حوالی ۱:۲۰ شب جمعه ای ...
به نامردی "شمارا" از ما گرفتن💔 ...
تا ابد مرگ بر آمریکا 🔥🇺🇸
حاج حسین یکتا:💥
شهادت #حاج_قاسم،
اذانیست به افقِ
افول آمریکا!
🕰 #ساعت_به_وقت_پروازتان
#شب_جمعه #بامداد 1:20🌘
#جان_فدا🌹 #پنج_صلوات🌺🍃
4.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میشود نیمه شبی
گوشه بین الحرمین
من فقط اشک بریزم
تو تماشا بکنی
#شب_جمعه✨
#یا_حسین_علیهالسلام #صلوات 🌺🍃
"خدایا" عشق بھ انقلاباسلامی
و "رهبر کبیر انقلاب" ، چنان در
وجودم شعلھور است کھ اگر
تکهتکهام کنند و یا زیر سخت
ترین شکنجهها قرار گیرم ،
او را تنها نخواهم گذاشت ..!💚
| #شھیدابراهیمهادی . #دهه_فجر |
#علمدارکمیل #صلوات🌺🍃
🥀شب آخر است...
"ابراهیم جان"؟
داداش
سلام ما را به "ارباب بی کفن(علیهالسلام)"
و "مادرش حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)" برسان..
شهادتت مبارک عزیز برادرم💔
#یک_روز_تا_سالروز_شهادتتان
#صلوات🌺🍃
⭕️روزهای اخر ڪانال
#قسمت_دوم
تنها صدایی ڪه سڪوت مرموز ڪانال رامی شڪست، نوای نوحه های ابراهیم بود. او با صدای زیبای خود، به یاران بی رمق ڪانال جان تازه ای می بخشید. زمزمه های ابراهیم، درمیان خون و جراحت و تشنگی و گرسنگی، ارامش بخش بود.
هنگام اذان ابراهیم، آن هایی ڪه هنوز اندڪی توان در بدن داشتند، خود را به دیوار ڪانال می رساندند تا با مدد دیوار از جا برخیزند و نماز را اقامه ڪنند. مجروحین اما با حالتی ملڪوتی تر، به سختی خود را به سمت قبله میچرخاندند و پیشانی خونین و زردشان را بر خاڪ ڪانال می گذاشتند.
در ڪانال بعد از اقامه ی نماز، شهید طاهری قران میخواند و حتی تفسیر میڪرد. هرڪس در گوشه ای دعایی را زمزمه می ڪرد و با خدای خود نجوامی ڪرد. زخمی ها مدام از فرط تشنگی ناله می زدند و اب طلب می ڪردند.
داخل ڪانال مرتب با خمپاره مورد هدف قرار میگرفت. پس از ڪاسته شدن اتش بعثی ها، ابراهیم همه بچه ها راجمع ڪرد و گفت: دیگر ڪانال، جای ماندن نیست. باید هر جور شده امشب به سمت تپه های دوقلو عقب نشینی ڪنیم.
آن روز حدود هفتاد مجروح بد حال داخل ڪانال بودند. هنگامی ڪه نیروها درحال پخش شدن بودند، نوجوانی ڪم سن و سال از ابراهیم سوال عجیبی پرسید: سرنوشت مجروحین چه میشود؟
همه بهت زده به اطرافیانشان نگاه میڪردند. ابراهیم به آن نوجوان گفت: شما نگران مجروحین نباشید،خودم پیش ان ها هستم. آن نوجوان باصلابت خاصی گفت: پس من هم می مانم و از مجروحین تا اخرین قطره خونم مراقبت می ڪنم.
تصمیم گیری سختی برای دیگران بود.
چهار روز تشنگی، گرسنگی، خستگی و محاصره، توان همه را بریده بود.
یڪی دیگر نیز در گوشه ای ازڪانال گفت: من هم می مانم. یڪباره تمام افراد، یڪ صدا فریاد #ماندن سردادند.
📚ڪتاب سلام برابراهیم ۲ #۲_صلوات🌺🍃
♻️ادامه دارد...