⊰•📒•⊱
.
بخون😭👇
خب میدونی ؟
سه سالش که بیشتر نبود ...
مگه یه بچه سه ساله چقدر مو داره ؟
چقدر قد داره؟
سوارِ شترش کردن؛ تو حرکت از شتر افتاد...
شب تو بیابون ترسید؛ میدونست اگه دستشون بهش برسه تازیانه میخوره، به زبون بچگی دعواش میکنن؛ ترسید...
کاروان ندیدش دور شد؛
گم شد تو بیابون
کاروان جلوتر که رفت دید یه دختربچه نیست...
زجر گفت من پیداش میکنم...
دختربچه داشت تو بیابون دنبال کاروان میگشت...
دید سوارکار داره میاد؛
ترسید و فرار کرد ....
سوار کار دنبالش رفت...
همینطور که فرار میکرد خارهای بیابون فرو میرفت کف پاش 😭
کف پای یه دختر سه ساله چقدره؟
فرار کرد.....
فرار کرد پشت یه بوته خار پنهون شد...
زجر رسید بالاسرش
میخواست فرار کنه اما کف پاش پر از خار بود..
از اسب پیاده نشد و خم شد...
موهاش و گرفت کشید بالا 😭😭😭
نگهداشت...
دخترک مدام باباشو صدا میزد 😭😭😭
بابااااااا
باباااااااا
با نگاه دخترونهاش نگاه کرد تو چشمای زجر
با زبون کودکانه گفت: نزنیاااااا
زجر دستش و بلند کرد
کوبید تو صورت دخترک 😭😭😭
اونقدر ضربه محکم بود زبون بچه بند اومد😭😭😭
صدا زد : ع... عم.... عمووو عمووو😭😭😭
از اون به بعد زبون رقیه لکنت گرفت😭😭
.
⊰•📒•⊱¦⇢#یا_رقیه
⊰•📒•⊱¦⇢#دخٺࢪےازتبــاࢪزینب
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @hejastan