•♥️🌙•
-شعبآن..
اولینماهیکهتمامِمان
راهدیهمیآورد
ماهیکهرنگمیدهدروحمانرا..
وعشقمیدهدبهجآنِمجنون،
ماهیکهآغازشبهنامِحسیـــناست:)
🌙¦⇠ #شعبانماہعاشقے
دوستان اگه موافقید من داستان کتاب های سلام بر ابراهیم را بزاریم در گروه
در ناشناسمون بگید
جلوه ی شهادتـ❥
دوستان اگه موافقید من داستان کتاب های سلام بر ابراهیم را بزاریم در گروه در ناشناسمون بگید
سلام دوستان امروز 2 پارت گذاشته میشه
⸀🍂🔗||•
🍂| #امام_زمان
🔗| #دلتنگی
•
وقتۍ...🌿
ٖگرهخوردهباشۍٖبہدنیــا،🖇️
ازدلرباتریندلبرعالم🌛💗
بۍٖخبرمیشوۍٖ⁉️
بگذاراینگونہ🍃
بُگذارازهرچہیادشراخدشہدارمۍٖکند..🍂🔗•''
•
🌹 صدقه اول ماه فراموش نشود
🔹 امام صادق(ع): برترین عمل در ماه شعبان صدقه و استغفار است.
📚 اقبال الأعمال، ج ۳ ، ص ۲۹۴
🔹 در کتاب مکیال المکارم از وظایف ما نسبت به امام عصر در وظیفه شماره ۲۳ و ۲۴ آمده است :
🔺صدقه دادن به قصد سلامتی امام
🔺 صدقه دادن به نیابت از امام عصر
《💙🚎》
شهید جهادمغنیه:
مافرزندانکسانیهستیمکهمرگ،
راهآنهارانمیشناسد...
چراکهآنهابهوسیلهیمرگ
درمسیرخداصعودکردهاند...:)🌿
#شہیـدانہ✨
#شہیدجهادمغنیه🌨
|بسمربالشُھداوالصدیقین|
#سلام_بر_ابراهیم
صفحھ ۱
چرا ابراهیم هادی؟
تابستان سال ۱۳۸۶ بود. در مسجد امین الدوله تهران مشغول نماز جماعت مغرب و عشاء بودم. حالت عجیبی بود! تمام نمازگزاران از علماء و بزرگان بودند. من در گوشه سمت راست صف دوم جماعت ایستاده بودم.
بعد از نماز مغرب، وقتی به اطراف خود نگاه کردم، با کمال تعجب دیدم اطراف محل نماز جماعت را آب فرا گرفته!
درست مثل اینکه مسجد، جزیره ای در میان دریاست!
امام جماعت پیرمردی نورانی با عمامه ای سفید بود. از جا برخاست و رو به سمت جمعیت شروع به صحبت کرد. از پیرمردی که در کنارم بود پرسیدم: امام جماعت را میشناسی؟
جواب داد: حاج شیخ محمد حسین زاهد هستند. استاد حاج آقا حق شناس و حاج آقا مجتهدی.
من که از عظمت روحی و بزرگواری شیخ حسین زاهد بسیار شنیده بودم با دقت تمام به سخنانش گوش میکردم.
سکوت عجیبی بود. همه به ایشان نگاه میکردند. ایشان ضمن بیان مطالبی درمورد عرفان و اخلاق فرمودند:
دوستان، رفقا، مردم ما را بزرگان عرفان و اخلاق میدانند و... اما رفقای عزیز، بزرگان اخلاق و عرفان عملی این ها هستند.
. . .
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
|بسمربالشُھداوالصدیقین|
#سلام_بر_ابراهیم
صفحھ ۲
بعد تصویر بزرگی را در دست گرفت. از جای خود نیم خیز شدم تا بتوانم خوب نگاه کنم. تصویر، چهره مردی با محاسن بلند را نشان میداد که بلوز قهوه ای بر تنش بود.
خوب به عکس خیره شدم. کاملا او را شناختم. من چهره او را بار ها دیده بودم. شک نداشتم که خودش است. ابراهیم بود، ابراهیم هادی!!
سخنان او برای من بسیار عجیب بود. شیخ حسین زاهد، استاد عرفان و اخلاق که علمای بسیاری در محضرش شاگردی کرده اند چنین سخنی میگوید!؟
او ابراهیم را استاد اخلاق عملی معرفی کرد!؟
در همین حال را خودم گفتم: شیخ حسین زاهد که... او که سال ها قبل از دنیا رفته!!
هیجان زده از خواب پریدم. ساعت سه بامداد روز بیستم مرداد ۱۳۸۶ مطابق با بیست و هفتم رجب و مبعث حضرت رسول اکرمﷺ بود.
این خواب رویای صادقانه ای بود که لرزه بر اندامم انداخت. کاغذی برداشتم و به سرعت آنچه را دیده و شنیده بودم نوشتم.
دیگر خواب به چشمانم نمی آمد. در ذهن، خاطراتی که از ابراهیم هادی شنیده بودم مرور کردم.
***
فراموش نمیکنم. آخرین شب ماه رمضان سال ۱۳۷۳ در مسجد الشهداء بودم. به همراه بچه های قدیمی جنگ به منزل شهید ابراهیم هادی رفتیم.
مراسم بخاطر فوت مادر این شهید بود. منزلشان پشت مسجد، داخل کوچه شهید موافق قرار داشت.
حاج حسین الله کرم در مورد شهید هادی شروع به صحبت کرد.
خاطرات ایشان عجیب بود. من تا آن زمان از هیچکس شبیه آن را نشنیده بودم!
. . .
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
سهباربگو؛
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله...
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله...
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله...
خبثوابزیارتامامحسینبرات
نوشتهشد(:
زیارتقبول🌱
#پ.ن؛انگارامامحسیندنبالبهونهمیگرده
مارونجاتبدهحتیشدهبدونزیارتو
باکلیگناه♥️!
#بِاَبیاَنتَواُمی...