودم هم مخالفم.
میخواستم تلافی کنم... 😠😕
گفت:
_ من آنقدر می روم و می آیم تا تو را هم راضی کنم. بلند شو یک عکس بیاور....
عکس نداشتم.
عکس یکی از کارت هایم را کندم و گذاشتم کف دستش✋
💞🌷💞🌷💞
توی #بله_برون مخالف زیاد بود.
مخالف های دلسوزی که دیگر زورشان نمی رسید جلوی این #وصلت را بگیرند.
دایی منوچهر، که همان اول مهمانی با مامان حرفش شده بود و زده بود بیرون...
از چهره ی مادر ایوب هم می شد فهمید چندان راضی نیست.
توی تبریز، طبق رسمشان برای ایوب دختر نشان کرده بودند.
کار ایوب یک جور #سنت_شکنی بود.
داشت دختر غریبه می گرفت، آن هم از تهران.
ایوب کنار مادرش نشسته بود و به ترکی می گفت:
_ ناسلامتی بله برون من است آ...اخم هایت را باز کن.
دایی حسین از جایش بلند شد. همه ساکت شدند.رفت #قرآن را از روی تاقچه برداشت و بلند گفت:
دایی حسین_ الان همه هستیم؛ هم شما خانواده داماد، هم ما خانواده عروس، من قبلا هم گفتم #راضی به این وصلت نیستم چون #شرایط پسر شما را می دانم. اصلا زندگی با #جانباز سخت است، ما هم شما را نمی شناسیم، از طرفی می ترسیم دخترمان توی زندگی #عذاب بکشد، #مهریه ای هم ندارد که بگوییم #پشتوانه درست و حسابی مالی دارد.
دایی ✨قرآن✨ را گرفت جلوی خودش و گفت:
_برای آرامش خودمان #یک_راه می ماند، این که #قرآن را #شاهد بگیریم.
بعد رو کرد به من و ایوب
- بلند شوید بچه ها، بیایید #دستتان را روی #قرآن بگذارید.
من و ایوب بلند شدیم و دست هایمان را کنار هم روی قرآن گذاشتیم.
دایی گفت:
- #قسم بخورید ک هیچ شیله پیله ای توی زندگیتان نباشد، به #مال و #ناموس هم #خیانت نکنید، هوای هم را داشته باشید...
قسم خوردیم.
✨قرآن دوباره بین ما حکم شد✨
#حکم_شدن_قران_اون_هم_برا_بار_دوم
✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni