دانشگاه حجاب
رابطه عجیب پاکی ❤️ با ذرت مکزیکی 🍃 👇🌸👇
✍ رابطه عجیب پاکی با ذرت مکزیکی
🌽
◀ یه مسیر طولانی رو طی کرده بودیم و #حسابی خسته...
تصمیم گرفتیم یه جا بشینیم یه چیزی بخوریم تا خستگیمون دربره.
خواهرم پیشنهاد داد #ذرت_مکزیکی بخوریم! 🌽
.
.
.
◀ با صندوقدار حساب کردیم، فیش رو گرفتیم و منتظر نشستیم.
بعدِ چند لحظه که رفتم تا ذرتها رو بگیرم؛ دیدم چند نفر جلوی منن و #پسر جوونی مشغول درست کردن ذرت مکزیکیه.
.
◀وقتی نوبت به #خانمها میرسید نیشش تا بناگوش باز میشد و یه چیزی میگفت تا بخندن!
جالب بود که ذرت آقایون زود آماده میشد اما مال دخترا چند دقیقه طول میکشید! 😐
.
◀چیزی نمونده بود...
فقط جلوی من یه دخترخانم #مانتویی با پوشش عجیب غریبش بود و یه دختر #چادری #بدحجاب !
دختر مانتویی فیش رو با #عشوه و #خنده داد!
پسرک هم باهاش خوشوبشی گرمی کرد و #معطل کرد تا بیشتر بتونه هم دید بزنه هم فک...
حالا بعد چند دقیقه لیوان ذرت دختر پُر شده بود!
روش هم کلی #کنجد ریخته شده بود!
سفارشیِ #سفارشی
◀نوبت دخترخانم چادری مثلا امروزی شد!
پسرک به همون شیوه سوالای بیموردی کرد و خوشوبش!!
چطوری دوست دارید؟
این جوری بهتره یا اون جوری؟
اینو بریزم یا نریزم؟
هوا چقدر سرد شده نه؟
فلفل قرمز خیلی خوشمزهتره مگه نه؟!
دوباره بعد از چند دقیقه #شوخی و خنده، یه لیوان سر پُر ذرت با کلی کنجد آماده شد!
.
دیگه نوبت من بود!
◀پسرک لبخند زد و #سلام گرمی کرد!
و عصر به خیر گفت!
منتظر بود تا منم به گرمی جواب بدم.
ولی خیلی #جدی اما کاملا #مؤدبانه سلام کردم!
فیش رو دادم و منتظر موندم...
بدون هیچ حرف اضافهای!
.
◀سریع نیشش رو جمع کرد و مشغول کارش شد.
حساب کار دستش اومد!
زود ۲تا لیوان ذرت داد!
چند دقیقه هم طول نکشید!
در مورد هوا و طعم چیزهای مختلف هم نظرخواهی نکرد!
اما ...
۲تا لیوان سرخالی و بدون کنجد!!
شاید میخواست ناراحتم کنه یا شایدم میخواست با عشوه و خنده ازش بخوام لیوان من رو هم پُر کنه و کنجد بریزه و این آخرین راه حلی که بود که به #ذهن_مریضش رسیده بود...
اما من هیچ واکنشی نشون ندادم‼️
.
◀خیلی اتفاقی خواهرم نگاهش به میز بغلی افتاد!
پرسید:
چرا لیوانهای ما سرخالیه؟!
چرا کنجد نداره؟!
😀 خنده ای کردم و گفتم:
اونایی که تو اون لیوانا میبینی جایزه #لذتبردنای_یه_پسر هست.
دوتا قاشق ذرت بیشتر و یک قاشق کنجد فقط همین...!😖
مطمئن باش ذرتای ما هم #سالمتره هم #خوشمزهتره!😋
چون شهوت و عشوه و لاس و چیزای دیگه قاطیش نیست...👌🏻
خنده ای کرد و گفت:
آهان حالا فهمیدم!
