eitaa logo
اندرحکایت این دل
16 دنبال‌کننده
215 عکس
41 ویدیو
0 فایل
من و جُدا شدن از مُرتَضی؛ خدا نکند سلام بر حضرت عشق عَلی مُرتَضی علیه‌السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟩🔶🔴🔶🟩 👌 داستانی عبرت آموز ✍ مردی بود خیاط در عفاف و صلاح و زنی داشت عفیفه و مستوره و با جمال و کمال. هرگز خیانتی از وی ظاهر نگشته بود. روزی زن نزد شوهر خود نشسته بود و به زبان منت گفت: تو قدر عفاف من چه دانی و قیمت صلاح من چه شناسی که من در صلاح و عفاف زبیده ی وقت و رابعه ی عهدم. مرد گفت راست میگویی اما عفاف تو به نتیجه عفاف من است. چون من در نزد پروردگار عفیف باشم او تو را در عصمت نگاه بدارد. زن خشمگین شد و گفت: هیچ کس زن را نگاه نتواند داشت و اگر مرا عفاف و عصمت نبود هرچه خواستمی بکردمی. مرد گفت تو را اجازت دادم به هرجا که خواهی برو و هرچه میخواهی بکن. روز دیگر زن خود را بیاراست و چادر در سر کشید و از خانه برون شد و تا شب بیرون بود, اما هیچ کس به وی التفات نکرد مگر یک مرد که چادر او را کشید و رفت. چون زن به خانه باز آمد مرد گفت: همه روز گشتی و هیچ کس به تو التفات نکرد مگر یک مرد که او نیز رها کرد و رفت. زن گفت تو از کجا دیدی؟ مرد جواب داد من در خانه ی خود بودم, اما در عمر خود به هیچ زن نامحرم به چشم خیانت نگاه نکردم , مگر وقتی در نوجوانی که گوشه ی چادر زنی را گرفتم و در حال پشیمان شدم و رها کردم دانستم اگر کسی قصد حرم من کند بیش از این نباشد. زن در پای شوهر افتاد و گفت: مرا معلوم شد که عفاف من از عفاف تو است. 👈 گفتم که مکن، گفت مکن تا نکنند این یک سخنم چنان خوش آمد که مپرس 📚 سدیدالدین محمد عوفی ( جوامع الحکایات ) https://eitaa.com/hekayat1 ✍ اَندَرحِ‍‍ــکایـت ایـن‌دِل ❤️ مجموعه‌ای از دلنوشته‌ها ، شعر و طنز فاخر 🪂 🖼 با ما همراه شوید ان‌شاءالله 👆
وقتی دائم بگويى گرفتارم؛ هیچ وقت آزاد نمیشوى، وقتی دائم بگويى وقت ندارم، هیچوقت زمان پیدا نمی كنی، وقتی دائم بگويى فردا انجامش میدهم، آن فردای تو هیچ وقت نمیايد! وقتی صبحهااز خواب بیدار میشويم دو داریم: 👈برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم، 👈یا بیدار شويم و رویاهايمان را دنبال كنیم. انتخاب با شماست! وقتی در خوشی و شادی هستی عهد و پیمان نبند! وقتی ناراحتی جواب نده! وقتی عصبانی هستی تصمیم نگیر! ، برگ بودن در مسیر باد نیست، امتحان ریشه هاست... https://eitaa.com/hekayat1 ✍ اَندَرحِ‍‍ــکایـت ایـن‌دِل ❤️ مجموعه‌ای از دلنوشته‌ها ، شعر و طنز فاخر 🪂 🖼 با ما همراه شوید ان‌شاءالله 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی ذره كاهیست كه كوهش كردیم زندگی نام نکویی‌ست كه خارش كردیم زنـدگـی نـیـست بـجـز دیـدن یــار زنـدگــی نـیـست بـجـز عـشـق بـجـز حـرف محبـت بـه كـسـی ورنه هر خار و خسی زنـدگــی كــرده بـسی زندگی تجربه تلخ فراوان دارد دو سه تـا كـوچه و پـس كـوچه و اندازه ی یك عمر بیابان دارد ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در ایــن فــرصـت کــم ؟ سلام. صبح بهاریتون دلنشین ❤️ https://eitaa.com/hekayat1 ✍ اَندَرحِ‍‍ــکایـت ایـن‌دِل ❤️ مجموعه‌ای از دلنوشته‌ها ، شعر و طنز فاخر 🪂 🖼 با ما همراه شوید ان‌شاءالله 👆
روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست ! پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد … چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند، زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست!!! آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند،اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !!!به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد. پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگی ام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!! وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمی افتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند، بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود !!!ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است تصمیمات خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد. https://eitaa.com/hekayat1 ✍ اَندَرحِ‍‍ــکایـت ایـن‌دِل ❤️ مجموعه‌ای از دلنوشته‌ها ، شعر و طنز فاخر 🪂 🖼 با ما همراه شوید ان‌شاءالله 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا