...•🕊 آخه میدونی من کوچیکمو دوتا کارو باهم انجام دادن برام سخته ... تو شیشه شیرمو به دست بگیر تا من این لحظه های آخر دوباره ببوسمت ...

تکه آهن روی زمین دست دزد را برید و خون جاری شد. چهره زرد دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد می کشید که #ابراهیم رسید. موتور را برداشت و روشن کرد و گفت: سریع سوار شو! رفتند درمانگاه، با همان موتور. دستش را پانسمان کردند. بعد هم با هم رفتند مسجد! بعد از نماز کنارش نشست؛ چرا دزدی می کنی!؟ آخه پول حرام که ... دزد گریه می کرد. بعد به حرف آمد: همه این ها را می دانم. بیکارم، زن و بچه دارم، از شهرستان آمده ام. مجبور شدم. ادامه دارد ...

[•| 🍀 به نام حق 🍀 |•]

سلام 😊✋

#ابراهیم فکری کرد. رفت پیش یکی از نمازگزارها، با او صحبت کرد. خوشحال برگشت و گفت: "خدارا شکر" ، شغل مناسبی برایت فراهم شد. از فردا برو سرکار. این پول را هم بگیر، از "خدا" هم بخواه که کمکت کند. همیشه به دنبال حلال باش. مال حرام زندگی را به آتش می کشد. پول حلال کم هم باشد برکت دارد. راوی: عباس هادی

🌹موڪب_دل #حاج_محمود_کریمی ... " حیدر ، حیدر " ... ... " علیه السّلام " ...

|•~ 🌿 عمه سادات °•°•... دمی مهمان سفره ی "کریمه ی اهلبیت اُخت الرضا بی بی جان حضرت معصومه (سلام الله علیها)" شوید... به هیچ عنوان دیدن این کلیپ را از دست ندهید...