بچهها بازارچه داشتن تو مدرسه
کلی چیز که یا خودشون درست کردن یا با کمک خانواده تهیه شده یا عمده خرید کردن و اینجا میفروشن
برای اینکه با خرید و فروش هم آشنا بشن (#هوش_اقتصادی )
خیلی جالب بود
تبلیغات بچهها: بدو بیا این ور بازار، هیچ جا این قیمت پیدا نمیکنین 😅
البته بخش مهمی از بازار در قبضه دست پخت و زحمت مادرها بود 😉 انواع کیک و دسر و سالاد ماکارونی و اولویه و....
ما هم که روز قبلش مشغول مریض داری و شبش تا نیمه شب بیمارستان بودیم و فقط تونستم برا یه دخترم کیک یخچالی درست کنم که ببره (اون یکی دخترم خودش رفت لواشک صفحه ای خرید، تکه کرد، زد به سیخ های چوبی، نمک هم پاشید روش😅 همهشم فروش رفت👍)
لذا به بچهها گفتم دخترا! بهترین چیز برا فروش آب ه! اونجا همه خوراکی شور و شیرین و چرب میخرن و میخورن و تشنه میشن! حتماً آب لازمشون میشه 😎
خلاصه دو تا باکس آب معدنی کوچولو بردیم و تمامش فروش رفت😅👍
مغز اقتصادی کی بودم من🤓🤪😜
خیلی بانمک بود
بچهها وامیستادن یه کم تو غرفههاشون میفروختن محصولاتشونو
مقداری پول که به دست میاوردن بدو میرفتن خرید از بقیه غرفه ها😅
دختر تپلیم کیک یخچالی و آب ها رو که فروخت (دستبندهاش هیچکدوم فروش نرفت 😢 همین تجربه شکست هم از نظر من مثبت بود) رفت و با یه کیسه خوراکی برگشت 😅
و اومد خونه و برخی رو تنها و بخشی رو با برادر خواهراش خورد.
یه کم حساب کتاب دخترا با هم قاتی شده بود (یه مشتری پول دوتا رو با هم حساب کرد داد دست یکی شون. تو خونه دعواشون شد که الان این مال کیه)
یکی از دخترا حریف اون نشد و گفت:
باشه باشه مال حروم بخور! قیامت هم جواب دادنش با خودت!
مردم از خنده 😂