دانشگاه حجاب 🇮🇷
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌛عاشقی به افق حلب🌜 #پارت_سی_ام به بهشت زهرا رسیدیم... چندین نفر از اقوا
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌛عاشقی به افق حلب🌜
#پارت_سیُ_یکم
چشم دوخته بودم به اتاق انتظار تا پیکر بابا را بیاورند و بروم او را در آغوشم بگیرم.
در باز شد...
نام بابا روی تابلوی دستی سیاه رنگی بالا گرفته شد...
همه ی جگرم آتش گرفت.
دویدم سمت بابا...
عمو هایم دستم را گرفتند ...
+تورو خدا ولم کنید...بزارید برم بابامو ببینم.
_ریحانه آروم باش عمو جان،الان باهم میریم...
پیکر را توی ماشین گذاشتند و رفتند سمت قبرستان ...
زانو هایم سست شد ...
روی زمین افتادم، اما هنوز یک دستم در دست عمو محمد بود و دست دیگرم دست عمو حسین...
نمیتوانستم درک کنم که من باید از حالا نبود بابا را متحمل شوم...
به سمت قبرستان رفتیم.
چند بار نزدیک بود به داخل قبر ها بیوفتم...
حالم قابل توصیف نبود.
سختی اینکه پدرم ،قهرمان زندگی ام، تکیه گاهم را در یک متر زمین سرد و تاریک میگذارند و او را برای همیشه از من میگیرند قابل بیان نبود...
ادامه دارد...
✍️نویسنده: #میم_سلیمی
🌜🌹 @hejabuni 🌹🌛