#جنسیت_اعضای_کانال
سلام 😍
خوبین؟
ببخشید میشه یه سوال بپرسم؟ 👇
فقط 🔟 ثانیه وقتتون رو میگیره☺️
📝 https://EitaaBot.ir/poll/x09
ممنونم که جواب دادین 😘
✅ @Hejabuni | دانشگاهحجاب ✅
29.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌻🌱
6⃣
✂️آموزش الگوی چادر جلابیب 🤩
(تبدیل چادر ساده بہ جلابیب😍)
آکادمیRT
✅یه چادر با حجاب و پوشش عالی
👌مخصوصا برای مامانا و بانوان شاغل
#آموزش_خیاطی | #آموزش_چادر
#خیاطی | #چادر_جلابیب
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
#تولد_دوباره
💯تبلیغ برای اسلام در فضای مجازی توسط یک کانادایی
🔻"جنی مولندیک" معلم اهل کانادا که در سال ۲۰۰۶ به دین اسلام گرویده است حالا در فضای مجازی با کمک ۵ فرزندش پست هایی برای آگاهی بخشی افراد نسبت به دین اسلام منتشر می کند
🔻جنی در سال ۲۰۰۶ تحقیقات ش راجع به دین اسلام رو شروع می کنه و جواب سوالاتش رو پیدا می کنه و تصمیم می گیره مسلمان بشه
🔻پدر و مادرش مخالف این کار بودن،پدرش مطالب ضد اسلام سرچ می کرد و براش می فرستاد تا جلوی مسلمان شدنش رو بگیره.اما جنی تصمیم خودش رو گرفته بود و این اقدامات اون رو از راهی که انتخاب کرده بود منصرف نکرد
🔻بعد از تشرف به اسلام و تولد اولین فرزندش جنی و همسرش تصمیم می گیرن برای زندگی کردن به ترکیه برن تا فرزندان شون در یک کشور مسلمان رشد کنن و صدای اذان رو بشنوند
✌️حالا جنی زبان ترکی هم یاد گرفته و به هر دو زبان ترکی و انگلیسی اسلام رو تبلیغ می کنه
🌐منبع:https://www.dailysabah.com/turkey/education/muslim-canadian-mother-simplifies-religion-for-children/amp
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_شانزدهم 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هفدهم
💠 ما زنها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست #داعشیها همه تن و بدنمان میلرزید.
اما #غیرت عمو اجازه تسلیم شدن نمیداد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رختخوابها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!»
💠 چهارچوب فلزی پنجرههای خانه مدام از موج #انفجار میلرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم.
آخرین نفر زنعمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکشهای انفجار بهتون نمیخوره!»
💠 اما من میدانستم این کمد آخرین #سنگر عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپشهای قلب #عاشقش را در قفسه سینهام احساس کردم.
من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر میشد؟
💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما #دفاع کند. دلواپسی زنعمو هم از دریای دلشوره عمو آب میخورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای #توسل بخونیم!»
در فشار وحشت و حملات بیامان داعشیها، کلمات دعا یادمان نمیآمد و با هرآنچه به خاطرمان میرسید از #اهل_بیت (علیهمالسلام) تمنا میکردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه میلرزد.
💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفسمان را در سینه حبس کرد. نمیفهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجرههای اتاق رفت.
حلیه صورت ظریف یوسف را به گونهاش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا میکرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگندهها شمال شهر رو بمبارون میکنن!»
💠 داعش که هواپیما نداشت و نمیدانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره #آمرلی آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتشبازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم.
تحمل اینهمه ترس و وحشت، جانمان را گرفته و باز از همه سختتر گریههای یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش میکرد و من میدیدم برادرزادهام چطور دست و پا میزند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد.
💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمیدانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان میداد و مظلومانه گریه میکرد و خدا به اشک #عاشقانه او رحم کرد که عباس از در وارد شد.
مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرتزده نگاهش میکرد و من با زبان #روزه جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم.
💠 ما مثل #پروانه دور عباس میچرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل #شمع میسوخت.
یوسف را به سینهاش چسباند و میدید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلیکوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟»
💠 عباس همانطور که یوسف را میبویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمیدونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح #مقاومت کردیم، دیگه تانکهاشون پیدا بود که نزدیک شهر میشدن.»
از تصور حملهای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانکها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچهها میگفتن #ایرانیها بودن، بعضیهام میگفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچهها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برقها تموم نشده میتونیم گوشیهامون رو شارژ کنیم!»
💠 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لبهای خشکم به خنده باز شد.
به #همت جوانان شهر، در همه خانهها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباطمان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بیپاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!»
💠 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد.
نمیدانست از اینکه صدایم را میشنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بیخبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣📣📣 اجتماع مردم شهیدپرور تهران جهت حمایت، مطالبه و تشکر از پلیس امنیت اخلاقی تهران در مبارزه با بی حجابی
شنبه ۲۴ مهر ساعت ۱۳
خیابانوزرا جنب پارک ساعی
لوکیشن: b2n.ir/vzra
نشر دهید.....
سلام بر
🌸بهار دل های شکسته و منتظر
سلام بر آقای گلهای نرگس!
و شکوفه های جوان که چشم انتظارند....
آقا جان! شنیده ام که میآیی،،
ولی چه قدر دیر است،،
که سالهای زیادی دلِ جهان پیر است،،
نگو هنوز مانده تا قیام سبز بزرگ ...
که این سپاه بی رهبر چه قدر ناچیزاست،،
⛅️
برای آمدنت چه قدر ظلم فراگیرد ما را؟
و یا ۼم نبودت چه قدر فشارد بغضمان را؟
▫️نمیدانم بخاطر آغاز امامتت که برازنده ات است مسرور باشم
یا
▪️بخاطر داشتن اصحاب پرمدّعا و بی مهری چون من ،برایت خون بگریم...
در این دنیای قریب به ۸ میلیارد نفر ،نداشتن ۳۱۳ یار یعنی چه❓
این دیگر نامش غربت نیست❗️
کم کاری ماست❗️
که اینگونه غریبی و
در غربت تو، من نیز سهیمم
🍀اما کاش مثل همیشه دستم را بگیری
کاش مثل همیشه من را هم ببینی
و کاش من هم کمی به خود بیایم
و مجنونت شوم...
سال هاست که دو عید غدیر در تقویم مان ثبت شده است،،،یکے عیدالله الاڪبر؛؛؛ غدیر خم .... و یڪے عید بیعت با شما یارا💚
#به_هوش_باشیم_که_مهدی_زهرا_تنهاست
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تولیدی_کامل
#مناسبتی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
7.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا