جلوه ی شهادتـ❥
برادرها... خواهرها عاشق شوید..! زندگی به عشق است ...! •شهیدبهشتی
میگفت،شهیدبهشتیداشتسخنرانیمیکرد.
یهدفعهتوقفکردوسکوتمرگبار....
همهماتعجبکردیم!
ناگهانبابغضگفت:
برادرانمنبویبهشترامیشنوم...،
شماهمحسمیکنید؟!
(آخرینلحظاتبهانفجاربهروایتیکیازبازماندگان)
#شهید_بهشتی
#شهیدانہ
@hejastan
مسیر منتهی به گلزاری شهدای کرمان امروز بعد از ظهر .
چهعزتیخداوندبهشهیدداده!❤️🇮🇷
#جان_فدا
جلوه ی شهادتـ❥
+میدونیتودنیابهچهکساییحسودیممیشه؟
_ نه..!
+بهاوناییکهدلشونمیگیرهمیرن
حرمِآقاوقتیبرمیگردندیگه
حالِدلشونخوبِخوبه!:)
#امام_حسین
#کربلا
@hejastan
حدیثـقدسۍداریمـڪہخداوندتبارڪتعالۍ
میفرمایند:بندهۍمنـ همہچیزرابهخاطرتو
آفریدم♥️
وتوروبہخاطرخودم
#عاشقانہ_باخدا
@hejastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریہ ڪردن جغد بر امام حسین(ع)💔
پ.ن:بعد میگن جغد شومہ🚶♂
#امام_حسین
@hejastan
‹🔗📃›
بزرگواری تعریف میکرد
پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ،
در شش سالگی که کمی خواندن و. نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست
( در بزم غم حسین مرا یاد کنید )
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟
روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!!
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد :
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد ،
من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت :
حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد :
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ،
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است
حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ،
لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !!
تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید
و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!!
وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم
همانگونه که در عزای امام حسین بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ،
همانگونه که در عزاء بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده ،
و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده
و یک حسینی حسینی راستین بوده است .....
اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا و الآخره
اگر لذت بردید نشرش دهید
حسینی واقعی باشیم•••✋🏻
@hejastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یـکے از عمیلیات ها بود که
فرمانده دستور داده بود
شب هیچ کس تکون نخوره وصداش در نیاد
وقت نماز صبح شد
آفتابه رو برداشتم ورفتم وضو بگیرم
که یکدفعه احساس کردم کسی آن طرفتر تکان میخورد
ترسیدم
نمیتوانستم کاری بکنم ،تنها بووم وبدون اسلحه ویک متر جلوترم یک بعثی که اگه برمیگشت و منو میدید شهادتم حتمی بود😂
شروع کردم به دعا گفتم خداجون من که نیومدم کار بدی بکنم که الان گرفتار شدم اومدم وضو بگیرم پس کمکم کن
یک لحظه چیزی به ذهنم رسید..!
وله ی آفتابه رو گذاشتم و رو سر عراقی و گفتم حَرِّڪ....😂😂
بیچاره انقدر ترسیده بود که همش به عربی میگفت:نزن...
اینطوری شد که همه چی رو هم اعتراف کرد وعملیات به نفع ایران تموم شد
وتا صبح همه ی رزمنده ها وفرماندمون از خنده داشتند غش میکردند.
تااینکه فرمانده گفت:بچه ها دلتون و پاک کنید اونوقت با یک آفتابه هم میشه دشمن و نابود کرد😂😂
#طنزجبهه
@hejastan
شهید علی وردی ۲۱ سال سن داشته و متولد 1380 در تهران میباشد که در اغتشاشات آبان 1401 در اغتشاشات مورد حمله و شکنجه قرار گرفته و به شهادت رسید.
