🍃🌷 ... خوش تیپ ... 🌷🍃
باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچهها به ابراهیم گفت:
«ابرام جـون! تیپ و هیکـلت خیلی جالـب شده. توی راه که میاومدی
دو تا دختر پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف میزدند». بعد ادامه داد: «شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی، کاملاً معلومه ورزشکاری!» ابراهیم خیلی ناراحت شد. رفت توی فکر. اصلا توقع چنین چیزی را نداشت. جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خندهام گرفت؛ پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود. تیپش به هر آدمی میخورد غیر از کشتیگیر. بچهها میگفتند: «تو دیگه چه جور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فُرم، آخه این چه لباس هائیه که می پوشی؟!» ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه می کرد: «ورزش اگه برای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگهای باشه، فقط ضرره».
شهید ابراهیم هادی
📖کتاب سلام بر ابراهیم، ص41
"امــام عــلــی (علـیـه السّـلام)" :
زکات زیبایی، عفت و پاکدامنی است.
📚غررالحـكم، ص 256
#فرار_از_گناه
@hekayate_deldadegi
مولاےِ مہرباڹِ غزڸهاےِ مڹ سلام!
سمت زلاڸ اشڪ مڹ، آقاے مڹ سلام!
نامت بلنـد و اوج نگاهت همیشہ سبـز
آبيتریـڹ بہانہ دنیـاے مڹ سلام
چیزے شبیـہ عطر حضـور شما ڪم است
@hekayate_deldadegi
عشق است
اینڪہ #یڪ نفر
آغـاز مےڪند،
هر روز صبح را
بہ #هـواے
سلام بر شما شهیدان
سلام ظهرتون #شهدایی
@hekayate_deldadegi
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
ياران شهيد
نوار مصاحبه با شهيد
سيد از ياران شهيدش چنين ياد ميكرد:
يك عده به توفيق شهادت نائل آمدند. از صدر اسالم همين طور بوده، از جنگ بدر گرفته تا جنگ احد تا حماسه روز عاشورا كه اصحاب يك به يك جلوي چشم "ابي عبدالله(علیه السّلام)" جان دادند و شهيد شدند و ... اين واقعه براي ما هم بوده. در عملياتی، شهيد احمد باغ پرور، و بعد از آن علي آقا رمضانپور و چند نفر ديگر از دوستان افتادند. به سر همه آنها تير سمينوف خورده بود. من بالاي سر شهيد باغ پرور رفتم؛ تير يك طرف سرش را متلاشي كرده بود. فكر كردم ميتوانم به او روحيه دهم. گفتم: "احمد جان شهادتين بگو، تسبيح بگو."اما زبانش كار نمي كرد. مغزش فرمان نميداد. دستهايش را گرفتم و گفتم: "اگر ميخواهي من برايت شهادتين را بگويم، دستانم را فشار بده." ديدم آرام از گوشه چشمانش اشك جاري شد. گفتم: "بگو يا صاحب الزمان(عج)" احساس كردم كه دستم را فشار ميدهد. بعد شهادتين را برايش گفتم و او آرام چشمانش را بست.تقريبا، يك ساعت بعد، علي رمضانپور تير خورد. وقتي در حال بالا رفتن از خاكريز بود به او گفتم: "علي آقا كجا ميري؟" گفت: "دارم ميروم كربلا" گفتم: »زياد بالا نرو، آن طرف آرپيجي زنها و نيروهاي كماندويي عراق هستند، با سمينوف ميزنند." درحاليكه آرپيجي دستش بود با لبخند گفت: "ميخواهم بروم تانك بزنم."
و رفت. مشغول كارهايمان بوديم كه يكي از بچه ها آمد و گفت: "علي آقا تير خورده و آوردنش پايين خاكريز."
كم سن و سالها كه اين صحنه ها را تا آن زمان نديده بودند؛ داشتند گريه ميكردند. آنها را فرستاديم رفتند. بعد كنار پيكر علي آقا نشستيم و خيلي حرفها با او زديم. هر كس مي آمد بالای سر او اولين چيزي كه ميگفت اين بود: "علي جان ما را فراموش نكني، ما را هم شفاعت كن. كنار حوض كوثر ما را فراموش نكني."
٭٭٭
"سید" در جایی دیگر درباره "یاران شهید" و دفاع مقدس ميگوید: "اگر كسي مدعي شده كه ميتواند لحظه اي از حالات يك رزمنده و حال و هواي جبهه و جنگ را توصيف كند، فكر ميكنم حرف گزافي گفته باشد. هيچ كسي نميتواند ادعا كند كه يك بچه رزمنده در هنگام عمليات، در شلمچه و مهران و تمام خطوط ما چه حالتي داشته، در دلش چه بوده، در سرش چه ميگذشته، زيرا مانند آنها ديگر پيدا نميشود. براي ما دفاع مقدس گنجي بود كه خيلي زود به پايان رسيد. جنگ ما جنگ نور عليه ظلمت بود و در آن هيچ شكي نيست. و براي درك صحيح اين موضوع زماني به يقين ميرسيم كه در آنجا بوده باشيم.
اين جنگِ حق عليه باطل، ايمان كامل عليه كفر كامل بود. كافي بود يك
بسيجي به دليلي به جبهه برود. شايد اولين بار با ديد وسيع و هدف كامل نرفته باشد. ولي بعد وقتي ميماند، آنوقت به قولي پاي بست جبهه ها ميشد. و هرگز دوست نداشت كه برگردد. "حضرت امام(ره)" فرمودند: ”جبهه دانشگاه است“ واقعاً روي بچه ها تأثير
داشت؛ در حالات، در نماز شبها، روحيات و نورانيت ها و ...جبهه مانند مادري بود كه انسانسازي ميكرد. ما در جبهه خودمان را شناختيم در نتيجه آنجا بود كه بچه ها وصل ميشدند. همه شهدا، همه رفقا كه ديديم، همه از جنگ نور گرفتند. عده اي نور نداشتند، در حدي كه محيط اطرافشان را روشن كنند؛ اما وقتي به جبهه رفتند، آنجا بود كه از انشعاب و تشعشع نورشان طوري شد كه جهانگير شدند. دنيا انگشت تعجب به دهان گرفت.كه چه بود و چه شد! يك دنیا امكانات، يك دنيا تجهيزات در مقابل يك عده بسيجي، يك عده افراد كم سن و سال مغلوب شدند و ناكام ماندند و به اهداف شومشان نرسيدند. جنگ كه شروع شد، عراقيها شعار ميدادند: "سه روز ديگر تهران هستيم." آنها مطمئن بودند كه يك روزه استان خوزستان را ميگيرند، روز دوم به استان لرستان ميرسند و روز سوم هم تهران هستند.
اين خيال خامي بود كه در سر آنها ميگذشت. و "الحمدالله" اين آرزو
را خودشان و اربابانشان به گور بردند. و تمامش هم به همت اين عزيزان به
خصوص شهدا بود."
👈صلوات
🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃
✨ @hekayate_deldadegi ✨
هدایت شده از 🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#قرار_شبانه🕊
فرستادن 5صلوات جهت تعجیل در امر فرج
به نیت #شهید_حججی و #شهید_ابراهیم_هادی
کانال شهید ابراهیم هادی
@hekayate_deldadegi
💢امام على (عليه السّلام):
الاستِشارةُ عَينُ الهِدايَةِ
مشورت كردن، ديده راهيابى است
📚قسمتی از حکمت 121 نهج البلاغه
@hekayate_deldadegi
🕊🌹🕊
گویند لحظه ایست روییدن عشق
آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد ...
#این_لحظه_هزار_بار_آرزویم_است
#آقا_محسن_حججی
کانال شهید ابراهیم هادی
@hekayate_deldadegi
💠🔹امام رضا علیهالسلام:
آنکس که از فضل و روزى خداوند چیزى را بجوید که با آن خانوادهاش را از نیازمندى به دیگران حفظ کند، پاداش وى بزرگتر از مجاهد_در_راه_خداست.
📚 کافی ج۵ ص۸۸.
@hekayate_deldadegi
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
اینجا برای دلدادگی هنوز فرصت هست ...
کمی عاشقی را از "شهدا" بیاموز ...
👈نشر باذکر صلوات برای "آقا امام زمان(عج)"
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