«هدیهای برای خدا»
🔺بخش پنج : شهادت وهب و واکنش مادر وی
🔍 ادامه👇
#حکایت #محرم #روضه
🆔️ @hekayat_kade
«هدیهای برای خدا»
🔺بخش ششم : تحقیر دشمن توسط مادر وهب
امام حسین خطاب به مادر و همسر وهب:
بهشت منزلگاه اوست
به خیمه ها برگردید
___
این پیرزن سر جوانش را برداشت. بوسید، خاک را با دستش از اطراف صورت او پاک کرد...
بعد با صدای بلند فریاد زد گفت:
ما این هدیه ای را که در راه خدا دادیم پس نمی گیریم
سر را پرتاب کرد طرف دشمن
🔍 ادامه👇
#حکایت #محرم #روضه
🆔️ @hekayat_kade
«هدیهای برای خدا»
🔺بخش هفت : سرانجام
💭 جوانهاى ما، ایدهآلشان علىاکبر است، نوجوانان ما، مظهرشان، سرمشقشان، قاسم بن الحسن است.
💭 پیرمردهاى ما، مىروند به طرف حبیببنمظاهر و مسلمبنعوسجه؛
💭مادرها مىروند به طرف مادر آن جوان تازه مسلمان، که جوانش را فرستاد به میدان جنگ، وهببنوهب را، یک جوانى تازه که هم مسلمان شده، مسیحى بوده. خودش آمده میدان جنگ، مادرش آمده، همسرش آمده، چه آب حیاتى است این اسلام انقلابى، این چه کیمیایى است.
#حکایت #محرم #روضه
🆔️ @hekayat_kade
▪️بعد از حسین
🚩 نور چشم زینب سلام الله علیها
هنگام عبور کاروان اسرا از قتلگاه، حضرت زینب سلاماللهعلیها خود را بر بدن برادر انداخت و گفت:
برادرم! به خدا می سپارمت و می روم..🥺
ای نور چشمم سلام مرا به جدم، پدر و برادرم برسان و برای آنان ظلم و ستم را که از این فرومایگان به ما رسیده است، بازگو کن..
#حکایت #محرم #روضه
🆔️ @hekayat_kade
🥺 روضه سيّدالشهداء علیه السلام🥺
🔹 حجت الاسلام حاج سید جواد گلپایگانی نقل کردند که مرحوم آقای خوئی فرمودند:
ما در نجف اشرف در خانه بسیار کوچکی زندگی میکردیم. خانمم روضه میگرفت و مزاحم مطالعه من بود.
من به ایشان گفتم: روضهخوانی در منزل مزاحم مطالعه من است، روضه ترک شد، ولی مبتلا به چشمدردی شدم که هر چه به دکتر مراجعه کردم، خوب نشد و دکترها از معالجه آن مأیوس شدند.
🔸 متوسّل شدیم، در عالم خواب به من گفتند: بنا بود شما کور شوید، ولی حالا که متوسّل شدید، با تربت استشفا کنید. با تربت استشفا کردم، چشمم خوب شد.
.
📚 جرعهای از دریا ؛ جزء ۲ ؛ صفحه ۶۸۱ .
#روضه_خانگی #حکایت #محرم
🆔️ @hekayat_kade
7.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥دیدم بعضیها نوشتند هیئتهایی که دخترها بیحجاب شرکت میکنند موجب جذب بیشتر جوونها به دین و امام حسین(ع) و ... میشه!
یاد این خاطرهی بامزه افتادم
تا انتها ببینید و بشنوید.🤌
#حکایت #حجاب #محرم
🆔️ @hekayat_kade
🔝«جون» کیست؟
جون کسی بود که امیرالمومنین (ع) او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید.
هنگامی که ابوذر را به منطقه «ربذه» تبعید کردند جون برای کمک به همراه ابوذر رفت و بعد از رحلت ابوذر به مدینه بازگشت و در حضور امیرالمومنین (ع) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی (ع) و سپس به حضور امام حسین (ع) رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.
هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین (ع) آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست.
حضرت فرمودند: در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی، اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز
«جون» خود را بر پای امام حسین (ع) انداخت بوسید و گفت: ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسهلیس شما بودم و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟
«جون» با خود فکر کرد: من کجا و این خاندان کجا؟!
بنابراین گفت: آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم. نه آقای من، از شما جدا نمیشوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون میگفت و گریه میکرد به حدی که امام حسین(ع) گریستند و اجازه دادند.
جون پیرمردی 90 ساله بود، ولی بچهها در حرم با او انس فراوانی داشتند وقت زمان رفتنش به میدان رسید به کنار خیمهها برای خداحافظی و طلب حلالیت آمد، که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هر یک را به زبانی ساکت کرد و به خیمهها فرستاد.
جون مانند شیری غضبناک روی به دشمن کرد با تمام توان خود جنگید تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخمهای فراوانی به او وارد کردند.
هنگامی که روی زمین افتاد، امام حسین (ع) سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست و دست مبارک خود را بر سر و صورت جون کشید و فرمود: «بارالها، رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت (ع) محشورش نما».
از برکت دعای حضرت، روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید. چنانکه وقتی بدن او را بعد از 10 روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.
#حکایت #جون #امام_حسین #محرم
🆔️ @hekayat_kade