این پسر جوان طلبه بسیجی مدرسه علمیه آیت الله مجتهدی(ره) و مربی کانون تربیتی حوزه و همچنین عضو بسیجیان یگان امام رضا(ع) سپاه محمد رسول الله(ص) تهران بزرگ بود.
#شهید_علی_وردی
@hejastan
«آرمان پیش از این دوست داشت به سوریه برود»، این را پدرش میگوید و ادامه می دهد: چرا او را شهید کردند، آدمی نبود که به دیگران ظلم کنه، همیشه مدافع حق بود، رشته مهندسی می خواند ولی به خاطر علاقه ای که به حوزه داشت از دانشگاه انصراف و رفت طلبه شد.
#برادر_شهید
#آرمان
@hejastan
جلوه ی شهادتـ❥
روایت دوستان آرمان درباره شهادت او مقاومت آرمان در برابر تاکید آشوبگران مبنی بر اهانت به مقدسات باع
روایت دوستان آرمان درباره شهادت او
مقاومت آرمان در برابر تاکید آشوبگران مبنی بر اهانت به مقدسات باعث می شود خشونت آنها بیشتر شود و هر بار که آرمان سکوت می کند ضربات محکم تری می زنند، آرمان بی هوش می شود و رهایش می کنند و می روند.
رفقای آرمان سر می رسند و او را به بیمارستان می برند، پدر آرمان می گفت: ضربات زیادی را به آرمان زده بودند، کتف، دماغ و سرش را شکسته بودند، هیچ جای سالمی در بدنش نمانده بود. دکتر گفته بود ضربه سختی به سرش وارد شده و فقط توانسته با دستگاه چند ساعت زنده نگهش داره
@hejastan
دایی آرمان از دلپاکی و مردمی بودن آرمان می گوید، اینکه همیشه در بحث ها مدافع حق بود و روی آن ایستادگی می کرد.
آرمان اهل اردوهای جهادی بود، هرجا که می توانست با رفقا می رفت و چند روزی را اردوی جهادی برگزار می کرد، رفیقش می گفت: در سیل لرستان آرمان مثل آچار فرانسه همه کاری می کرد، بعضی روزا توی آشپزخانه کمک کار بود، ساعاتی بیل به دست میگرفت و…
«چرا او را شهید کردند، او که بچه خوبی بود، باید انتقام از آنها گرفته شود، داداشم آدم خوبی بود»؛ صحبتهای برادر ۱۲ ساله آرمان بود که اشک می ریخت و همزمان با خود تکرار می کرد.
@hejastan
طلبه بسیجی آرمان علی وردی 21 ساله از شهدای ناآرامیها و اغشتاشات اخیر است که چهارشنبه شب (4 آبان 1401) در منطقه اکباتان تهران مجروح و به شهادت رسید. شهید آرمان علیوردی در تجمعات چهارشنبه 4 آبان در اکباتان تهران بر اثر جراحت شدید ناشی از حمله و شکنجه وحشیانه اغتشاشگران مجروح و به بیمارستان منتقل شد و سپس به شهادت رسید.
به تازگی فیلم از لحظات ابتدایی پیدا شدن پیکر نیمه جان شهید آرمان علی وردی، که شامل گفتگو با همسایگان، دوستان و زمان دستگیری عوامل این حمله میشود، منتشر شده است.
@hejastan
شهدای مدافع امنیت، از جمله نکات برجسته آشوبها و اغتشاشهای اخیر هستند؛ چهرههایی از مردم که با دستان خالی و بدون سلاح رزمی، در کوچه و خیابان حاضر میشوند تا امنیت شهروندان و ایران اسلامی را در برابر آشوب و تخریب حفظ کنند، اما در کمین ضدانقلاب قرار میگیرند و به شهادت میرسند. در اغلب موارد، این شهدا، وسیلهای جدی برای دفاع از خود در اختیار نداشتند و صرفاً به ابزارهای مقابله با اغتشاش مجهز بودند، درحالی که گویی برخی جریانهای معاند و ضدانقلاب، با هدف به شهادت رساندن و با گذراندن دورههای آموزشی خاص پا به میدان آشوبها گذاشته بودند. در روزهای اولیه، اغلب شهدا با استفاده از سلاحهای سرد به شهادت رسیدند، اما هرچه آشوبها بیشتر جنبه امنیتی گرفت و گروهکها با برنامه ریزی وارد صحنه شدند، تعداد شهدا نیز فزونی یافت. اما این بار، همچون آنچه عصر شنبه گذشته در سنندج روی داد، مدافعان امنیت و بیسلاح رزمی، هدف تیرهای مستقیم و جنگی عناصر گروهکها قرار میگیرند.