چه #رابطه تنگاتنگی بین پاکی و ذرت مکزیکی هست! 😇
و هردو با هم خندیدیم😄
🎓 دانشگاه حجاب 🎓
🌺 eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 🌺
#امر_به_معروف_عملی 2⃣
🔸اگه دوست داری اطرافیانت محجبه بشن:
هیچ وقت باهاشون #درددل نکن،
هیچ وقت عکس پروفایلت رو عکس یه دختر #چادری غمگین نذار (مگر در مناسبتها و مواقع خاص)
تو صحبتهات آه و ناله نکن،
همیشه موقع سلام کردن به دوستات لبخند بزن و گرم احوالپرسی کن🤗
بذار متوجه بشن که تو از خیلیها قویتری...
موقع برخورد با #نامحرم با #وقار و با #متانت حرف بزن...
بذار دیگران ببینن که هر پسری با تو روبرو میشه خودشو جمع میکنه.
بذار بفهمن تو دست بالا رو داری...!😌
قبول دارم؛
بالأخره تو زندگی هر کسی روزایی هست که دلگرفتگی پیش میاد ولی تو بین دوستان و اطرافیانت نباید همه حالات روحیت رو با زبان یا عمل تعریف کنی!
اطرافیانت اگه ببینن تو همیشه #بانشاط و #فعال هستی پیش خودشون میذارن پای حساب محجبه و #چادری بودنت...
باور کن،
عقل مردم این دوره به چشمشونه...✅
پیش خودشون میگن: خوش به حال فلانی؛
هم حجابش رو داره هم زندگی خوشی داره...!
🤔میدونی این نتیجهش چی میشه؟
👈این که بالأخره حداقل یه #کمحجاب "محجبه" و یه #مانتویی "چادری" میشه...
و اون وقته که تو به هدفت میرسی 🏆✌️
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
❌دخترهای دانشگاه بايد اسلحه حمل کنند!
🔴 قبل از نقل خاطره بگويم كه بعضي از كلاسهاي #دانشگاه ما تا ساعت ۱۰ شب ادامه دارد و اين باعث مشكل براي خيلي از دختران شده است!
⚪️ ساعت حدود ۵ عصر بود كه ناگهان يك دختر خانمي #مانتويي با ظاهري بسيار نامناسب وارد اتاق من شد و سلام كرد! جواب سلامش را كه دادم بدون مقدمه گفت: «حاج اقا ببخشيد مي توانم به شما اعتماد كنم؟
🔵 من هم گفتم: «مطمئن باش من در موضع مشورت به هيچ كس خيانت نمي كنم». همين كه خيالش راحت شد گفت: «حاج اقا من يك #سؤال_شرعي دارم آيا دختران مي توانند براي امنيت خود اسلحه همراه خودشان داشته باشند؟»
⚫️ من كه از تعجب نمي دانستم چه بگويم تمركز گرفتم و با تامل گفتم: «منظورت را واضح تر بگو:» آن دختر خانم گفت: «حاج آقا راستش را بخواهيد من هر روز يك اسلحه رزمي امثال #چاقو و... با خودم دارم ولي مي خواهم يك #كلت_كمري تهيه كنم!» گفتم: «آخه چرا؟»
🔘 گفت: «حاج اقا من بعضي وقت ها كه تا ساعت ۹ يا ۱۰ شب كلاس دارم وقتي به منزل برگردم نزديك ساعت ۱۱ شب مي شود براي همين وقتي از دانشگاه به طرف خانه مي روم در پياده رو كه پسرها اذيت مي كنند و متلك مي گويند وقتي منتظر تاكسي مي شوم ماشين ها بوق مي زنند و اذيت مي كنند! حاج آقا به خدا شايد وضع ظاهريم به نظر شما بد باشد ولي من اهل خلاف و رابطه هاي #نامشروع نيستم من فقط دلم مي خواهد خوش تيپ باشم!»
🔶من هم بدون مكث گفتم : «خوب از نظر دين هيچ طوري نيست شما اسلحه دفاعي داشته باشيد اصلا همه دختران براي دفاع از خود بايد نوعي اسلحه حمل نمايند ولي نه هر سلاحي يك نوع سلاح است كه خيلي هم #قدرت_تخريب و دفاعي بالايي دارد».
♦️بنده ي خدا خيلي زود گفت: «چي؟ چه؟ چه اسلحه ايي مجاز است؟ اسمش چيه؟» من كه ديدم بدجوري عجله دارد گفتم :«اگر بگويم قول مي دهي يك هفته استفاده كني اگر جواب نداد ديگر استفاده نكني.» بنده خدا خيلي هیجان زده شده بود گفت:《قول مي دم... قول قول!》
✍گفتم : «اسم آن سلاح بي خطر و بسيار كار آمد #چادر است! شما يك هفته استفاده كنيد ببينيد اگر كسي مزاحم شما شد ديگر هيچ وقت به طرفش نرويد!»
😔با تعجب مثل كسي كه ناگهان همه انرژي او كاهش پيدا كرده باشد گفت: «#چادر! آخه چادر...» گفتم : «ديگه آخه ندارد يك هفته هم هيچ اتفاقي نمي افتد.» با حالت نيمه نااميدي تشكر كرد و رفت. و من ماندم و فكر مشغول كه اي بابا عجب كاري كردم نكند بنده خدا ديگر هيچ وقت سراغ چادر نرود. نكند از مشورت كردن با #روحاني بيزار شود.
✅مدت حدود يكي دو ماه از جريان گذشت و من به كلي فراموش كرده بودم تا اينكه روزي يك خانم #محجبه به اتاق من آمد سلام كرد گفت: «حاج اقا مي شناسي؟» من هم هرچه فكر كردم به ياد نياوردم براي همين گفتم : «بخشيد شما را نمي شناسم».
👌گفت : «من همان دختري هستم كه اسلحه به من دادي تا همراه خودم حمل كنم. حالا هم كه مي بينيد مثل يك بچه ي خوب، #سلاح_چادر حمل مي كنم هر چند هنوز درست و حسابي چادري نشده ام! ولي مادرم خيلي دعاتون كرده چون كه هر روز به خاطر چادر نپوشيدن من در خانه دعوا داشتيم که فعلا به قول مادرم سر به راه شدم». من هم كه حيرت زده شده بودم گفتم: «خوب برايم تعريف كنيدچه شد كه چادري بودن را ادامه دادي؟»
👏مكثي كرد شروع به گفتن جريان كرد: «راستش حاج آقا وقتي از اتاق شما رفتم خيلي درباره حرف هاي شما با ترديد فكر كردم ولي تصميم گرفتم امتحان كنم براي همين چند روزي وقت برگشتن از دانشگاه بطوري كه همكلاسي ها متوجه نشوند مخفيانه چادر مي پوشيدم ولي از وقتي كه چادر بر سر مي كنم ساعت ۱۰ و يا ۱۱ شب هم كه از دانشگاه بر مي گردم نه پسري به من متلك مي گويد نه #ماشين_مزاحم بوق مي زند.اصلا كسي تصور نمي كند كه من چادري اهل خلاف باشم. راستش را بخواهيد بدانيد هيچ وقت فكر نمي كردم #دخترهاي_چادري اين همه امنيت دارند! و اين همه خيالشان از بابت مزاحم هاي خياباني راحت است.
💢چادر پوشيدن من را بچه هاي كلاس متوجه شدند الان هم مدت هاست كه دائم با چادر رفت و امد مي كنم و از كسي هم خجالت نمي كشم البته فكر نكنيد حالا ديگر بسيجي شده ام ولي قصد ندارم اسلحه ايي كه تازه كشفش كرده ام را به اين راحتي از دست بدهم. بعضي از دختراي كلاس متلك مي گويند ولي بيچاره ها خبر ندارند من چه #گنجي يافته ام. البته جريان را براي يكي از بچه ها كه نقل كردم تمايل پيدا كرده براي فرار از دست مزاحم ها چادر بپوشد ولي خودش مي گويد خانواده اش اصلا اهل چادر و امثال چادر نيستند ولي فكر كنم تصميم دارد چادر بخرد»
😭راستش را بخواهيد من ديگر حرفي براي گفتن نداشتم براي همين فقط به حرفهاي او توجه مي كردم دلم مي خواست زودتر از اتاق برود تا اشكهايم سرازیر شوند. وقتي از اتاق رفت تنها كاري كه توانستم انجام بدهم #سجده_شكر بود.
🔻(وبلاگ دختر چادری)
✍ویرایش متن از طرف "دانشگاه حجاب"
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