یکی از دوستان قدیمیاش میگفت: «از دوران ابتدایی وارد مسجد شد و به حضور شبها و نماز مغرب خیلی مقید بود. به محض اینکه به سنی رسید که فهمی از اهل بیت و از ائمه پیدا کرد در هیاتمان بود. در محل ما هیاتی هست که مدتی در مسجد محل و بعد از مدتی در منزل پدر شهید عبدالله باقری برگزار می شد. آرمان دو سال به صورت مداوم خادم این مراسم بود. مسئولیت اجرای این جلسه را به عهده داشت. ما که از قدیمیهای این جلسه بودیم همیشه خیالمان راحت بود که آرمان هست و جلسات منظم برگزار میشود. مهمترین ویژگیاش ادبش بود، به نماز اول وقت خیلی تاکید و تقید داشت و مهمتر از همه غیرت دینی خیلی بالایی داشت. هم در احکام عبادی و هم در چارچوبهای اعتقادی این غیرت را میدیدیم. چه در کلام و چه در رفتار و زندگیاش.
@hejastan
علت عقب ماندگی،دین نیســت،
فهم غلط از دین است!
مثلا فهم نادرست از انتظار فرج،
باعث تنبلی و ســکون میشود و انسان و
جامعه را از رشد باز می دارد؛
اما وقتــی انتظار سازنده باشد حــرکت
و تمدنسازی شکل مــیگیرد..
|شهید مطهری|
@hejastan
جلوه ی شهادتـ❥
شهدای مدافع امنیت، از جمله نکات برجسته آشوبها و اغتشاشهای اخیر هستند؛ چهرههایی از مردم که با دستا
به گزارش خبرگزاری تسنیم، وابسته به سپاه پاسداران، آرمان علیوردی عضو بسیج یگان امنیتی امام رضا و طلبه حوزه علمیه آیتالله مجتهدی بود. وی ساکن محله شهران بود که در روز ۴ آبان ۱۴۰۱ و در جریان درگیرهای در شهرک اکباتان در مأموریتی از سوی بسیج برای سرکوب اعتراضات در محل حادثه حضور داشت. وی سپس توسط عده ای ربوده شد و مورد شکنجه قرار گرفت. ربایندگان سپس پیکر نیمه جان وی را در خیابان رها کردند که ساعاتی بعد توسط دیگر بسیجان پیدا میشود و سریعاً به بیمارستان بقیةالله انتقال مییابد اما بر اثر خونریزی و شدت جراحات وارده در روز ۶ آبان جان میسپارد.[۴] به گزارش همشهری، یکی از متهمان دستگیر شده، وقایع آن شب را اینگونه توصیف میکند که: «من و دوستانم جوان بسیجی را دنبال کردیم و در پارکینگ یکی از بلوکهای شهرک اکباتان او را گیر انداختیم. به او گفتم کد رمزت را بگو و سپس با چاقو او را زدم. یک نفر با سنگ به او ضربه زد و دیگری هم وی را به باد کتک گرفت.»[۵]به ادعای شبکه العالم یکی از همراهان او مدعی است که وی را برای توهین به رهبر جمهوری اسلامی ایران تحت فشار قرار داده بودند که او قبول نکرده بود.[۲]
@hejastan